چهاردهمین جلسه از دور بیستویکم کارگاههای آموزشی خصوصی ویژهٔ مسافران نمایندگی یحیی زارع میبد، با استادی مسافر جمال، نگهبانی مسافر مجتبی و دبیری مسافر مظفر، با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰»، روز یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز شد.
سخنان استاد:
ابتدا از جناب مهندس تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند تا ما در اینجا آموزش بگیریم. آموزش در کنگره، درست زندگی کردن است؛ چیزی که من خودم هیچوقت آن را بهدرستی بلد نبودم. اما خداوند به من لطف کرد و مسیر کنگره را به من نشان داد.
وقتی به کنگره آمدم، به دلیل عادتهای نادرست، مصرف مواد مخدر و زندگی در جهل و ظلمت، بهسختی میتوانستم حرفهای کنگره را قبول کنم. اما با راهنمایی درستِ راهنمای محترم، جناب جاویدان، خیلی چیزها را در کنگره یاد گرفتم. با این حال، چون حرفهای راهنما را کامل و تمام گوش نمیکردم و بخشهایی را که خودم میخواستم انجام میدادم و آنجاهایی را که سخت بود و مطابق میل من نبود گوش نمیدادم، دچار مشکل شدم.
راهنما به من میگفت: در سفر اول همه چیز را کنار بگذارید، اولویت شما فقط و فقط کنگره و درمان خودتان باشد. اما من کار و شغلم را در اولویت قرار داده بودم و این مسئله بسیار به من آسیب زد. اگرچه من به رهایی رسیدم، اما به حال خوبی نرسیدم. به همین دلیل نتوانستم در مسیر صراط مستقیم بمانم.
دستور جلسه این هفته، «نظم، انضباط و احترام» است. اگر فرد مصرفکنندهای که وارد کنگره میشود بخواهد بهدرستی سفر کند و به رهایی و حال خوش برسد، اولین چیزی که باید یاد بگیرد همین دستور جلسه است؛ که باید در طول سفر اول، در اولویت کارها و مسیر خود برای رسیدن به رهایی قرار دهد.
برای رسیدن به نظم و انضباط باید در طول مسیر سفر اول گوشبهفرمان باشیم تا درس اول، یعنی نظم و انضباط را یاد بگیریم. اگر کسی این مسئله را یاد نگیرد، حتماً در طول سفر دچار مشکل خواهد شد؛ همانگونه که من دچار شدم.
به من گفتند هر مشکلی داشتی فقط با راهنمای خودت در میان بگذار؛ اما من از همه مشاوره میگرفتم، مخصوصاً در ابتدای ورود و انتخاب راهنما؛ که با حس خودم انتخاب نکردم و میخواستم در لژیون راهنمایی باشم که سختگیری کمتری داشته باشد.
راهنمایان کنگره همگی دلسوز و کاربلد هستند؛ این من بودم که خواستهام برای درمان درست و اصولی نبود و فکر میکردم بالاخره من هم رها خواهم شد. بله، من رها شدم، اما رهایی من بدون کیفیت بود و به همین دلیل دوباره برگشت خوردم و با حالی بسیار بدتر از دفعهٔ اول، سفرم را دوباره شروع کردم.
اما این بار، خواسته در من بسیار قوی بود؛ برای همین سعی کردم هرچه را راهنما میگوید موبهمو اجرا کنم. برای رسیدن به رهاییِ باکیفیت و دستیابی به حال خوش، نظم و انضباط را سرلوحهٔ کارهایم قرار دادم. سر وقت میآمدم، از کسی مشاوره نمیگرفتم و به کسی هم مشاوره نمیدادم. فقط و فقط برای خودم سفر کردم و کاری نداشتم که این رهجو یا آن رهجو، یا حتی همسفرم، در مورد من چه میگوید.
من فقط و فقط برای خودم سفر کردم؛ چون فهمیدم در کنگره اگر به خودم اهمیت ندهم و به خود احترام نگذارم، نمیتوانم به دیگران هم احترام بگذارم. خدا را شکر میکنم که در کنگره ماندم، اگرچه بعضی روزها با حال بد به جلسات میآمدم، اما اجازه ندادم این ارتباط و وصل بودن قطع شود.
آنچه که من را به کنگره وصل نگه داشت، ایمان و اعتقادی بود که به این مکان امن و مقدس داشتم. به هر حال، درست است که من یکبار سفر ناموفق داشتم، اما هرکسی روی صندلی کنگره بنشیند، چیزهایی را میشنود و میفهمد که قبلاً نه شنیده بود و نه کسی به او یاد داده بود.
برای من هم همین اتفاق افتاد؛ در کنگره بسیاری از رفتارهای نادرست من که در زندگی شخصی و کاریام عادی شده بود و با همه آنگونه برخورد میکردم، اصلاح شد. امروز که به پشت سر خود نگاه میکنم، با خود میگویم چگونه من آن کارها را انجام میدادم؟ و چه اتفاقی افتاد که اعمال، رفتار و گفتارم تا این حد تغییر کرد؟
من خدا را شکر میکنم که این بار تغییر، تبدیل و ترخیص در من بهدرستی انجام شد. خدا را شکر میکنم که در دورانی زندگی میکنم و مصرفکننده شدم که انسان دانشمندی چون جناب مهندس دژآکام هستند؛ کسی که به افرادی مثل من کمک میکند تا از جهل به سمت دانایی حرکت کنیم و طعم روشنایی و نور را پس از تجربهٔ آنهمه تاریکی و ظلمت بچشیم.

مرزبان کشیک: مسافر سعید
ویراستار: مسافر محمد (لژیون هفتم)
تایپ: مسافر علی (لژیون هشتم)
عکس و ارسال خبر: مسافر سعید (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
104