English Version
This Site Is Available In English

نظم و انضباط؛ پلی از تاریکی تا تعادل

نظم و انضباط؛ پلی از تاریکی تا تعادل

جلسه سوم از دوره هشتم جلسات لژیون سردار نمایندگی شفا مشهد، با استادی پهلوان مسافر مجید ایجنت محترم پارک نیلوفر آبی، نگهبانی مسافر جواد، خزانه‌داری مسافر عطا و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "نظم، انضباط و احترام در کنگره 60" یک‌شنبه 13 مهرماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۳۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
نظم و انضباط در کنگره، از مصرف مواد تا خدمت به همنوع، سفری است برای رسیدن به تعادل و بازپرداخت نعمت‌های دریافتی.

سلام دوستان مجید هستم یک مسافر.
خدا را شاکر و سپاسگزارم که فرصت حضور پیدا کردم. در ابتدا لازم می‌دانم از نگهبان عزیز، مسافر جواد، دبیر و خزانه‌دار محترم تشکر کنم و خدا قوت بگویم. همچنین تشکر ویژه‌ای دارم از ایجنت محترم و گروه مرزبانی.

دستور جلسه امروز «نظم، انضباط و احترام در کنگره» است. جا دارد خدا قوتی هم عرض کنم به مرزبانان عزیز که با نظم و تلاش، می‌کوشند بهترین شکل خدمت را ارائه دهند.

اول جلسه یاد چند سال پیش افتادم؛ زمانی که نگهبان لژیون سردار در شعبه فردوسی بودم. آن زمان معمولاً اعضا خیلی کم شرکت می‌کردند؛ دو یا سه نفر سر وقت حاضر می‌شدند.
مسافر رحمان، ایجنت وقت، همیشه نفر اول در لژیون خودش حاضر می‌شد. یادم هست روزی به او گفتم: «آقا کسی نیامده.» گفت: «شروع کن.»
گفتم: «ولی کسی نیست.» گفت: «شروع کن! نظم در کنگره یعنی چه؟ ساعت اختراع شده تا طبق آن عمل کنیم. ساعت ۳:۳۰، لژیون سردار شروع می‌شود؛ باید رأس همین ساعت آغاز شود، چه کسی باشد و چه نباشد.»

آن روز بزرگ‌ترین درس زندگی‌ام را گرفتم. با اینکه دو دوره قبل مرزبان بودم، گاهی مماشات می‌کردم تا کارها پیش برود؛ اما فهمیدم نظم باید از خودمان شروع شود تا دیگران هم آموزش بگیرند.
سه یا چهار جلسه با چند نفر شروع کردیم و به‌تدریج تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر شد. همان خودش بهترین آموزش بود.

در مورد نظم همیشه به یاد گذشته‌ام می‌افتم. زمان مصرف مواد، فکر می‌کردم خیلی منظمم! در حالی‌که بیشتر افراد می‌گفتند بی‌نظم هستم. ولی واقعاً برای مصرف خودم برنامه داشتم! صبح زود بیدار می‌شدم، ورزش می‌کردم، بچه را ساعت ۷:۴۰ به مدرسه می‌بردم، رأس ساعت ۹ مصرف می‌کردم، ساعت ۱۰ مغازه را باز می‌کردم و از این نظم خیالی خوشحال بودم.
اما این نظم فقط در ظاهر بود. مثلاً جمعه‌ها تا ساعت ۲ بعدازظهر خواب بودم و نمی‌توانستم از جا بلند شوم. وقتی بیدار می‌شدم، با دوستان هماهنگ کرده بودم رأس ساعت ۲:۳۰ زنگ بزنند تا بگویم «آره، الان میام!» و این تکرار شده بود به عادت و فرار از واقعیت.

وقتی وارد کنگره شدم، راهنما گفت: «باید رأس ساعت، دارویت را بخوری.» و اولین «چشم» را گفتم. گفت: «ده ماه یا یازده ماه بیا و سرت را با سر راهنما عوض کن؛ اگر شد، چه بهتر، اگر نشد، بیرون ساقی و مواد هم هست!»
و من گفتم چشم... و آن «چشم گفتن» زندگی مرا زیر و رو کرد.

در کنگره یاد گرفتم رأس ساعت سر جلسات حاضر شوم، دارو را سر وقت مصرف کنم، در پارک به موقع حاضر شوم، و هر جا گفتند چشم بگویم. همین نظم و انضباط باعث شد مسیر زندگی‌ام تغییر کند.

وقتی امروز به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم آن نظمی که در زمان مصرف داشتم، فقط ظاهری بود. در واقع در انزوا زندگی می‌کردم و فقط درگیر روزمرگی بودم. اما پس از ورود به کنگره، همه چیز تغییر کرد؛ موقعیت اجتماعی‌ام بهتر شد، احترامم بیشتر شد.

در سی‌دی‌های آقای مهندس آمده است: «من مردم را مجبور می‌کنم به من احترام بگذارند، با رفتارم.»
این احترام، این نظم، همه را از کنگره یاد گرفتیم.

ما از کنگره نعمت‌های زیادی گرفته‌ایم؛ در زمان مصرف فقط مصرف‌کننده بودیم، حالا هم اگر فقط دریافت‌کننده باشیم، باز همان وضعیت ادامه دارد. مهندس می‌گوید: «کوچک‌ترین کار کنگره درمان اعتیاد است.» یعنی هدف اصلی فقط رهایی از مواد نیست، بلکه رسیدن به تعادل و خدمت به دیگران است.

خوشبختانه خدا به ما توفیق داده که روی صندلی‌های کنگره بنشینیم و آموزش بگیریم. روزی ثبت‌نام می‌کردیم و باید شش ماه منتظر می‌ماندیم تا به لژیون برسیم، اما امروز شرایط بسیار بهتر شده است. این پیشرفت، نتیجه تلاش اعضای لژیون سردار است که با همت و یاری مالی، شعبه‌ها را گسترش داده‌اند تا دیگران هم مثل ما از تاریکی خارج شوند.

هدف از حضور در کنگره، فقط درمان نیست؛ بلکه رسیدن به تعادل در زندگی است. بارها دعا کرده‌ام که خدا کمکم کند به آن تعادل واقعی برسم. شاید هنوز کاملاً متعادل نشده‌ام، اما مسیرم روشن است.

خدا را شکر می‌کنم که اجازه خدمت به من داده شده. شاید اگر ۵۰ سال پیش زندگی می‌کردیم و مصرف‌کننده بودیم، هیچ امیدی نبود. امروز می‌دانیم با مصرف مواد دنیا تمام نمی‌شود، بلکه می‌شود از تاریکی بیرون آمد.

ما سال‌ها مهمان سفره‌ی کنگره بوده‌ایم؛ حالا وقت آن است که میزبان شویم.
اگر بتوانیم حتی دو نفر را به رهایی برسانیم، ثواب آن تا سالیان سال در پرونده ما نوشته خواهد شد.

یادم می‌آید نوشته‌ای می‌گفت:
«اگر دانه‌ای را در جایی بکاری و فراموش کنی کجا بوده، روزی باران به تو نشان می‌دهد که آن دانه کجا روییده است.»
من امروز می‌بینم ثمر کارهای خیری که پدر و مادرم انجام داده‌اند، در زندگی‌ام جاری است؛ شاید در دنیا نباشند، اما حتماً خوشحال‌اند.
باید از این فرصت‌ها استفاده کرد، شاید دیگر تکرار نشود.
این هفته، هفته‌ی انضباط است. در جایگاه انضباطی در کنار آقای صداقت خدمت می‌کنم.
گاهی می‌بینیم بعضی از مسافران به رهایی نمی‌رسند و دوباره برمی‌گردند به مصرف؛ ناراحت می‌شویم، اما یادمان می‌افتد که هرکسی باید به‌اندازه‌ی عمقی که در تاریکی فرو رفته، تلاش کند تا بالا بیاید.

اگر منِ مجید در ضد‌ارزش‌ها دو متر فرو رفته‌ام، باید دو متر تلاش کنم بالا بیایم؛ کسی که بیشتر رفته، باید بیشتر زحمت بکشد.

در پایان همیشه یادآور می‌شوم:
در هر لحظه شاکر باشید و خدا را سپاس بگویید که در این موقعیت قرار گرفته‌اید و توانسته‌اید از این سفره‌ی نعمت بهره‌مند شوید. از اینکه با سکوت و دقت گوش دادید، از همه شما سپاسگزارم.

مرزبان خبری: مسافر علی‌اصغر
عکاس: مسافر مجتبی ل16
صوت: مسافر مهرداد ل18
تایپ، تنظیم و ارسال: مسافر احمد ل18

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .