English Version
This Site Is Available In English

ثروت واقعی در بخشش است، نه در اندوختن؛ زیرا همه‌چیز امانتی بیش نیست

ثروت واقعی در بخشش است، نه در اندوختن؛ زیرا همه‌چیز امانتی بیش نیست

به نام قدرت مطلق" الله "

چهارمین جلسه از دور دهم لژیون سردار نمایندگی پرستار به استادی: مسافر پهلوان ابوالفضل و نگهبانی: مسافر حسین و دبیری: مسافر مصطفی با دستور جلسه( از سایت و دنیای مجازی و هوش مصنوعی در کنگره چگونه استفاده میکنیم؟)در روز چهارشنبه  مورخه دوم مهر ماه ماه راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان ابوالفضل هستم یک مسافر،

 

به فرمایش استاد، دری به تخته خورده و ما دور هم جمع شدیم؛ در حالی که بسیاری در بیرون از اینجا سرگردانند و چنین امکانی را ندارند و نصیب آنان نمی‌شود. خداوند ما را دوست داشته و پذیرفته است. به گفته جناب مهندس، خدمت در کنگره جای قدردانی بسیار دارد و هرکسی اجازه ورود ندارد و به هر کسی اجازه خدمت داده نمی‌شود. ما با حال خراب و هزاران فکر پریشان، در شرایطی که قادر به اداره زندگی خود نبودیم و نمی‌توانستیم با کسی به درستی صحبت کنیم، به کنگره آمدیم و سفر اول خود را به پایان رساندیم. سفر اول ما، سفر جسم بود و روح و اکنون وارد سفر دوم شده‌ایم. اما سفر دوم به مراتب سخت‌تر از سفر اول است و هر کسی نمی‌تواند وارد آن شود؛ تنها با بخشیدن است که می‌توان وارد شد. تنها یک عضو لژیون سردار می‌تواند وارد سفر دوم شود. سفر دوم، سفری از قهر به مهر است که انسان‌ها را می‌سازد. کسانی که می‌بخشند، ترس از دلشان می‌رود. انسانی که ترس داشته باشد، حتی زمانی که خانواده‌اش به او تلفن می‌زنند و می‌گویند دو کیلو گوشت یا یک جفت کفش برای فرزندت بخر نیز می‌ترسد. اما لژیون سردار، انسان‌ها را قوی و ثروتمند می‌کند و اولین نمود آن در خانواده فرد آشکار می‌شود. اگر همسفرش بگوید بیست میلیون تومان بده تا فلان چیز را بخریم، نمی‌گوید "دیروز دادم". اما فرد ترسوده چنین نمی‌کند و می‌گوید "دیروز دادم". انسان‌های ثروتمندی هستند که بسیار فقیرند، زیرا نمی‌توانند پول بدهند و فقیر هستند. گفته می‌شود انسانی که فقیر است مانند کسی است که ستون فقراتش شکسته، چون نمیتواند به خانواده و عزیزان خود خدمت کند.

خدا را شکر که به جایی رسیده‌ایم که فهمیده‌ایم هیچ چیزی ماندنی نیست. همه چیز برای چند صباحی امانتی در دست ماست و باید آن را به دیگری بسپاریم. می‌دانیم که خداوند به ما کمک کرده و در جایگاهی قرار گرفته‌ایم که امروز می‌توانیم با دست خود ببخشیم و به هر شکلی که ممکن است خدمت کنیم. مثال زیبایی وجود دارد که می‌گویند در زمان پیامبر اکرم (ص)، فردی از دنیا رفت و پسرانش به حضور ایشان رسیدند و گفتند پدرمان وصیت کرده تا اموالش که یک انبار خرماست را ببخشیم. پیامبر فرمودند: "ای کاش او وقتی زنده بود، حتی یکی از این خرماها را خود بخشیده بود." ما اکنون در جایگاهی قرار داریم که می‌توانیم وعده خداوند را که می‌فرماید "بذری بکار و تا هفت نسل برداشت کن" برای خود محقق سازیم و خداوند را شکر می‌کنیم که این اندیشه در ذهن مهندس برای ما شکل گرفته است. ما خدمت می‌کنیم و این خدمت به نام او، اما به کام ماست. ما هر روز لذت می‌بریم، دور هم جمع می‌شویم و با هم کیف می‌کنیم و این را جناب مهندس برای ما فراهم کرده‌اند و باید قدردان ایشان باشیم.

