وقتی برای اولین بار با کنگره ۶۰ آشنا شدم، هنوز معنای دقیق «صورتمسئله اعتیاد» را نمیدانستم. من سالها در کنار مسافرم زندگی کرده بودم و همیشه اعتیاد را یک انتخاب اشتباه میدانستم، چیزی مثل ضعف اراده یا بیمسئولیتی. فکر میکردم اگر او بخواهد، میتواند یکباره مصرف را کنار بگذارد و اگر نمیتواند، حتماً نخواسته است اما در کنگره فهمیدم که من هم مثل خیلی از آدمهای دیگر، برداشت نادرستی از این بیماری داشتم. وقتی آقای مهندس صورتمسئله اعتیاد را توضیح دادند، تازه متوجه شدم که اعتیاد یک بیماری جسمی، روانی و جهانبینی است، یعنی اول جسم انسان دچار تخریب میشود؛ چون مواد بیرونی جایگزین مواد طبیعی بدن میشوند. همین باعث میشود که ترک ناگهانی یا روشهای غیرعلمی همیشه با شکست مواجه شود. من در زندگیام بارها این شکستها را دیده بودم. روزهایی که مسافرم با عزم و اراده زیادی تصمیم به ترک میگرفت اما بعد از چند روز یا چند هفته دوباره به مصرف برمیگشت، حالا میفهمم که مشکل او بیارادگی نبود بلکه جسمش دیگر در تعادل نبود و نیاز به یک روش علمی داشت.
از طرفدیگر، روان انسان مصرفکننده هم تحتتأثیر قرار میگیرد. من این را با تمام وجود درک کردهام، چون بارها شاهد بودم که مسافرم بدون دلیل عصبانی میشود، زود خسته میشود یا در موقعیتهای ساده، ناامید و بیانگیزه است. من همیشه فکر میکردم این رفتارها به خاطر شخصیت اوست و نمیدانستم ریشه اصلی آن در همان تخریبهای ناشی از اعتیاد است. صورتمسئله اعتیاد کمک کرد بفهمم که وقتی جسم در تعادل قرار بگیرد، روان هم آرامآرام به تعادل میرسد. بخش سوم صورتمسئله یعنی جهانبینی، برای من بسیار آموزنده بود. من یاد گرفتم که جهانبینی یعنی نگرش و نوع نگاه انسان به زندگی و فهمیدم که هم من و هم مسافرم نیاز داریم جهانبینی خود را تغییر دهیم. سالها زندگی در کنار اعتیاد، من را پر از ترس، نگرانی و بدبینی کرده بود. همیشه آینده را تاریک میدیدم و هیچ امیدی نداشتم. اما وقتی به کلاسهای جهانبینی آمدم، آرامآرام یاد گرفتم که میتوانم با تغییر افکار و نگرش خودم، زندگی بهتری بسازم. صورت مسئله اعتیاد برای من روشن کرد که حتی اگر جسم درمان شود، بدون تغییر جهانبینی، باز هم امکان بازگشت به مسیر اشتباه وجود دارد. بهعنوان یک همسفر، درک صورتمسئله اعتیاد به من کمک کرد که نقش خودم را بهتر بشناسم.
من دیگر مثل گذشته فکر نمیکنم که باید با سرزنش یا اجبار مسافرم را تغییر بدهم. بلکه یاد گرفتم بهترین کمکی که میتوانم بکنم این است که خودم آموزش بگیرم، آرام باشم و با صبر و عشق در کنار مسافرم باشم، فهمیدم که همسفر هم باید به درمان خودش بپردازد، چون اعتیاد فقط به مصرفکننده آسیب نمیزند، بلکه خانواده را هم از تعادل خارج میکند. امروز وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که چقدر در تاریکی و ناآگاهی زندگی میکردم. اما حالا صورتمسئله اعتیاد برای من مثل یک چراغ راه است. این آموزه به من نشان داد که درمان اعتیاد امکانپذیر است به شرطی که راه درست طی شود، راهی که از جسم شروع میشود، به روان میرسد و در نهایت به تغییر جهانبینی ختم میگردد. به جرأت میگویم که اگر این شناخت را نداشتم، شاید هیچوقت نمیتوانستم مسافرم را در مسیر درمان همراهی کنم. حالا میدانم که اعتیاد یک بیماری است و همانطور که برای هر بیماری باید دارو و روش مناسب وجود داشته باشد، برای اعتیاد همچنین مسیری لازم است. خوشبختانه در کنگره ۶۰ این مسیر وجود دارد و ما بهعنوان مسافر و همسفر میتوانیم با هم آن را طی کنیم. بنابراین برای من صورتمسئله اعتیاد فقط یک آموزش نظری نیست، بلکه تجربهای عمیق و عملی است که زندگی مرا تغییر داده است. این آموزش به من امید و آرامش داده و باور دارم که با ادامه این راه، میتوانیم به تعادل واقعی برسیم و زندگی تازهای بسازیم.
نویسنده: همسفر شهناز رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون چهارم)
رابط خبری :همسفر فرشته رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر انسیه رهجو راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر سولماز دبیر سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
36