موضوع بحث مربوط به ۱۳۸۸/۱۱/۲۵ است. استاد میفرمایند: دوستان در این امتداد به کلمه محبت، عشق و تفکر توجه زیادی دارند. آقای مهندس ذکر میکنند که بیشترین چیزی که در بین انسانها و در هستی در مورد آن صحبت میشود عشق و محبت است. در فرهنگ خودمان هم، صحبتهایشان در مورد مبحث عشق و محبت است.
" قاضیالقضات همدانی میگویند": عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب؟!" همه انسانها درگیر این مسئله عشق هستند. استاد میفرمایند: الحق که این کلمه، بیان هستی و آنچه در آن اتفاق افتاده و میتواند با تمام سختیها و دشواریها به آدم می آموزد که چه بوده و چه هست و در آینده چه خواهد بود. ما آینده خود را اینگونه رقم زدیم که مامور در نیستی باشیم؛ البته از نظرها و دیگران هم به نوعی دیگر، میدانی گفتی من بهتر میدانم شاید اینگونه باشد خداوند که خالق ماست فقط میتوانیم، حس کنیم و آفریدههایش را ستایش یا بستاییم از اینکه نتوانستیم مفهوم واقعی عشق را به دیگران بیاموزیم بسیار تا بسیار متأسفیم، اما ناراحت نیستیم؛ زیرا جهان در حرکت است و آنچه در این حلقه از عشق و محبت باقی میماند و از خود زایشی داشته باشد انتخاب میکند، آنقدر این بزرگ است که هزاران سال ما به دنبال هم میآییم و این دشواریها را متحمل میشویم تا ذرهای از آن اقیانوس الهی را به دیگران برسانیم.
بعضی از مفاهیم هست که در قالب تعریف نمیگنجد، باید حوالی و حواشی یا تمثیلی از آن را بگوییم. سهروردی میگوید: اگر انسان معرفت داشته باشد، در جهت خیر میشود معرفت در جهت خیر و اگر معرفت در جهت شرّ داشته باشد، میشود معرفت در جهات شرّ. از معرفت در جهت خیر، محبت به وجود میآید و از اوج محبت، عشق پدیدار میشود.
اگر بخواهیم بگوییم عشق چیست؟ این مثال را میزنیم که انسانی که در سرمای خیلی شدیدی قرار دارد یک منبع گرما در نزدیکی او هست؛ یعنی به انسان حیات میدهد. در وادی چهاردهم عشق را تجزیه کردیم. یک مسئله سایه بود، یک مسئله حس، و یک مسئله جاذبه بود.
عشق برای کل هستی میباشد. ما عشق عام داریم و عشق خاص. یک شاخه از عشق مربوط به دو جنس مخالف میباشد، یک عشق؛ یعنی عشق خاص و خیلی هم ارزشمند و قابل قبول است. و شعرا راجع به همین صحبت کردهاند و در کل هستی این هستش، فقط شامل انسان نیست! شامل زوج نیست، شاید راجعبه دو خواهر، برادر، پدر، مادر و دوست باشد. به طور صحیح و درست و الهی همدیگر را دوست داشته باشند و به هم عشق بورزند؛ این امکانپذیر هست.
سایه؛ یعنی یک چیزی باید وجود داشته باشد یا در صور آشکار یا پنهان. وقتی چیزی وجود دارد دو خاصیت دارد: یک خاصیت گیرندگی و دیگری خاصیت فرستندگی. خاصیت گیرندگی؛ یعنی آن موجود دریافت میکند؛ مثل گل که جذب میکند و جاذبه آن زیباییاش است.
انسانهای امروزی فقط روی سایه زوم کردهاند و به آن میپردازند و کاری به جاذبه و حس ندارند؛ در حالی که آنها خیلی مهم هستند. کسانی که ویژگی سایه آنها پر از نفرت، حسادت، دروغ و رنج است آنها عشق را خفه میکنند و دریافتهای خوبی هم ندارند. در عشق چه عاشق باشیم و چه معشوق فرقی نمیکند. حس و جاذبه نقش بسیار مهم و سازندهای دارند البته سایه هم خیلی مهم است. کسی که حمام نمیرود، قیافه خیلی چاقی دارد، بوی بدی میدهد، سایه را خراب میکند، سایه باید درست باشد.
حس هم جاذبه و هم سایه باید روی آنها کار شود، به مرحله پالایش برسانیم و کار ما همین است که عشق را درک کنیم، وقتی عشق و دوست داشتن باشد انگار در بهشت قرار داریم.
عشق هم عام دارد و هم عشق خاص دارد. هستی بر مبنای عشق است و این عشق است که آنها را به یکدیگر جذب میکند و شما میتوانید تمام هستی را دوست داشته باشید، ولی با کوچکترین کاری که یک انسان به ضرر شما انجام میدهد با او کینهورزی و دشمنی کنید. خداوند را حس میکنیم و آفریدههایش را میستاییم. آفریدههای خداوند خیلی ارزشمند هستند و همه آنها طبق فرمان خودشان در حال حرکت هستند. ما ذات خداوند را نمیدانیم چه هست، ولی صفات خداوند را میدانیم.
گاهی اوقات علم و دین، وسیله و ابزاری در دست کشیشها و ... میشود در حالی که آبروی علم به عمل آن است. خیلی از بزرگان سعی کردند که مفهوم عشق را بشناسانند، ولی موفق نشدند و در حد سایهها مانده است.
استاد میفرمایند: ما ناراحت نیستیم که نتوانستیم این کار را انجام بدهیم؛ چون هستی در حال حرکت است، آنچه زایش داشته باشد معنای آن را پیدا میکند. آنقدر این عشق بزرگ است که ما هزاران سال به دنبال هم می آییم که تمام سختیها را متحمل میشویم تا بتوانیم ذرهای از این عشق و محبت را به دیگران برسانیم. مانند کاری که خدمتگزاران در کنگره انجام میدهند و فقط میخواهند ذرهای از این عشق و محبت را به دیگران بدهند، به خاطر همین است که گروهگروه در کنگره، افراد به درمان میرسند و اخلاق و رفتارشان عوض میشود و میخواهند به دیگران کمک کنند. عشق دکانداری و معامله نیست و باید بلاعوض باشد.
استاد میفرمایند: خوشا به حال آن کس که میبخشد و دنبال بازپس گرفتن نیست، بیدریغ چون الله و منتظر نمیماند، بلکه ناظر است و اگر خطایی سر بزند؛ او خود میداند و سپس بسیار باارزش است که میدهد و بازپس نمیگیرد، مگر خطایی مشاهده کند.
آنگاه آنچه آفریده در حرکت در راه درست باشد لحظه به لحظه قدمهایش را به گلستان تبدیل میکند و با کوچکترین نسیم، فضا پر از رایحههای گلهای گوناگون میگردد و بهشت را تا جان در بدن دارد میبیند و با همه هستی به پرواز درمیآید. منتظر نمیماند کسی پیدا شود تا با الفاظ او را دل خوش بدارد. چشمهایش در خواب هم میبیند و به سیر و سیاحت میرود. دیگر پدیدهها حق الهی میشود و دیگر برای او تاریکی و ظلمت و سیاهی بیمعنا میشود. هر لحظه به آنچه مشاهده میکند، سجده میکند و شاکر آفریننده عشق و محبت میشود. کلماتی که در حال حاضر ممکن است بسیار خندهآور باشد. عاشق به آنچه در او هست تنها و بزرگترین سرمایهای است که اگر ببخشد زیاد میشود. آنگاه خواهی دید که در ظرفهای محبت غوطهور بودن رسیدن به حق است.
ما مالک هیچ چیز نیستیم؛ مثل قطاری که سوار آن میشویم و باید پیاده شویم، تنها چیزی که مالک آن هستیم، عشق و محبت است.
خداوند هم میدهد و بازپس نمیگیرد؛ مگر اینکه خطایی سر بزند و هرکس در صراط مستقیم باشد در آسایش و آرامش خواهد بود و بهشت را در همین دنیا میبیند و منتظر نمیماند کسی او را تأیید و تعریف کند، به بُعد دیگر میرود و به سیر و سیاحت میپردازد و بزرگترین سرمایه او عشق و محبت است که هرچه ببخشد زیاد میشود.
قدمهایی که سیر و سلوک میکنند آخرین قدم توحید و یگانگی و رسیدن به خداوند است و اینجا هم میگوید: اگر در دنیا در دنیای عشق غوطهور باشی؛ یعنی یگانگی و خداشناسی. خداشناسی این نیست که آدمها را آتش بزنی و بسوزانی، این شیطانپرستی است؛ خداشناسی میشود غوطهور شدن در ژرفای محبت؛ یعنی توحید و رسیدن به حق و این چیزی است که ما باید به آن برسیم.
منبع: سیدی عشق(آقای مهندس)
نویسنده: راهنما همسفر سمیه (لژیون اول)
ویرایش: همسفر مریم دبیر سایت
ارسال: همسفر زهرا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اسبیکو خرمآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
147