زمانی که فهمیدم مسافرم مصرف کننده است خیلی عذاب کشیدم، روح و جسمم به هم ریخت، این باعث شد من اعتمادم نسبت به مسافرم کمتر شود و وقتی در مورد این مسئله فکر میکردم دیوانه میشدم، با خودم میگفتم خدایا چه کاری انجام دهم، خدایا راهی به من نشان بده، که بتوانم زندگیم را درست کنم و بتوانم ادامه بدهم. من همه نوع مشکل را در زندگی تحمل کردهام ولی این را نمیتوانم تحمل کنم، مسافرم را به راه راست هدایت کن و یاریش کن تا درمان شود، به دادم برس خدای مهربان، به داد بچههایم برس که آنها هم از پدرشان در این مورد الگو نگیرند.
پدرشان که در این مسیر اشتباه پر از مشکل قرار گرفته است، خداوندا خودت فرزندانم را از افتادن در این دام حفظ کن، تا زندگی خوبی داشته باشند. هر بار که به مسافرم میگفتم مصرف مواد مخدر را کنار بگذارد اصلا حرف من را گوش نمیکرد. از خداوند در خواست می کردم که زندگیم را سرو سامان بدهد، تا زمانی که به خانه یکی از آشنایان رفتیم و در آنجا صحبت از کنگره شد و گفتند راه درمان در کنگره۶۰ وجود دارد و من به مسافرم گفتم؛ شنیدهام مکانی به نام کنگره۶۰ وجود دارد که در آنجا فرد مصرف کننده درمان می شود، از مسافرم درخواست کردم تا به کنگره برویم و ببینیم کنگره چگونه مکانی است است.
مسافرم تصمیم گرفت و خودش تنها به کنگره آمد، بعداز مدتی گفت میخواهم برای درمان به کنگره بروم کنگره خیلی جای خوبی است. بعد از سه ماه من را به جشن همسفر در کنگره دعوت کردند، به مسافرم گفتم میخواهم به کنگره بیایم تا ببینم چگونه است و مسافرم قبول کرد تا در کنگره و در جشن حضور پیدا کنم، بعد از آن راهنمای تازهواردین برایم صحبت کردند و گفتند اینجا مکان خوبی است و مقدس است و من را تشویق کردند تا در جلسات حضور داشته باشم.
تصمیم گرفتم که از این به بعد در این مکان امن حضور داشته باشم ولی مسافرم مخالفت میکرد و میگفت؛ نمیخواهد در کنگره حضور داشته باشی، ولی من واقعا عاشق این مکان شده بودم، حرف مسافرم را گوش نکردم آمدم و ادامه دادم، کمکم که راهنمای تازهواردین با من صحبت کردند، من با جان و دل به حرفهایشان گوش کردم و در مورد مشکلات زندگیم و مصرف مسافرم با راهنمای تازهواردین صحبت کردم. بعد از سه روز گفتن باید راهنما انتخاب بکنم، راهنمایم را انتخاب کردم، به صحبتهای راهنما گوش جان سپردم و آموزش گرفتم و خیلی حالم خوب شد آرام شدم.
به مسافرم که او هم حالش خیلی بهتر شده بود گفتم من از کنگره خیلی خوشم میآید میخواهم ادامه بدهم وقتی شور و اشتیاق مرا دید و اینکه من چقدر جدی هستم دیگر با من مخالفت نکرد. حال مسافرم هر روز بهتر میشد، سفرش را خوب طی میکرد و من هم دیگر کاری با او نداشتم. خوشحالم که در کنگره هستم مسافرم در حال درمان است و من هم آموزش میبینم. بعد از شش ماه راهنمایم تجلیل شدند، از رفتن راهنمای بزرگوارم خیلی ناراحت شدم، باید راهنمای دیگری انتخاب میکردم.
میخواهم تشکر کنم از زحمات راهنمایان عزیز، مرزبانان و ایجنت و کسانی که در این مسیر زحمت می کشند. امیدوارم نور این خدمت به زندگیشان برگردد و تشکر ویژه می کنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را فراهم نمودند تا انسانهای گرفتار مثل من و مسافرم درمان شویم. خیلی خوشحالم که مسیر کنگره برای ما نمایان شد. من بارها شنیده بودم که کنگره جای مقدسی است حالا که تقریبا ۷ ماه از آمدنم به کنگره۶۰ می گذرد واقعاً به این نتیجه رسیدهام که، کنگره۶۰ مکان مقدسی است همانند بهشت.
نویسنده و تایپ: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر رویا رابط خبری (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حکیم هیدجی
- تعداد بازدید از این مطلب :
310