حدود دوسال و نیم پیش من به کنگره ۶۰ وارد شدم و پس از من هم مسافرم وارد کنگره شدند ولی پس از گذشت شش ماه سفر خود را رها کردند و من به توصیه راهنمایم به سفر خود ادامه دادم، با حالی خراب و به دلیل مشغلهی زیاد و رسیدگی به خانواده من نیز بعد یک سال و نیم از کنگره ۶۰ فاصله گرفتم. بهطور ناخواسته بعد شش ماه به کنگره ۶۰ مراجعه کردم و آنجا با استقبال گرم و پرمهر راهنما و دیگر دوستان همسفر روبهرو شدم که باعث تزریق انرژی در روح و جسم من شد، اما نمیدانستم چرا این همه انرژی به سرعت مرا رها میکرد و من نیازمند آغوش گرم همسفرهای خوبم میبودم و همواره این نغمه از طرف راهنمایم در گوشم زمزمه میشد؛ تو خودت بیا مسافرت هم میآید. و من ظاهرا امیدوار میشدم و به خود میگفتم اصلا بیاید هم من دیگر همسفرش نخواهم شد من برای خودم سفر میکنم که ناگاه هفتهی گذشته مسافرم متفاوت با ورود قبلیاش به کنگره ۶۰ پا به شعبه گذاشت و من متوجه شدم حال دل من هم دگرگون شده و از عالم برزخی انگار وارد عالم واقعی شدم و تغییر در احساسم را متوجه شدم و همیشه از خودم میپرسیدم چرا همسفرانی که مدت بیست سال، پانزده سال از رهاییشان گذشته همواره در حال سفر کردن هستن؛ الان پی به وجود گرانبهای این عزیزان بردهام، آنان هستند که چراغ کنگره ۶۰ را روشن نگه میدارند تا نوری برای حرکت ما سفر اولیها بوجود بیاورند. از اینجا از همهی عزیزانی که همواره باعث دلگرمی و تکیه گاهی برای رفع خستگی دل من بودند کمال تشکر را دارم.
نویسنده: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
97