هر انسانی که براساس تقدیر، یک مصرفکننده سر راهش قرار میگیرد؛ قطعاً روزی به نقطهای میرسد که با خود میگوید: چرا من؟ به نظر من این لحظه برای همه ما همسفران کنگره۶۰ اتفاق افتاده است و اصلاً ربطی به نسبت ما با مصرفکننده ندارد؛ بلکه بهخاطر عمق تاریکی اعتیاد است. وقتی به این نقطه رسیدم؛ ناامیدی، ترس و تاریکیهای زیادی به سراغم آمد اما بنابر خواست و تقدیرم از پا نیفتادم، حرکت کردم و به شکر خدا راه ورود به کنگره۶۰ برای من باز شد.
همه همسفران که وارد این مسیر میشوند بعد از مدتی با آموزشها تقریباً از حال بد عبور میکنند و به تعادل نسبی میرسند. بعضیها وقتی به حال خوش میرسند کنگره۶۰ را رها میکنند و با آموزشهایی که دریافت کردهاند به دنبال زندگی خود میروند؛ اما عدهای تصمیم میگیرند ماندگار شوند، خدمت کنند و دست دیگرانی را که در تاریکی اعتیاد هستند بگیرند تا به سمت نور هدایت کرده و حال خوش را به آنها ارمغان دهند.
من هم روزی که مسافرم از دام اعتیاد رها شد، تصمیم گرفتم به دنبال زندگی خود بروم. مدتی از کنگره۶۰ دور شدم؛ چون احساس میکردم دیگر همهچیز خوب است و نیازی به آموزش بیشتر ندارم، اما بعد از مدتی به خود آمدم و دیدم همه آنچه با آموزش به دست آورده بودم از دستم رفته است و همانجا متوجه شدم آموزش بدون خدمت کردن فقط در ذهن میماند؛ ولی به قلب نمیرسد و عملی نمیشود. تصمیم گرفتم به مسیری که برای من باز شده بود برگردم و با توان بیشتری برای رسیدن به خود، تلاش کنم.
یک روز جلسه سایت بود و برای خدمت قرعهکشی انجام میشد که ناگهان به یاد صحبت راهنمایم افتادم که گفته بودند: حتی اگر فکر میکنید توان انجام کاری را ندارید، باز هم در طلب آن باشید و سعی کنید حداقل نام شما جزء خریداران یوسف باشد. دستم را بالا بردم و به فرمان خدا بعد از این خواسته و حرکتم، خدمت به همدردانم در کنگره۶۰ نصیبم شد.
من از آن افرادی بودم که خدمت کردن را دوست داشتم، اما میترسیدم که در جایگاه خدمتی قرار بگیرم و از پس مسئولیت آن برنیایم. همیشه هم بهانه داشتم که نوبت و زمان خدمت کردنم نشده است.
در کنگره۶۰ جایگاه بالاتر و پایینتر نداریم، اما بعضی جایگاهها مسئولیت بیشتری دارند و بر همین اساس مسئول گروهی قرار میگیرند. جایگاهی که تجربه کردم، هم مسئول گروهی شدم و هم زیرمجموعه مسئول دیگری قرار گرفتم و همین باعث میشد هم آموزش بگیرم، هم آموزشها را عملی کنم؛ چون لازمه آموختن به دیگران این بود که خودم بهخوبی عمل کنم.
قبلاً چون اعتمادبهنفس خوبی نداشتم همیشه از هر مسئولیتی فرار میکردم و تصور میکردم زرنگی میکنم اما همین نقطهضعف من بود که در ابتدای خدمت با آن روبهرو شدم. حال بد این نقطهضعف، حال خوش خدمت را از من میگرفت و در ذهن خود معرکه میگرفتم و همه را قضاوت میکردم؛ اما اینجا همه همدرد هستند و با احترام یکدیگر را درک میکنند.
وقتی مسئولین سایت با خوشرویی و احترام اشتباهاتم را به من آموزش میدادند، متوجه میشدم قبول مسئولیت خیلی هم سخت نیست؛ کمی دقت، حوصله و مقدار زیادی عشق میخواهد و این فقط برای خدمتم در کنگره۶۰ نبود؛ بلکه در زندگی روزمره هم مرا به حرکت وامیداشت.
به نظرم نکته بعدی «از خود گذشتن» بود. در کنگره۶۰ یاد میگیریم تا از خود نگذری، به خود نرسی که این موضوع برای من در خدمت اتفاق افتاد. قبلاً هم انسان مهربانی بودم اما معنی واقعی از خود گذشتن را نمیدانستم. برای من دخالت در امور دیگران و برداشتن مسئولیتهای دیگران، ازخودگذشتگی محسوب میشد؛ اما زمانی معنی واقعی آن را فهمیدم که برای انجام خدمتم از کاری که دوست داشتم یا جایی که میل ماندن را در آن داشتم میگذشتم. اوایل برایم رنج داشت اما در ادامه احساسی که بعد از انجام خدمت تجربه میکردم قابل وصف نبود.
نکته جالب این بود که چون خدمت من در سایت بود و ظاهراً دیده نمیشد، با منیت خودم هم روبهرو میشدم؛ اینکه در فضایی که همه در حال تلاش و خدمت هستند و دیده میشوند؛ تو خدمت انجام میدهی و کسی تو را نمیبیند و دقیقاً حس کسانی را داشتم که نیکوکاری میکردند و میگفتند: میخواهیم دیده نشویم و دچار ریا نگردیم. در کنگره۶۰ یاد میگیریم هر چیزی صور آشکاری دارد که ما میبینیم و صور پنهانی دارد که دیده نمیشود. سایت، صور پنهان کنگره۶۰ است و خدمت پنهانی، حس داستان پوریای ولی را دارد؛ جایی که از خود میگذری، به همدرد خود خدمت میکنی و در مسیر تاریک اعتیاد، چراغی به او نشان میدهی؛ ولی از چشمها پنهان هستی.
نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون بیستوششم) دبیر دوم سایت
عکس: همسفر شقایق رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر پگاه رهجوی راهنما همسفر شهین (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
243