جناب مهندس می‌فرمایند خردمند شدن بسیار دشوار است. ممکن است ما خرد داشته باشیم، اما خردمند شدن بسیار مشکل است. باید آن "مند" را بیاوریم و در مقابل خرد خود قرار دهیم تا بتوانیم دردمندی را پیدا کرده و "مند" او را برداریم و جلوی خرد خود بگذاریم. این امکان اکنون برای ما فراهم شده است. ما می‌توانیم به آن دردمندی که در بیرون از اینجا راه به جایی ندارد و مکانی ندارد، کمک کنیم و او را به داخل کنگره بیاوریم یا مکانی فراهم کنیم تا به آنجا برود. در آن زمان است که انسان می‌تواند خردمند باشد، وگرنه خردِ تنها نیز به کار ما نمی‌آید. خدا را شکر که این نعمت را برای ما مقرر داشته است. خدا را شکر می‌کنم که در این کنگره قرار گرفتیم و چیزی به دست آوردیم که در مقابل آن، همه دستاوردهای پیشینمان هیچ است.

من شخصاً از خداوند متشکرم که همه چیز داشتم. زمانی رفتم و در دماوند یک ویلا ساختم و اتاق بزرگی در طبقه بالای آن ساختم و گفتم همینجا می‌نشینم و مصرف می‌کنم. اما روزی فهمیدم که این کار باعث سرفرازی نیست، بلکه باعث سرنگونی است. شاید پول داشته باشی اما عزت و بزرگی نداری. روزی می‌رسد که فرزندت به تو نگاه می‌کند و از تو می‌پرسد چه کار می‌کنی؟ اما روزی که به داخل کنگره می‌آیی، فرزندت به دنبالت می‌دود تا از تو لذت ببرد. جناب مهندس در سی‌دی اخیر خود فرمودند: بعضی می‌آیند و می‌گویند ما دختر بزرگ داریم و جهاز داریم. آیا اگر در همان حالت اعتیاد بودیم، کسی زنگ در خانه ما را می‌زد و برای دخترمان خواستگاری می‌کرد؟ امکان نداشت. حتی دخترمان اجازه نمی‌داد او را تا دم دانشگاه بدرقه کنیم.

انسان به آن باوری نرسیده است که خداوند به حضرت موسی فرمود: "برو در رودخانه و سنگی را بیرون آور و بشکاف." وقتی موسی سنگ را شکافت، دید کرمی درون آن زندگی می‌کند. اگر ما به آن باور برسیم، همه چیز برایمان آسان می‌شود. می‌توانیم درد یک دردمند را دوا کنیم، می‌توانیم فقط با یک لبخند، دلی را به دست آوریم. همه چیز پول دادن و خدمت مالی نیست. ما مرزبانیم و می‌توانیم با یک لبخند خدمت کنیم. این‌ها همه لطف است.

یعنی ما چهارده ماه مرزبان می‌شویم و چند سالی راهنما هستیم و در تمام این مدت، لطف بزرگی در حقمان می‌شود. خدا کند که بتوانیم به همنوعان خود خدمت کنیم.

انسان گاهی چیزهایی می‌بیند و می‌شنود. چند وقت پیش، فردی که اعتیاد نیز داشت، من به او پیام دادم و به کنگره آمد. سپس شرایطی پیش آمد که نتوانست بماند و ظاهراً در جاده مشهد، خودروی گازسوزش آتش گرفت و همسرش نیز در آتش سوخت. با خودم فکر می‌کردم، ای کاش راهی پیدا می‌شد تا به او خدمت می‌کردیم. و این‌ها همه به دست ما قابل انجام است.

از اینکه به صحبت‌های من توجه نمودید، بسیار سپاسگزارم.

وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .