سلام دوستان امیرهستم یک مسافردبیرلژیون سردارشعبه سنایی. خیلی خوشحالم که عضوی از لژیون سردارهستم. راستش همیشه وقتی از بیرون به لژیون سردار نگاه میکردم، فکر میکردم اینجا جای آدمهای خاص و بزرگه، ولی حس میکنم که خدا خواسته من هم بخشی از این سفر باشم. اینجا برای من فقط پول دادن یا بخشش مالی نیست؛ اینجا یک حس عجیبی جاریه، حس سبکی و آرامشی که انگار انسان به زندگی و نفس خودش هم بها میده. من یاد گرفتم که وقتی چیزی رو میبخشم، در واقع خودم رو آزاد میکنم و این همون آموزشی هست که کنگره به من داده.
فهمیدم سرداری فقط لقب نیست، بلکه یک مسیر و یک حس زنده است، حسی که آدم رو از تنگی و تاریکی به روشنایی و وسعت میرسونه. لژیون سردار مثل یک خانه امن است؛ جایی که دلهای خسته میآیند تا آرامش پیدا کنند و نور امید را دوباره درون خود روشن کنند. در این لژیون، هر کلمهای که گفته میشود، نه حکم قضاوت است و نه تندی؛ بلکه راهی برای بازسازی است.
اینجا یاد میگیریم که بخشش، نه فراموش کردن خطاهاست و نه نادیده گرفتن دردها؛ بلکه آزاد کردن قلب خودمان از بند خشم و کینه است. وقتی میبخشیم، خودمان سبک میشویم و گام به گام به سوی روشنایی و عشق واقعی حرکت میکنیم. لژیون سردار، محیطی است که دلهای زخمی را با مهربانی و همدلی ترمیم میکند و به ما یاد میدهد که هیچ انسانی بیارزش نیست و هیچ اشتباهی غیرقابل جبران نیست.
اینجا هر بخشش، پلی است به سوی آزادی درونی، و هر بخشش، روشنایی بیشتری در دلهایمان میافروزد. در مورد لژیون سردار؛ در این دو سال حضورم در کنگره، سه موضوع اساسی بیش از همه به من کمک کرده است و آنها را در زندگیام به کار بردهام: اول اینکه باید همیشه بدانیم هر کاری که انجام میدهیم، به چه دلیل انجام میدهیم. من مصاحبهای از استاد امین در سایت خواندم که برایم تلنگر بزرگی بود. ایشان گفته بودند: وقتی کنگره تازه راه افتاده بود، هدفم این نبود که جهانبینی مطرح کنم تا بقیه بگویند عجب سخنران خوبی است، بلکه هدفم این بود که صحبت کنم تا شاید چیزی پیدا کنیم و مشکلمان حل شود.
این جمله مرا به فکر فرو برد: آیا من وقتی در جلسه صحبت میکنم، هدفم این است که بقیه بگویند چقدر خوب صحبت کرد یا اینکه واقعاً میخواهم مطلبی را منتقل کنم؟ آیا هدفم فقط رفع نیاز شخصی است یا اینکه میخواهم دست چند نفر دیگر را بگیرم؟ آیا وقتی به کسی کمک میکنم، برای دیدهشدن است یا برای باز شدن گرهی از زندگی او؟
ازآقای زرکش دیده بان محترم لژیون سردار هم جملهای شنیدهام که بهخوبی این بحث را روشن میکند: «کارهایی که انجام میدهی، آیا با ندای روح درون است یا صدای جن درون؟ کدامیک به تو گفته این کار را انجام بده؟» بنابراین، لژیون سردار هم مستثنی از این قاعده نیست. من چرا باید در لژیون سردار خدمت مالی انجام بدهم؟ در این روزها زیاد به این فکر کردهام. خدمت مالی در لژیون سردار بهنظر من بخشش نیست.
بخشش چیزی یکطرفه است؛ مثلاً سر چهارراه پولی به کسی میدهی، او میگیرد و تمام میشود. اما در کنگره ماجرا برعکس است: اول چیزی دریافت میکنیم، بعد اگر خواستیم چیزی میدهیم. بنابراین بخشش تعبیر درستی برای آن نیست. اینجا بحث کیمیاگری مطرح میشود. حافظ میگوید:
گدای همت آن رند عافیتسوزم
که در گدا صفتی کیمیاگری دارد
کیمیاگری یعنی تبدیل یک چیز به چیز دیگر. در کنگره، کیمیاگری در جای دیگری رخ میدهد: یک مصرفکننده مواد با همان ماده مصرفی حالش خوب میشودو به سلامتی میرسد. از همان جا که رسد درد، همانجاست دوا و ما این را در کنگره دیدهایم. درد ما مواد مخدر بود، دوا هم از همانجا آمد، دوا هم همان شد. حتی در سطحی بالاتر، درد عشق بود و دوا نیز همان عشق. این یعنی تجربهای گرانسنگ توسط یک انسان تبدیل میشود به چراغی برای دیگران. به همین دلیل است که میگویم خدمت مالی در لژیون سردار بخشش نیست در واقع، چیزی به ما یاد دادهاند نه اینکه چیزی را برای ما انجام داده باشند. ارزش این یادگیری قابل قیمتگذاری نیست.
نزدیک به گلریزان هستیم. من به این امر رسیدم که میتوان با گذشت و بخشیدن به خیلی چیزها رسید،ممکن است در جامعه همه چیز (خانه، ماشین، زندگی و ) داشته باشیم ولی وقتی که آسایش و آرامش نداشته باشیم؛ این مال و ثروت هیچ ارزشی ندارد.تا دستت را خالی نکنی خداوند چیزی داخل دستت نمیگذارد؛ من اگر دستم را از دروغ، نفرت و کینه خالی کنم خداوند محبت و عشق را در دستان من میگذارد؛ اگر این پولی که خداوند به من داده را بتوانم در راه خودش خرج کنم؛ دوباره چندین برابرش را به من هدیه میدهد که ظرفیت من را آزمایش کند. لژیون سردار به من یاد داد که ببخشم تا دوباره به من بخشیده شود. امیدوارم بتونم در این مسیر ثابتقدم باشم و سهم کوچیکی در ساختن آینده بهتر برای کنگره و نسلهای بعدی داشته باشم.
مسافر امیر رهجوی لژیون یکم سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
234