اگر خداوند هر آنچه را که آفریده در حرکت و در مسیر درست قرار دهد، لحظهبهلحظه قدمهای آن موجود را به گلستان تبدیل میکند و او بهشت را تا زمانی که جان در بدن دارد، خواهد دید. بیشترین واژهای که در هستی درباره آن سخن گفته شده، عشق و محبت است. در بیشتر فیلمها، کتابها و داستانها آن را دیده و دربارهاش خواندهایم. عشق همچون لیوانی آبِ گوارا و خنک در صحرای سوزان است یا مانند شعلهای آتش در سرمای یخبندان؛ یعنی تا این حد در حیات انسان مؤثر و حیاتی است.
عشق بر سه پایه استوار است: سایه، حس، جاذبه. سایه، آن چیزیست که وجود دارد؛ هم در صور آشکار و هم در صور پنهان. ما خداوند را نمیبینیم، اما قدرت، صفات و آفریدههای او را میبینیم و میستاییم. سایه باید درست و آراسته باشد تا حس و جاذبه را شکل دهد. برای مثال: بوی خوش بدهد، بیان درستی داشته باشد، ورزش کند، بهداشت را رعایت کند.
دوست داشتن کار آسانی نیست و نمیتوان بهسادگی کسی را دوست داشت. ممکن است با یک حرف، عصبانی شویم؛ اما باید این تفکر را داشته باشیم که شاید فرد مقابل در آن لحظه حال خوبی نداشته یا دیدگاه متفاوتی دارد. پس نباید با یک کلمه، قضاوت کرد.
برخی افراد میگویند خدا وجود ندارد؛ میپرسند: آیا تمام کهکشانها را گشتهای که میگویی خدا هست؟ یا میگویند: از نظر علمی باید ثابت شود. مثلاً درباره روش درمان اعتیاد میگویند: «این روش علمی نیست.» اما چگونه ممکن است فردی در یک کلینیک کار کند، درمان قطعی شود و وسوسه نشود و این روش غیر علمی باشد؟ در حالی که کسی دیگر، با روشهای اصطلاحاً علمی درمان شده ولی مانند تکه جنازهای افتاده است! آبروی علم به عمل آن است.
بسیاری از بزرگان تلاش کردند مفهوم عشق را به دیگران بیاموزند، اما موفق نشدند و فقط در ظاهر گفتند عشق چیست، بیآنکه خبری از حس و جاذبه باشد. سؤال این است: چقدر میتوانیم از عشقی بگوییم که بلاعوض باشد؟ عشقی که در آن به دیگران کمک میکنیم، از ناراحتیشان ناراحت میشویم و به جای خود، به آنها میاندیشیم. عشق آنقدر بزرگ است که ما هزاران سال به دنبال هم میآییم و دشواریها را تحمل میکنیم تا بتوانیم ذرهای از این اقیانوس الهی را به دیگران برسانیم؛ مانند راهنمایی که برای تازهواردی منتظر نشسته تا از در وارد شود و او را راهنمایی کند. خوش به حال کسی که میدهد و به دنبال بازپسگرفتن نیست.
آقای مهندس حسین دژاکام فرمودند: «آخرین حرف من به بچههای پهلوان این است که نباید نه از خدا و نه از بندگان خدا، هیچ توقع و تمنایی داشته باشی. ما مالک هیچ چیز نیستیم و تنها چیزی که با خود میبریم، عشق و محبت است. خداوند میدهد و بازپس نمیگیرد، مگر اینکه خطایی از ما سر بزند.» کسی که در صراط مستقیم قدم برمیدارد، در آرامش است؛ یعنی در همین حیات زمینی، بهشت را میبیند و منتظر نیست تا کسی پیدا شود و او را تأیید یا با الفاظ دلخوش کند.
وقتی انسان به این مرحله برسد، پدیدهها برایش معنای الهی پیدا میکنند؛ تاریکی و ظلمت بیمعنا میشوند. آنگاه سجده میکند، شاکر آفرینندهاش میشود و بزرگترین سرمایهاش، یعنی عشق و محبت را میبخشد و با این بخشش، عشق و محبت در وجودش بیشتر و پربارتر میشود. در وادی چهاردهم خواندیم که توحید، یگانگی و خداشناسی، یعنی رسیدن به حق و غوطهور شدن در ژرفای محبت. برای رسیدن به این مرحله، باید تصفیه و پالایش شویم.
برداشت من از این سیدی این بود که برای رسیدن به عشق واقعی، راهی سخت و دشوار در پیش دارم. عشق فقط در کلام نیست؛ باید تزکیه و پالایش انجام دهم تا به آن محبت واقعی برسم و نتیجهاش را در زندگی ببینم.
منبع : سیدی عشق
نویسنده: راهنما همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول)
عکس: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون پنجم)
ارسال: مرزبان خبری همسفر بهار
ویرایش: همسفر لیلا، رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی محمدیپور قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
53