من یک همسفرم، همسفری که در تاریکی اعتیاد گمشده بود. دلم پر از ترس و خستگی بود. دنیای من پر از نگرانی و بیپناهی بود. سالها میدیدم که اعتیاد چگونه زندگی من را در تاریکی فرو میبرد. خسته از روزگار بودم. میدانستم مسافرم مشکلی دارد، میدانستم گرفتار شده؛ اما نمیخواستم قبول کنم. گاهی بیپناه و تنها خودم را میدیدم و تنها راه برای من، رفتن از زندگی بود. وقتی به دخترم نگاه میکردم ضربان قلبم تند میشد، بزرگترین پناه و عشقش، پدرش بود. مسافر من مهربانی، بخشش و مردانگی زیادی داشت؛ ولی گرفتار شده بود؛ اما روزهای خوش زندگی ما اجازه نمیداد فکرهای بد را شاخ و برگ بدهم. قلبم دنبال روزنهای از نور میگشت.
وقتی وارد کنگره۶۰ شدم، نهال امید در وجودم جوانه زد. در میان چهرههایی که قصهای از رهایی را در چشمان آنها حک کرده بودند، حس کردم متعلق به این جمع هستم. قبل از وارد شدن به کنگره، صورت مسئلهاعتیاد برایم خطی پر از پیچ و خم، لابهلای دلزدگیهای کتاب زندگی بود. یک مشکل شخصی، یک ضعف، یک اتفاق ناگوار که فقط برای دیگران، نه برای من که همه وجودم منیت بود. نگاه جامعه هم به فرد مصرفکننده، مانند نگاه من بود، اینکه تقصیر خودش است. خودش خواسته، نباید کاری برایش کرد. نباید کنارش بود؛ باید درس عبرت شود. اصلاً باید پاک و از همهجا و همهچیز حذف شود.
صورت مسئلهاعتیاد را میدیدم و راهحل جامعه فقط پاک کردن خود صورت مسئله، یعنی حذف فرد مبتلا و مصرفکننده بود؛ اما وقتی پا به حریم امن کنگره۶۰ گذاشتم، دیگر حذف، ترس و درماندگی نبود. حس من امید ریشهدار شد، عشقی که بر پایه درک و احترام، نه ترحم، نه دلسوزی و نه خشم بنا شد. صورت مسئله اعتیاد در کنگره پاک نشد، بلکه ورق زده شد. دیدم پشت آن نقشه رهایی است و زیباترین درس را هدیه گرفتم. روزی که به کنگره آمدم و صورت مسئلهاعتیاد برایم روشن شد، مثل آن بود که در شب سیاه، چراغی روشن شد. فهمیدم اعتیاد گناه یا ضعف نیست؛ بلکه بیماری است که درمان دارد. این دانستن باعث شد بهجای قضاوت و خشم، آرامآرام عشق و صبر در دلم قرار گیرد.
در کنگره یاد گرفتم که تنها نیستم. یاد گرفتم که میتوان از دل تاریکیها، روشنایی را پیدا کرد. فهمیدم که اعتیاد یک سرنوشت اجباری نیست؛ بلکه بیماری است که با آموزش، عشق و صبر درمان میشود. اینجا صورت مسئله اعتیاد را نه با قضاوت؛ بلکه با دانایی و تجربه بررسی میکنند. هر قدم در این فضای مقدس، پلی بهسوی زندگی دوباره است. در کنار هر رهجو، قدرت عشق را میبینم، در نگاه هر راهنمای درمان، نور امید را میخوانم.
کنگره۶۰ برای من، آغازی برای درک عمیقتر از زندگی، از مبارزه، از افتادنها و برخاستنها است. اینجا صورت مسئله اعتیاد دیگر معمایی ترسناک نیست؛ بلکه نقشهای برای سفر بهسوی نور است. در این جمع پرمهر، اعتیاد نه بهعنوان نقطه ضعف؛ بلکه بهعنوان فرصتی برای رشد است. فرصتی برای تبدیل رنج به دانایی، تاریکی به نور است. من به لطف آموزشهای کنگره و محبت راهنماها یاد گرفتم که اول خودم را بسازم، آرام باشم و با عشق در کنار مسافرم بایستم.
کنگره به من یاد داد بزرگترین خدمت به شخص مصرفکننده این نیست که مشکلش را پنهان کنی یا برایش حل کنی؛ بلکه باید به مصرفکننده ابزار و راهحل مسئله بهنام به فکر کردن، دانایی و خرد بدهی. شاید راه طولانی باشد؛ اما مطمئنم پایان سفر روشن است. به خود میبالم که بخشی از این حرکت بزرگم هستم، و در کنار قهرمانان سفر بهسوی رهایی قدم برمیدارم. کنگره۶۰ برای من، خانه دوم، خانهای پر از مهربانی، پر از دانایی، پر از عشق بیقیدوشرط شده است.
حالا بعد از هفت ماه، دیگر آن زن ناامید قبل نیستم. درونم پر از جوانههای امید شده و میدانم پایان این سفر، روشنایی، آگاهی و آرامش است. خدا را شکرگزارم که در این راه قرار گرفتم و ایمان دارم رهایی ممکن است. امیدوارم بتوانم ذرهای از آنچه آموزش دیدهام را به دیگران منتقل کنم. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان بسیار سپاسگزارم.
رابط خبری: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر مریم ( لژیون دوازدهم)
نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوازدهم)
عکاسخبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر پروا (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
175