دوازدهمین جلسه از دوره سوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی ارم، با استادی پهلوان محترم مسافر صامت، نگهبانی مسافر فرهاد و دبیری مسافر نصرتاله، با دستور جلسه «نظم،انضباط واحترام درکنگره 60» در روز یکشنبه مورخ 13 مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، صامت هستم، یک مسافر.ابتدا تشکر میکنم از ایجنت محترم، گروه مرزبانی، نگهبان جلسه و بچههای لژیون سردار که دعوت کردند تا در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز نظم، انضباط و احترام است.
وقتی به دستور جلسات نگاه میکنیم، گویی یکسری قوانین نانوشته را به ما یادآوری میکنند؛ درست مانند گذشته، زمانی که برای ساخت درهای بزرگ و الوارهای سنگینِ قلعهها از کوبِل هایی استفاده میکردند تا آن الوارها را در کنار هم نگه دارند. در کنگره ۶۰ نیز، وقتی دقیق نگاه کنیم، میبینیم که انسانی که میخواهد از دستور جلسات بهره ببرد، باید مفاهیم و معانی آنها را درک کند. یعنی همانند نر و مادگی آن کوبِل که درِ بزرگ را نگه میدارد، ارتباط بین نظم، انضباط و احترام نیز باید در وجود انسان برقرار شود.
مشکلات و معضلات در جامعه بسیار است، اما تنها انسانی میتواند در میان این مشکلات حرکت کند که ایستاده باشد و در تعادل بماند. دبیر محترم راجع به دانشگاه صحبت کردند و درست گفتند: دانش در هستی وجود دارد؛ در گیاه، در درخت، در هر ذرهای از خلقت. اما آگاهی است که آن را معنا میبخشد. زمانی که دانش با آگاهی ترکیب شود، دانشگاه شکل میگیرد. همانند همان کوبِلی که میتواند الوارها در را کنار هم نگه دارد و از دروازه و حریم انسان محافظت کند.
من ابتدا باید بدانم نظم چیست. نظم در کنگره در ابتدا اجباری است؛ وقتی وارد میشوی، به تو میگویند باید ساعت پنج بیایی، لباس سفید بپوشی، مرتب بیایی و باید سیدی بنویسی. این اجبار، بر اثر تکرار و استمرار، تبدیل میشود به فرایندی درونی که دیگر انسان نمیتواند بدون نظم زندگی کند. نظم، تفکر انسان را تنظیم و میزان میکند.
وقتی نظم در درون من اجرا شد، آنگاه میتوانم آن را به جهان بیرون خودم که همان انضباط است، منتقل کنم. اما چگونه؟ در ابتدا با فشارها، نگرشها، دستورالعملها و تمرینهای مداوم. انسان با حرکت در این مسیر، نظمی در درون خود ایجاد میکند. نظم همانند قوانین راهنمایی و رانندگی است؛ وقتی با موتور وارد خیابان ورود ممنوع میشوم، حتی اگر هیچکس مرا نبیند، در درون خودم بینظمی میکارم.
وقتی از بیرون خلاف قوانین حرکت میکنم، در واقع در درونم بینظمی رشد میکند. نظم یعنی قانون، یعنی اساس هستی. وقتی قانون را زیر پا میگذارم، حتی اگر کسی مرا نبیند، در وجود خود بینظمی به وجود آوردهام. کسی نمیبیند که من بیرون از کنگره مواد میزنم یا سیگار میکشم، اما این نظم اجباری در کنگره باعث میشود یاد بگیرم در بیرون از آن هم مواد نزنم، سیگار نکشم و قانونمدار باشم.
زمانی که نظم درون شکل گرفت، انضباط بیرونی نیز پدیدار میشود. مانند ماهیای که در رودخانه شنا میکند؛ اگر خلاف جهت آب حرکت کند، برای ادامه مسیر مجبور است از آب بیرون بپرد و در آن لحظه، در معرض شکار پرندگان یا خرس قرار میگیرد. منِ مسافر نیز اگر خلاف قوانین هستی گام بردارم، برای فرار از فشارها مجبور میشوم از مسیر طبیعی خارج شوم و آنگاه مورد آسیب قرار میگیرم.
وقتی در لژیونها شرکت میکنیم و تکرار و تکرار میکنیم، سلولهای بدن ما منظم میشوند. وقتی سلولها منظم باشند، اگر غذای سمی یا مادهی مضر وارد بدن شود، بدن آن را نمیپذیرد و دفع میکند. همانطور که یک مسافر در سفر دوم اگر به اشتباه قرص کدئین مصرف کند، بهجای آنکه نشئه کند، حالش خراب میشود. چون سلولهایش در نظم جدیدی قرار گرفتهاند که آن نظم همان انضباط است.
وقتی انسان انضباط پیدا کند، حریمش مشخص میشود و قابل احترام میگردد. حتی رنگ چهرهاش تغییر میکند. این بخش از نظم و انضباط را میخواهم به لژیون سردار ارتباط دهم. امروز به واسطه لژیون سردار در این جایگاه هستم. آن نظم و انضباط در جیب انسان هم باید وجود داشته باشد.
در قدیم مادران لر وقتی میخواستند فرزندشان را دعای خیر کنند، میگفتند: پسرم برو، انشاءالله کیسهات بیمار نشود. بله، کیسه هم بیمار میشود. همانطور که جسم بیمار میشود و نیاز به درمان دارد، جیب انسان هم نیاز به نظم و درمان دارد. لژیونهای کنگره ۶۰ همه به سمت درمان و رهایی حرکت میکنند و جیب انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست.
میگویند از خداوند روزی نخواه، چون روزی همانند اکسیژن برای همه فراهم است؛ بلکه از خداوند برکت بخواه. برکت اگر به جان انسان برسد، سلامتی میآورد؛ اگر به مال برسد، فراوانی میدهد؛ اگر به فرزند برسد، صالح و درستکار میشود؛ اگر به ماشین برسد، خراب نمیشود. اما برکت زمانی میآید که انسان بتواند از آنچه خداوند در اختیارش گذاشته، به دیگران انفاق کند.
برکت به دست نمیآید مگر با بخشندگی. داستان مؤذن را شنیدهاید: بلال بالا میرفت و اذان میگفت، اما انتخاب با خود انسان است که آیا نماز بخواند یا نه، وضو بگیرد یا نه. همین انتخاب است که مسیر برکت را مشخص میکند.
در کنگره سه مقوله مهم داریم: جسم، روان و جهانبینی. جسم نیاز به نظم و انضباط دارد، روان به احترام، و جهانبینی نگرش انسان نسبت به هستی است.
میگویند بزرگی سی سال استغفار میکرد. شاگردش پرسید: استاد، سی سال استغفار برای چه؟ گفت: بهخاطر یک شکرگزاری نابجا. پرسید: چطور؟ گفت: روزی بازار بغداد آتش گرفت. خبر آوردند که همهجا سوخته جز مغازه من. ناخودآگاه گفتم الهی شکر که مغازه من سالم است. اما بعد فهمیدم که در همان لحظه از سوختن دیگران شاد شدم و این شکرگزاری نابجا بود.
من هم گاهی پشت فرمان مینشینم، معتادی از جلو ماشین رد میشود و در دلم میگویم: خدایا شکرت که من به این حال نیفتادم. اما همانجا باید بترسم و استغفار کنم، چون این شکرگزاری از سرِ غفلت است و برکت را از زندگی ام میبرد، نظم را از جسم و انضباط را از زندگی انسان حذف میکند.
راه درست این است که تلاش کنیم، حرکت کنیم و چراغ محبت را روشن نگه داریم. لژیون سردار، لژیون محبت است. محبت مأواست، خانهایست با ستونهایی از عشق و تختی از تعقل که بر روی آن بخشندگی با قدرت تمام حکمفرمایی میکند.
لژیون سردار یعنی همین محبت، یعنی همین چراغ، همین صندلی، همین میکروفون و همین بچههایی که دست تازهوارد را میگیرند.
امروز که انتخابات لژیون سردار است، باید حمایت کنیم. وقتی لژیون سردار یک شعبه پویا باشد، رنگ پوست بچههایش فرق میکند، درمان شیشه و مواد محرکشان راحتتر میشود، نظم و انضباط در آن شعبه موج میزند و حتی درمان سیگار آسانتر است.
سیگار را درمان کنید، چون اگر بعد از سفر اول درمان نشود، پشت وادی نهم میمانیم. همان وادی که میگوید: وقتی نیرویی از کم آغاز شود و به درجه بالا و بالاتر برسد... مثل شعله شمعک آبگرمکن که با باز شدن شیر دوباره روشن میشود.
دو ماه که از سفر بگذرد، حتماً در لژیون سردار قدم بردارید، قطع فقر کنید، قطع سیگار کنید، قطع مواد کنید. بندهایی به ما بسته شده که باید در این بستر الهی، با شکرگزاری درست و خدمت، از آنها رها شویم.
ممنون وسپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.

عکس: مسافر فخرالدین
تایپ و بارگزاری : مسافر آرمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
109