جلسه سوم از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی گلمکان با استادی ، مسافر رضا، نگهبانی ، مسافر جلیل و دبیری، مسافر جواد، با دستور جلسه "صورت مسعله اعتیاد" یکشنبه 6 مهر 1404 ساعت 17 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
در ابتدا از نگهبان دبیر عزیز که اجازه خدمت در این جایگاه به من دادن کمال تشکر دارم،
و همچنین گروه مرزبانی و از ایجنت محترم
وراهنمای عزیزم حسین آقای درودگر که باعث شدن به این جایگاه برسم و خدمت کنم تشکر میکنم،
ومسعله بعدی که سپاس گذاری از خداوند بالا سر که اجازه ورود به کنگره رو به من دادن روی صندلی های کنگره بشینم و آموزش بگیرم،
چون هرکسی سهمش نمیشه ،به قول حسین آقا شمایی که روی این صندلی مقدس نشستین اجازش صادر شده،
پس اون کسی که هنوز در قهر تاریکیه
وتوی مواد داره دست پا میزنه،هنوز که هنوزه اجازش صادر نشده،من این خودم لمس کردم،
دیدم کسایی که با سن بیست سالگی وارد کنگره شدن و اومدن خدمت گذار شدن موندن و هنوز دارند از این انرژی استفاده میکنند،خوب
اینم خودش یک نوع سپاس گذاری هستش ،اگر من امروز اینجا دارم آموزش میگیرم لطف خداست ،که این راه جلو من قرار داده،که دیگه نتونم برگردم به سمت قهر و تاریکی،
از یک خاطره ای یادم اومد،یکی از دوستای خیلی نزدیک،
که تو منجلاب اعتیاددست پا میزد،گفت راهش چیه بیا ترک کن،
تحقیق کردیم گفتن باید بره کمپ،توی کمپ ده روز پانزده روز هستش این مواد مصرفیش از بدنش میاد بیرون ،بعد میاد سر خانه زندگیش،
چند بار این بردیم کمپ بعد از اینکه از کمپ میآمد ،ده، پونزده روز بعدش دوباره میرفت مصرف میکرد،
سه چهار بار بردیمش با صحبت کردن و برگشت داشت،دیگه به حرف ما گوش نمیداد جواب نداد،زنگ میزدیم کمپ میومدن میبردش،
بعد که هی بهش گفتیم بشین نکن،بعدش تبدیل شد به منایی کردن،
به جایی رسید که دیدم خودم دارم مصرف میکنم،
بعد که وارد اعتیاد شدم ،اصلا قبول نداشتم

من مصرف کننده هستم،فکر میکردم کسی که در خیابان کارتن جمع میکنه مصرف کننده مواد هستش،
یه اتفاقی افتاد گفتم دیگه مواد نمیزنم بیرون نمیرم میچسبم به زندگیم،
ساعت دوازده شب شد دیدم حالم داره دگرگون میشه،بدنم سوزن سوزن میشه
یه درمانگاه نزدیک خونمون بود رفتم،یه خانم دکتری بود بهش گفتم،خانم دکتر حالم خیلی خرابه
بدنم سوزن سوزن میشه، انگار یه سوزن از نوک انگشتم میزنن از بازوم در میارن
بعد خانمم اونجا بود گفت مواد میزنی،
گفتم نه بابا ما ورزشکاریم این چه حرفیه،
گفت باشه شما موسیقی ویالون میزنی،خودت حالیت نیست
اونجا نفهمیدم ،یه مقدار تقویتی داد اومدم بیرون تا صبحش که درد میکشیدم،به دوستم زنگ زدم گفتم، این بنده خدا خانم دکتره همچین حرفی زد گفته زدی
تو کار موسیقی ویالون میزنی،مسعلش چیه
گفت منظورش اینه که خماری کشیدی هرشب ساعت هشت میکشیدی داشتی خماری پس میدادی،من تا اونجا نمیدونستم خماری یعنی چی،
اونجا فهمیدم داشتم خماری پس میدادم ،اون همه درد کشیدم،
بعد با کنگره آشنا شدم،متوجه شدم صورت مسعله اعتیاد پیدا شده،خدارو شکر
تو کنگریه.
که بابا هرمسعله ای که برای من امروز پیش میاد یک صورت مسأله ای داره،باید اولش صورتش پیدا کنی،بعد حلش کنی،
من خودم خبر نداشتم ،بعدش که آمدم
گفتم اون بدبخت دوستم چقدر اذیتش کردم،
اصلا خماری غیرت نمیشناسه خانواده نمیشناسه،من دارم خماری پس میدم هیچکس نمیشناسم،
خدارو شکر اون مواد مصرفی که من مصرف میکردم تیپرش کرده، دوزش مشخص کرده، استفاده میکنیم ومیاییم روی این صندلی مینشینیم وبا آموزش های کنگره 60 وجهان بینی میبریم بالا،و کم کم میفهمیم برای هر کاری نبایدموادبکشیم،
من امروز اینجا نشستم ،چرا اگر سرما خوردم چرا باید برم مواد مصرف کنم،یا شیره بکشم،
اگر امروز برای مثال میوفتم،دست وپام میشکنه،چرا باید به این فکر کنم اون دارویی که تو بیمارستان بهم میزنن باید فکر کنم که دوباره معتاد شدم،اصلا اون تا آخر عمر با من نیست.اصلا نمی خوام به کسی خدای نکرده آموزشی بدم ،
این به خودم ثابت شده،
ایشالله یکی هم این آموزش از من دریافت کنه بازم خودش بی تاثیر نیست،
ازین بیشتر صحبت نمی کنم و به مشارکت های دوستان گوش میکنم و آموزش میگیرم،
ممنون که با سکوت تون به حرف هام گوش دادین

گروه سایت گلمکان
مرزبان خبری : مسافر یامین
تایپ: مسافر جوادلژیون دوم
ویراستار: مسافر جواد لژیون دوم
عکاس: مسافرجواد لژیون دوم
تنظیم برای سایت: مسافر وحید لژیون یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
45