English Version
This Site Is Available In English

رهایی یعنی ما

رهایی یعنی ما

کسی نفهمید ...
نفهمید که وقتی او درگیر اعتیاد بود، من با هر لبخند ظاهری، چقدر گریه‌ پنهان می‌کردم. هیچ‌کس نفهمید، ترس شبانه یعنی چه؟! وقتی صدایی درنمی‌آید؛ وقتی به موبایل نگاه می‌کنی؛ اما زنگ نمی‌خورد.

هیچ‌کس نفهمید...
خستگی‌ام فقط از کارهای خانه نبود، از تکرار دلشوره‌ها بود، از «امید داشتن» به کسی که گاهی خودش هم از خودش ناامید بود؛ اما با همه‌ این‌ها، من ماندم؛ نه چون ساده بودم، نه چون بلد بودم قوی باشم؛ بلکه چون یک جایی در وجودم هنوز به بازگشتن او باور داشتم.

و آن روز آمد؛
وقتی گفت: «دیگه نمی‌خوام اینطوری زندگی کنم.» از همان روز، همه‌چیز کم‌کم عوض شد. او آرامش را پیدا کرد؛ در کنگره، در آموزش، در رفاقت صادقانه‌ مسافران.

و من؟
من هم کم‌کم از زیر تمام آن سنگینی‌ها بیرون آمدم. رهایی او، برای من هم رهایی بود؛ از ترس، از بی‌اعتمادی، از تنهایی پنهان در شلوغ‌ترین لحظه‌های زندگی.

حالا که اینجاییم؛ با چشمانی که دوباره می‌خندند و دلی که دیگر پر از دلشوره نیست؛ می‌فهمم که ما فقط با بیماری او نجنگیدیم؛ ما زندگی‌مان را پس گرفتیم.

او درمان شد؛ ولی من هم عبور کردم، از خیلی چیزها و حالا، با صدایی روشن و دلی سبک می‌گویم: ما به آخر آن روزهای سخت رسیده‌ایم؛
با هم،
نه قهرمان شدیم نه بی‌نقص،
فقط واقعی شدیم و همین برای ما کافی‌ست.

تمام شد و تازه، شروع شده‌ایم ...
پایان یک فصل تاریک
و شروع زندگی روشن‌تر، در کنار هم.

در پایان، از صمیم قلب تشکر می‌کنم از کنگره‌۶۰، از تمام راهنماهای عاشق، خدمتگزاران بااخلاص، مسافران و هم‌سفرانی که با حضورشان، با حرف‌هایشان و با بودن بی‌ریایشان، چراغ راه ما شدند.

ما یاد گرفته‌ایم که رهایی فقط ترک نیست، یاد گرفته‌ایم دوباره زندگی کنیم و این نعمت کمی نیست. از شما و از تمام آن‌هایی که چراغ مسیر شدند بی‌نهایت سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر مژده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .