چهاردهمین جلسه از دوره شصت و سوم از کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر، با استادی دیدهبان محترم مسافر احمد، نگهبانی مسافر صالح و دبیری همسفر علی، با دستور جلسه «سیستم ایکس و صورت مسئله اعتیاد» روز پنجشنبه 10 مهرماه 1404 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر. خوشحالم از اینکه شما را از نزدیک میبینم و امیدوارم این رحمتی که شامل حال و تفکر و اندیشه و جهانبینی ما شده را با تمام وجود احساس بکنیم و قدر آن را بدانیم.
مسیری پیدا شده که میتواند هر سوال و هر هدفی و خواستهای که دارم را با الگوها مشخص کند، که من باید چه کارهایی انجام بدهم، چقدر باید زحمت و تلاش به خرج بدهم تا به هدفم برسم. آیا به این خواسته معقول یا نامعقول میرسم یا نمیرسم؟ همه چیز را میتوانیم در ساختار جهانبینی کنگره و قوانینی که در کنگره جاری و ساری است، پیدا بکنیم و مسیر خودمان را مشخص کنیم.
وقتی به مشکلات بشر نگاه میکنیم همه از عدم آگاهی نسبت به قوانین زندگی، عدم شناخت نسبت به خود به عنوان یک انسان، که من چه موجودی هستم؟ چه ویژگیهایی و چه تواناییهای دارم؟ کمتر انسانی پیدا میشود که همواره از خودش سوال بپرسد!
اگر صورت مسئله اعتیاد کشف شد از سوالی بود که در درون آقای مهندس مطرح شد، از خودش سوال کرد چرا من نمیتوانم؟ چرا نمیشود؟
همه انسانها هنوز هم در سطح جهانی معتقدند که اعتیاد درمان قطعی ندارد و فردی که در این حوزه قدم برداشت تا آخر عمر نابود شده و دیگر به نقطه اولیه برنمیگردد.
اما واقعیت این است که انسان وقتی سوالی در درونش مطرح میشود و در پی پاسخ آن سوال حرکت میکند قطعا و یقینا انتقال آگاهی صورت میگیرد. وقتی به دنبال جواب میرود، برای روشن شدن باید آگاهی کسب کند و باید شناخت پیدا بکند.
اگر کسی نمیتواند راه درمان DST را برود و انجام بدهد، باید بگوید چرا من نمیتوانم؟ نباید بگوید چرا نمیشود؟!
وقتی انسان میگوید "چرا نمیشود؟" در واقع اشکال را در بیرون از خودش جستجو میکند و میخواهد این بار را بر گردن دیگران و بیرون بگذارد. کمتر انسانی پیدا میشود که روبروی آینه بايستد و بپذیرد که منشا تمام مشکلاتی که وجود دارد خودش هست.
چرا انسان به افسردگی می رسد؟ اصولا انسانهایی که زبان تشکر ندارند، انسانهایی که حس طلبکاری دارند، انسانی که منیت سرکوب شده دارد و انسانی که خیلی چیزها و نعمتهایی که دارد نمیبیند و برایشان ارزشی قائل نیست.
اولین چیزی که دارایی ماست اندیشه و تفکر ماست که این دارایی همیشه با ما باقی خواهد ماند و دومین دارایی بسیار مهمی که از طریق آفرینش و از طریق خالق به ما عطا شده، فیزیولوژی است که باید قدرش را بدانیم و باید خودمان را دوست داشته باشیم.
انسان مسیرها و سختیهایی را طی میکند، وقتی راه خروج از مشکلات را پیدا میکند، باید در انسان یک شور و شعف و یک شادی و نشاط و یک لبخند ایجاد شود و ببیند چه اتفاقی افتاده است.
در نوشتار میگوید آغاز و پایان سفر خود را جشن میگیریم؛ کمتر فردی داریم که آغاز سفرش را جشن بگیرد، همه دنبال این هستند که پایان سفر خود را جشن بگیرند، اعلام کند و همه دست بزنند و شادی کنند که یک فردی از جهان اعتیاد خارج شد!
چه کسی آغاز سفر را جشن میگیرد؟ آن انسان باید چه ویژگی داشته باشد که این نوشتار بر او صادق باشد؟ این آغاز متعلق به فردی است که وقتی از این در به عنوان تازه وارد میآید، با یک امید میآید که در فضای اعتیاد چه در صور آشکار و چه در صور پنهانی گم شده و در بیابان دور خودش میچرخد و هیچ راهی را پیدا نمیکند، وقتی راهنمای تازه وارد این آگاهی را انتقال می دهد که مشکل در کجاست و چه راه حلی دارد، و راه حلش وجود دارد، آن فرد اگر قبلا این سوال برایش ایجاد شده باشد که چرا من نمیتوانم؟ چرا راهی نیست؟ با تمام وجود بخواهد که از این مسئله جدا بشود!
وقتی با این تفکر و اندیشه و با این زمینه وارد کنگره میشود، راهنمای تازه واردین هم کلید را به دستش میدهد و این کلید روش DST با داروی OT این قفل را باز میکند.
بنابراین با کشف صورت مسئله اعتیاد راه درمان کشف شد و در حال حاضر علم کنگره است علمی که در حوزه مواد مخدر و اعتیاد پاسخگوی همه سوالات است و در این علم هیچ چیز پنهانی و نامشخص یا ناشناخته برای کنگره وجود ندارد.

این جز رحمت خداوند چیز دیگری نیست که شامل حال من و شما شده، پس بنابراین فردی که وارد کنگره میشود و بعد از دو ماه درمان سیگار را شروع نمیکند نباید خیلی برایش وقت گذاشت، زیرا نشان میدهد که این فرد هنوز خواب است و خواب، یعنی بی حسی، یعنی قدرت تجزیه و تحلیل وجود ندارد و وقتی قدرت تجزیه و تحلیل نیست، میشنود اما هیچ اثری روی او ندارد، نباید از این فرد خواب انتظار داشته باشیم آغاز سفر خود را جشن بگیرد.
اولین باری که در کنگره راجع به این آغاز و پایان فکر کردم، برگشتم و روزی را که آمدم به کنگره به یاد آوردم، قاعدتا به من هم که الهام نشده بود که کنگره و همچین جایی و روش DST وجود دارد، من هم فکر میکردم که کنگره جایی است که مواد را ترک میکنی و برای اینکه وارد شوید نباید هیچ مادهای مصرف کنید، خب چون در گروههای دیگری هم شرکت کرده بودم و یک فضای ذهنی غلط داشتم.
اما با ورودم این احساس را داشتم که اینجا چیز دیگری است و یک داستان دیگری جریان دارد. با مشاور تازهوارد کلی صحبت کردم، سوال کردم، بحث کردم گفتگو کردم و خداوند خیرش بدهد که جواب تمام سوالات من را با حوصله پاسخ داد. او کسی بود که آن روز نشسته بود تا صورت مسئله اعتیاد را به انسانها منتقل کند و انگار این را وظیفه خودش میدانست.
وقتی مشاوره تمام شد، احساسم این بود که من یک راه عقلایی را پیدا کردم، احساس بسیار خوبی داشتم و با اینکه ساعتها از آخرین مصرفم گذشته بود، اما هیچ احساس کمبودی نداشتم و شروع کردم کتاب شصت درجه را تا صفحه هشتاد و شش خواندم؛ هر چه میخواندم گویی تشنه تر میشدم و بعدها متوجه شدم این حالت من همان جشن و شور و شعفی بود که از پیدا کردن راه ایجاد شده بود.
با مطرح شدن صورت مسئله اعتیاد، از نظر آقای مهندس و کنگره ۶۰ پرونده اعتیاد بسته شد و اکنون روشن شدن دیگر زوایای این قضیه نیاز به گذشت سالها و اتفاقات بیشتری دارد.

هستی مملو از قانونهای ریز و درشتی است که پیرامون ما را فرا گرفتهاند و ما هرچقدر نسبت به این قوانین، آگاهی و علم بیشتری کسب و اجرا کنیم، آرامش بیشتری برای خودمان و اطرافیان ما به دست میآید.
اعضای کنگره ۶۰ باید در صلح زندگی کنند، فردی که جهانبینی دارد با همسفرش مشاجره نمیکند، همسفری که جهانبینی دارد با مسافرش بگو مگو نمیکند، زیرا زندگی ما پر از فراز و نشیبهایی است که با تفکر و اندیشه خودمان برای ما ایجاد شده است. انسانی وجود ندارد که مسئله و مشکل نداشته باشد، اما این طیف و اندازه دارد، انسانی که در جنگ است هیچ وقت پیروز نمیشود.
چقدر از انسانها به این چیزها فکر میکنند؟ ما در کنگره نیستیم که خودنمایی کنیم، به اینجا نیامدهایم که دستور بدهیم و حال کسی را بد کنیم، جمع نشدهایم که اشکالات همدیگر را به رخ بکشیم. اگر به دنبال اسرار الهی و خودشناسی هستید باید قلبا، عشق و محبت داشته باشیم تا این مسیر را طی کنیم، در حقیقت سوخت ما در این مسیر، عشق و محبت است.

ارسال: مسافر اسماعیل
- تعداد بازدید از این مطلب :
297