English Version
This Site Is Available In English

انسان عاشق همچون باران می‌بارد بر همگان.

انسان عاشق همچون باران می‌بارد بر همگان.

عشق، واژه‌ای است که بیشترین سخن‌ها درباره آن گفته شده است. اما نمی‌توان عشق را در قالب کلمات تعریف کرد؛ تنها می‌توان در حواشی آن سخن گفت. عشق مانند گرما و آتشی است برای انسانی که در سرمای شدید در حال یخ زدن است.‌ عشق بر سه پایه سایه، حس و جاذبه استوار است. عشق میان دو جنس مخالف تنها شاخه‌ای از عشق است که بسیار هم زیباست، اما عشق می‌تواند بین دو دوست، پدر و مادر، خواهر و برادر نیز وجود داشته باشد.

سایه در عشق چیست؟ برای عشق، چیزی باید وجود داشته باشد، چه در صور پنهان و چه در صور آشکار. مثلاً وقتی ما یک تابلوی نقاشی را دوست داریم، ابتدا باید آن تابلو وجود داشته باشد. هر چیزی که وجود دارد، دارای دو ویژگی است: گیرندگی و فرستندگی. برای نمونه، یک گل نور خورشید را جذب می‌کند و جاذبه‌اش رنگ و بوی خوش گلبرگ‌های آن است؛ این همان سایه است. متأسفانه برخی از ما انسان‌ها تنها به سایه اهمیت می‌دهیم و به حس و جاذبه توجهی نداریم. مثلاً در گفتار خود دقت نمی‌کنیم، هر حرفی می‌زنیم و به دل شکستن دیگران اعتنایی نداریم. گاهی سایه ما مملو از کینه، نفرت، دورویی، غیبت و حسادت است؛ چنین سایه‌ای عشق را نابود می‌کند، خفه می‌سازد و هیچ دریافت خوبی هم نخواهد داشت. این افراد منفی‌نگرند و می‌گویند: «اصلاً مگر مسئله مثبتی هم وجود دارد؟»

اما نوعی دیگر از گیرندگی نیز وجود دارد؛ مانند زمانی که پیامبر اکرم (ص) با سگی مواجه شدند. همه از بوی تعفن و ظاهر بد سگ سخن گفتند، اما پیامبر تنها به دندان‌های سفید او اشاره کردند. این نگاه، همان گیرندگی مثبت است. برخی انسان‌ها قدرشناس‌اند، از دیگران قدردانی می‌کنند و دلگرمی می‌دهند. در عشق‌ورزی، حس و جاذبه نقشی بسیار مهم دارند و البته سایه نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. (برای نمونه: نظافت شخصی، ورزش، پیاده‌روی، مراقبت از سلامتی و...)

کسی که عشق عام دارد، عشق خاص هم خواهد داشت و بالعکس. انسان عاشق، همه هستی را دوست دارد. گاهی یک نفر سخنی می‌گوید و ما سریع ناراحت می‌شویم، اما وقتی به شناخت و درک بیشتری برسیم، می‌فهمیم شاید آن شخص در آن لحظه حال خوبی نداشته یا مسئله‌ای داشته است. انسانِ عاشق درک می‌کند. گاهی بی‌علم سخن می‌گوییم؛ آیا ما از وجود باری‌تعالی کاملاً آگاهیم که صاحب‌نظر باشیم و بگوییم خداوند هست یا نیست؟! گاهی علم دستاویزی می‌شود برای نپذیرفتن حقایقی که با تجربه ثابت شده‌اند. اما پرسش اینجاست: ما چقدر توانسته‌ایم از عشق برای دیگران بگوییم و عشق را به آنان بفهمانیم؟ بزرگان بسیار تلاش کردند عشق را برای ما روشن کنند، اما در نهایت جز اشعار و سایه‌ای از آن برایمان باقی نمانده است.

خوشا به حال کسی که می‌دهد، اما هیچ انتظاری ندارد؛ نه از خداوند و نه از بندگان. اینان همان ایمان‌آورندگان حقیقی هستند. هیچ چیز از انسان باقی نمی‌ماند جز عشق و محبت. انسان عاشق همچون باران است؛ وقتی می‌بارد، نگاه نمی‌کند بر بام شاه می‌بارد یا بر بام گدا. اگر انسان در صراط مستقیم حرکت کند، هر لحظه قدم‌هایش را به گلستان تبدیل می‌کند و تا جان در بدن دارد، بهشت را می‌بیند. چنین انسانی همیشه در صلح و آرامش است؛ منتظر نمی‌ماند کسی بیاید و با الفاظش او را دلخوش کند یا منتظر تأیید دیگران باشد.

چشمان او حتی در خواب نیز روشنایی می‌بینند و تاریکی و ظلمت برایش بی‌معناست. به مرحله‌ای می‌رسد که اگر دست به خاک بزند، طلا می‌شود. انسان عاشق می‌داند آنچه در درون اوست، بزرگ‌ترین سرمایه‌ای است که اگر ببخشد، افزون‌تر می‌شود. و اگر می‌خواهیم دیگران ما را دوست بدارند، باید پالایش شویم و مهم‌تر از همه، حس‌مان را درست کنیم.

منبع: سی‌دی عشق
نویسنده:‌همسفر‌ زهرا رهجوی راهنما همسفر‌‌‌‌ سمانه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون اول)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .