سلام ویدا هستم یک همسفر، روزی که وارد کنگره شدهام را هیچ وقت فراموش نمیکنم، مسافرم از جایی به نام کنگره سخن میگفت و اینکه میتواند در آنجا به درمان برسد، اما در حقیقت من باور نمیکردم، چون راهی نمانده بود که ما نرفته باشیم و خدا میداند چه کارهای نکرده بودیم. حال مسافرم خراب بود و میتوانم بگویم حال ما خرابتر از او بود. وقتی مسافرم گفت، جایی را از طریق سایت پیدا کردهام که درمان قطعی دارد، اصلا باورش نداشتم، احساس میکردم در دنیا چنین مکانی وجود ندارد. روزی که به کنگره آمدیم و وارد شعبه شدیم، آقای ایجنت دست مسافرم را گرفت و گفت، درست آمدهای و مطمئن باش اینجا درمان میشوی در کنگره۶۰ و با شرکت کردن در اولین جلسه عمومی و شنیدن حرفهای دیگر مسافران و همسفران و دیدن ذوق و حالوهوای همسفرانی که مثل من ناامید وارد کنگره شده و درمان شده بودند، نور امیدی به دلم نشست؛ ولی باز هم دودل بودم، اما چیزی که وجود داشت و دارد آن است که من میتوانم در کنگره۶۰ خودم باشم و راحت میتوانم، حرفم را بزنم یا مشارکت کنم. در کنگره من دوستان همدردی دارم که دردم را درک میکنند و مجبور نیستم، نقاب به صورت بزنم.
در کنگره من خالی از درد میشوم؛ خالی از غم بیپایان و با فراغ بال در کنگره آموزش میبینم و یاد میگیرم از مشکلات و رنجها متنفر نباشم؛ بلکه عبور کنم و رها بشوم. در کنگره یاد گرفتم که انسان درگیر اعتیاد قابل ترحم نیست؛ بلکه باید همراه و همسفر شد و دستش را گرفت تا بتواند، لنگر کشتی در گل نشسته زندگیش را بیرون بکشد و کشتی وجودیاش را نجات بدهد. من مطمئن هستم که خداوند دعاهای ما را شنیده و زمانی که ما میخواستیم نجات پیدا کنیم، دستش را از آستین کنگره۶۰ بیرون آورده و الان که بعد از گذشت مدتی قرار است گل رهایی را بگیریم و به این باور رسیدم که به قدرت مطلق ایمان صددر صد دارم و تنها اوست که مرا یاری میدهد و من باید دستش را بگیرم. خداوند را شاکر هستم که دستمان را گرفتی و ما را از تاریکیها نجات دادهای.
نویسنده: همسفر ویدا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون اول) نگهبانسایت
نمایندگی همسفران ارومیه
- تعداد بازدید از این مطلب :
87