امید به رهایی
قبل از هرچیزی، بهعنوان یک همسفر، خداوند را شاکرم که مسیر کنگره برای من باز شد تا بتوانم آموزش بگیرم و از ضدارزشها دوری کرده و بهسمت ارزشها قدم بردارم. من هم مانند دیگر همسفران کنگره۶۰، زمان مصرف مسافرم با مشکلات زیادی مواجه بودم و با نادانی و جهلی که داشتم، نمیدانستم چگونه باید با یک مصرفکننده برخورد کنم و این مشکل بزرگی برای من و فرزندانم شده بود.
قبل از کنگره، به مدت ۱۰ سال در جلسات نارانان شرکت میکردم، حتی ۱۲ قدم هم رفته بودم؛ اما حال خوشی بهدست نمیآوردم تا اینکه توسط یک دوست، کنگره۶۰ به مسافرم معرفی شد. زمانیکه مسافرم وارد کنگره شد، خیلی خوشحال بود و حال خوشی داشت. بعد از چند جلسه به من پیشنهاد داد تا به کنگره بیایم. او میگفت: کنگره جای مقدسی است؛ اما برای من خیلی سخت بود تا مکانی که ۱۰ سال در آن آموزش گرفته بودم را رها کنم؛ ولی با کمی تفکر، با خود گفتم: به حرف مسافرم احترام میگذارم، همه آنها را رها میکنم و در کنار او آموزش میگیرم.
اوایل خیلی خوشحال و راضی بودم؛ چون مسافرم با عشق سفر میکرد؛ اما بعد از چند ماه، سفر خود را خراب کرد، خیلی حالم بد شده بود؛ ولی خدا را شکر با آموزشهایی که از راهنمای عزیزم دریافت کرده بودم، به راه خود ادامه دادم. با گرفتن آموزش و کسب دانایی، توانستم توان خود را بالا ببرم تا با قدرت و تلاش بیشتر، در برابر ناآرامیها ایستادگی کنم.
دختر ۱۸سالهای دارم که نمیتوانست با مصرفکردن مواد پدرش کنار بیاید؛ هر روز فکر خودکشی و فرار از خانه به سرش میزد، کنگره را به او معرفی کردم و با خود به این مکان مقدس آوردم. با همراهی تمام مرزبانها و راهنماهای عزیز، فرزندم را پایبند کنگره کردم، درست است که چند ماهی بیشتر در این مکان نبود؛ اما خدا را شکر میکنم در این مدت، با گرفتن آموزشها و کنارگذاشتن افکار منفی، روحیهاش عوض شد و حال خوشی پیدا کرد.
الآن چند سالی است که به کنگره میآیم؛ اما هنوز مسیر برای مسافرم باز نشده تا در جمع دوستان قرار گرفته و آموزش بگیرد. امیدوارم که با دعای دوستان، این راه پر از معنویت، برای تمام مسافرانی که خواهان رهایی هستند باز شود. خدا را شکر میکنم که الآن با مصرف مسافرم، دیگر حالم خراب نمیشود، با چرتزدنها، بیقراریها، بداخلاقیها، بدبینی و اینکه به هر بهانهای از خانه بیرون میرود، او را سرزنش نمیکنم و به چشم گنهکار به او نگاه نکرده و بحث نمیکنم. با دانایی و شناختی که از مواد مخدر و بدن انسان بهدست آوردهام با خود میگویم: سیستم ایکس او از کار افتاده است و به این مواد مخدر بیرونی نیاز دارد؛ به همیندلیل نمیتواند مواد را کنار بگذارد.
روزی به مسافرم گفتم: بچهها با مصرفکردن شما اذیت میشوند، به حرفهایت گوش نمیدهند، بیاحترامی میکنند و خیلی مسائل دیگر؛ اما او در جواب گفت: تو مادر خوبی نیستی و نتوانستی آنها را درست تربیت کنی. خیلی از حرفهایش ناراحت شدم و گفتم: فکری برای حال خودت بکن، من دیگر مثل قبل حوصله دعوا و بحث ندارم. زمانیکه به کنگره میآمد تمام رفتار، گفتار و کردارش کاملاً تغییر کرده بود؛ ولی الآن اصلاً حال خوشی ندارد و در اثر مصرف مواد، همهچیز را از دست میدهد و این برایم خیلی نگرانکننده است. إنشاءالله روز بهروز قوی و قویتر شوم تا بتوانم در مقابل مشکلات ایستادگی کرده و به خدا توکل کنم. به امید روزی که مسافرم به کنگره بیاید و بتوانم با آموزشهایی که گرفتم همسفر خوبی برای او باشم. امیدوارم فرد مفید و خدمتگزار خوبی برای کنگره و خانوادهام باشم.
سپاسگزارم از تمام همسفرانی که دلنوشته من را میخوانند.
رابط خبری: همسفر فاطمه.ر رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
نویسنده: همسفر فروغ رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ویرایش: همسفر آسیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
عکاس: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد
- تعداد بازدید از این مطلب :
159