همیشه در ذهن و افکارم به دنبال چرایی سرنوشت و شرایط زندگیام بودم. چرا باید رنج بکشم؟ چرا زندگیام به سمتی میرود که هیچ کنترلی روی آن ندارم؟ هرچه بیشتر در این افکار غرق میشدم، کمتر به جواب میرسیدم و بیشتر احساس سردرگمی، بیپناهی و ناتوانی میکردم. روزها و شبها به دنبال روزنهای از امید بودم، راهی برای رهایی از دردی که سالهاست سایهاش بر خانه و زندگیام افتاده است. دردی که کمکم بنیان خانوادهمان را سست کرده بود، داغی که هر روز شعلهورتر میشد و امید را در دل من میخشکاند. تا اینکه روزی خواهرشوهرم پیام روشنی را به من رساند؛ کنگره۶۰، پیامی از نور که سالها از آن بیخبر بودم.
به همراه مسافرم وارد این مکان شدیم. در ابتدا، فقط به دنبال درمان سریع اعتیاد بودم، فقط میخواستم این کابوس تمام شود. اما چیزی که در کنگره آموختم، بسیار فراتر از درمان بود. در این مکان فهمیدم که اعتیاد فقط یک بیماری جسمی یا رفتاری نیست؛ بلکه تار و پود زندگی انسان را در بر میگیرد. دانستم که دانستههایم درباره اعتیاد نهتنها ناقص، بلکه نادرست بوده است. با شناخت ماهیت واقعی اعتیاد، آرامشی در وجودم شکل گرفت که سالها دنبالش بودم. پاسخ بسیاری از سؤالها و دردهای بیپاسخ ذهنیام را پیدا کردم. حالا دیگر میدانم چرا مسافرم آنطور رفتار میکرد، چرا زندگیام به بیراهه رفته بود، و چرا این همه سال رنج کشیدم. امروز، نهتنها مسافرم را بهتر میفهمم، بلکه خودم را هم دوباره پیدا کردهام. امروز خوشحالم که در این مسیر روشن قدم گذاشتهام.
خوشحالم که مسافرم و من، هر دو در راهی قدم برمیداریم که پایانش رهاییست، آغازی برای یک زندگی سالم، پر از عشق و احترام دوباره است. آرزوی قلبیام این است که روزی در کنار مسافرم، به خدمت جناب مهندس برسیم و گل رهایی را از دستان پر مهرشان دریافت کنیم. گل رهایی نهتنها از دام اعتیاد، بلکه از تاریکی، ناامیدی و بیهویتی باشد. باشد که در این مسیر سبز، هر چه در توان داریم برای خدمت به خودمان و همنوعانمان به کار گیریم. به امید آنکه هیچ خانوادهای درگیر این بلای ویرانگر نباشد، و همه سفر اولیها به آرامش و رهایی، در پرتو آموزشهای ناب و بینظیر کنگره۶۰ دست پیدا کنند.
نویسنده: همسفر رباب رهجوی راهنما همسفر مریم( لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر رباب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی صائب تبریز
- تعداد بازدید از این مطلب :
137