هشتمین جلسه از دوره شصت ونهم کارگاههای آموزشی و خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ابنسینا با استادی مسافرخدابخش و نگهبانی مسافر موسی و دبیری مسافرعلی و با دستورجلسه( صورت مسئله اعتیاد ) در روز دوشنبه 7شهریور ماه۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.

سلام دوستان، خدابخش هستم، یک مسافر. از خداوند سپاسگزارم که در این جایگاه حضور دارم و روی این صندلی، نزد شما دوستان هستم. از پروردگار بزرگوار تشکر میکنم که یکبار دیگر این توفیق را به من داد که من خدابخش، به اینجا بیایم و بنشینم و آموزش ببینم.از راهنمایان کنگره، ایجنت محترم و مرزبانان شعبه خودمان نیز تشکر می کنم. من همیشه از اینجا انرژی می گیرم. دستور جلسه این هفته کنگره ۶۰، «صورت مسئله اعتیاد» است، که مهندس دژاکام سی سال پیش، این مسئله را حل کرد و به همین دلیل من، خدابخش، امروز با آرامش در اینجا نشستهام و زندگی می کنم.مهندس، سالها پیش در همین نزدیکی ما، در زاهدانِ سیستان و بلوچستان، در دانشگاه علوم پزشکی، اگر اشتباه نکنم، به پزشکان و دکترها ثابت کرد که اعتیاد، درمان دارد. وقتی به دوران قبل از کنگره خودم برمی گردم، همه جا اصطلاح «ترک مواد» را به کار می بردند و من هرگز اصطلاح «درمان مواد» را نشنیده بودم؛ تا اینکه خداوند اذن ورود مرا صادر کرد و به کنگره آمدم و فهمیدم «درمان» چیست. از خداوند سپاسگزارم که چنین مهندس بزرگوار و ایده بزرگی را برای ما آورد. هدف این است که تک تک ما به اینجا بیاییم، به حال خوب برسیم و از زندگی لذت ببریم.اگر از ترکهای قبلی خودم بگویم، تجربیات زیادی داشتم: ترک اجباری، ترک به توصیه دکتر، یا حتی رفتن نزد مُلا، مثلاً پیش یک مُلا و دعانویس رفتم، او گفت برایت دعا می نویسم و باید یک هفته آن را در آب قرار دهی تا ماهی آن را بخورد! اما پس از یک هفته، به نتیجه ای نرسیدیم. نزد دکتر و طبیب های مختلف رفتیم و هزینه های زیادی پرداخت کردیم. شاید تک تک شما نیز چنین تجربیاتی داشته باشید.من، خدابخش، اینها را تجربه کردم. دوازده سال پیش در سیستان و بلوچستان، به دلیل اعتیاد، ازشهر خودم فرار کردم و به تهران آمدم. گمان می کردم در تهران کسی مواد مصرف نمی کند! اما وقتی آمدم، دیدم مصرفم آن زمان، قرص و کراک بود و من در اینجا به سمت قرص و شیشه رفتم و بر مصرفم افزوده شد؛ زیرا واقعاً راه چارهای وجود نداشت. مشکلات من فقط به مصرف مواد ختم نمی شد، بلکه اطرافیانم درباره من صحبت می کردند و می گفتند: «این خدابخش، ننگ جامعه و ننگ طایفه است». آنها به بهانه ای مرا گرفتند؛ بهانه ای مثل اسلحه. به خدا قسم، اسلحه گذاشته بودند دروسایلم و دایی ام آمد و ضمانت مرا کرد و من از آنجا خلاص شدم.اما چه کردم؟ پس از آزادی، بدتر از قبل، عقده ای شدم و مصرف کننده بدتری شدم. حتی در کمپ هم بودم. سرم را تراشیدند، دست و پایم را بستند و بسیار آزارم دادند. دستم را شکستند، پا و حتی دنده هایم را. فکر می کردند با شکنجه می توانند مرا وادار به ترک کنند. شاید برای یک هفته ترکم می دادند، اما پس از آن، بدتر از قبل به سمت مصرف می رفتم.اما کنگره اینطور نیست. خدا را شکر که به اینجا می آیی و اگر سر خود را با سر راهنما عوض کنی، قطعاً به مقصد و آرامشی که می خواهی می رسی. باور کنید، همان سیستم در بلوچستان نتوانست مرا درمان کند، چه برسد به تهران؛ اما کنگره مرا درمان کرد. کنگره پنج مواد مرا یکجا گرفت و این جای شکر بسیار دارد.شاید الآن چیزی را به شوخی بگویم، زیرا اگر جدی نگاه کنی، می بینی که کنگره کاری کرد که در ذهن نمی گنجد، کنگره نه تنها جسم، بلکه روان مرا را نیز درمان کرد. با همان سی دی ها و با«نوشتن» و صحبتهای راهنما که ما گوش می کردیم. اگر کسی واقعاً ۱۰ یا ۱۱ ماه سفر کند و به حرفهای راهنمایش گوش دهد، حتماً به درمان میرسد.مهندس میگوید: جهانبینی ،من خدابخش، قبل از کنگره اینها را نمی دانستم. وقتی ترک می کردم، می رفتم و به دنبال دعوا می گشتم. با جثه کوچکم، یک حالت جذبه می گرفتم و بی دلیل با خانواده، با خودم و با اطرافیام درگیری داشتم. اما خدا را شکر، در کنگره، آن باغ به رویت باز می شود و مفهوم بهشت و جهنم را به تو می آموزد.من همیشه در جهنم بودم: با فرزندانم، با خانواده، با همسرم و با جامعه بد بودم. حتی از خودم نیز بیزار بودم. باور کنید، ساعتها ۳ یا ۴ صبح بیدار میشدم و فکر میکردم... باور داشتم و در همان حال دعا میکردم و می گفتم: «خداوندا، به من مرگ بده تا از این حالت رها شوم».اما در کنگره آموختم که «خمر» (شراب درون) چیست. آموختم که اگر از این دنیا بروی، در آن دنیا نیز اعتیاد داری. در سفر دومم، یکی از نزدیکانم را به دلیل اعتیاد از دست دادم. دوست داشتم او را به کنگره دعوت کنم، اما تا وقتی اذن خدا برای کسی صادر نشود، مثل خود من که در همان زاهدان بودم و کنگره ۶۰ آنجا فعال بود، اما من از آن خبر نداشتم. پس از ۱۲ سال به تهران آمدم و اینجا فهمیدم. یک بنده خدا – خدا به او خیر بدهد – به من گفت: «به کنگره برو». من نیز مانند آن فیلمی که میگفت: «برای چه به جبهه آمدی؟ گفت: به خاطر آن تلویزیون!» من هم در ابتدا به خاطر آن شربت آمده بودم، اما خدا را شکر که راه را پیدا کردم. از خداوند سپاسگزارم که آن «شربت» برای من شفابخش بود.باور کنید، خدا را شکر می کنم که الآن با خانواده ام، با فرزندانم، در جامعه و در سر کارم وضعیت خوبی دارم. قبلاً در محل کار همیشه دنبال من می گشتند که «کجا رفته؟ برای مصرف؟» اما الآن خدا را شکر، به قدری کار می کنم که حتی بیشتر از دیگران کار می کنم و از آن لذت هم می برم. اگر دستانم زخمی شود، بعداً خوشحال می شوم و می گویم: «به خاطر زحمت کشیدن خودم است». سپاسگزارم که چنین مکانی با چنین استادان وراهنمایانی داریم. نه فقط کنگره ۶۰، بلکه تمام شعب آن یکی هستند.زیرا مهندس، تک تک این کنگره ها را چنان منظم و هدفمند طراحی کرده که فرد با آمدن به اینجا، درمان می شود. چه بپذیرد چه نه، به خدا قسم از آن لذت می برد. صبحش زیبا می شود و اگر آلودگی داشته باشد، پاک میشود. خودت می توانی این فضای سبز را داشته باشی، یا میتوانی خودت را به جهنم ببری؛ فقط کافیست در مسیر کنگره باشی. انشاالله خداوند به تو کمک می کند، نیروهای منفی از تو دور می شوند و نیروهای مثبت به سراغت می آیند و کمکت می کنند. انشاالله تک تک شما عزیزان در مسیر کنگره به هر چه می خواهید برسید .دوستان،خودتان را تشویق کنید.

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم
عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر اسماعیل لژیون بیست و یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
381