در آستانهی تقدیر از خدمتگزاران، اینبار به سراغ یکی از چهرههای پرتلاش و عاشق خدمت در کنگره ۶۰ رفتیم؛ همسفر خندان، همسفر مسافری که با متد DST و داروی OT و راهنمایی همسفر فریده و مسافر سعید سفر کردند و اکنون دو سال و سه ماه است که آزاد و رها هستند. امروز ایشان در جایگاههای گوناگون خدمت میکنند و تجربهها و نگاه عمیقشان به شال پهلوانی و مفهوم خدمت، شنیدنی و الهامبخش است.
.jpg)
۱_ لحظهای که برای اولین بار نام شما برای شال پهلوانی خوانده شد، درونتان چه گذشت و اولین فکری که به ذهنتان رسید چه بود؟
وقتی از طرف اسیستانت سردار با من تماس گرفتند و زمان دریافت شال را اعلام کردند، حیرتزده شدم؛ چون روزی که قرار بود شال بگیرم، دقیقاً روز تولد شناسنامهای من بود. راستش خشکم زد و فقط در ذهنم گفتم: «خدایا! چطور وقتی قرار است تو بچینی، اینقدر زیبا میچینی؟» بارها این روز را تصور کرده بودم، اما چنین تقارنی برایم نشانهای مهم بود. از همان لحظه تا زمان دریافت شال، حس و حالی داشتم که در وصف نمیگنجد و لحظهبهلحظه شکرگزاری کردم بابت مسیری که طی کردهام.
۲_ خیلیها شال پهلوانی را یک افتخار میدانند، اما شما آن را بیشتر "مسئولیت" میبینید یا "جایزه"؟ چرا؟
به تجربه دریافتم که هر خدمت، فرصتی است برای دیدن تاریکیهای درونم. جایگاههای مالی لژیون سردار هم دقیقاً همین خاصیت را دارند؛ هم حرکت بیرونی دارند و هم حرکت درونی. دریافت شال برای من نه یک جایزه؛ بلکه نشانی از مسئولیت بزرگتر بود؛ چراکه این خدمت مالی در واقع سپاسگزاری من از درمانی است که کنگره برایم به ارمغان آورد. پس این نشان برای من یعنی مسئولیت بیشتر؛ اول در قبال خودم و سپس در قبال دیگران
۳_ اگر بخواهید پهلوانی را نه با کلمه، بلکه با یک تصویر یا حس توصیف کنید، چه چیزی به ذهنتان میآید؟
برای من پهلوانی یعنی منش، تفکر و رفتار جناب مهندس دژاکام؛ وجودی ارزشمند که کوه و دریا و آسمان و خورشید را معنا میکنند. واژه «پهلوان» فقط با ایشان برایم معنا میشود.
۴_ در مسیر خدمتهایتان، چه زمانی بیش از هر وقت دیگر احساس کردید که در حال "ساختن خودتان" هستید؟
اگر منظور ساختن در صور پنهان باشد، این اتفاق برای من با خدمت مالی رخ داد. خدمت مالی همچون ذرهبینی تاریکترین و پنهانترین زوایای وجودم را به من نشان داد. به قول استاد امین: «مشکل، ندیدن تاریکی است.» دیدن تاریکیها سختترین بخش است، اما وقتی دیده شدند، تغییر و تبدیل آسانتر میشود. این خدمت برای من آیینهای بود تا خودم را ببینم و بهتدریج تغییر کنم.
۵_ بعضیها فکر میکنند خدمت پهلوانی فقط در ورزش است. شما چه تجربهای از پیوند پهلوانی با زندگی روزمره و روابط انسانی دارید؟
در کنگره آموختم پهلوانی فقط زور بازو و سینهی ستبر نیست. پهلوان کسی است که از جان و مال خود در جهت کاهش درد دردمندان بگذرد. پهلوانی از «من» شروع میشود؛ از شناخت خود، از رها شدن از نقابها و از بهبود رابطه با خود و نزدیکان. وقتی این اتفاق بیفتد، در خانه، محل کار یا ورزش فرقی نمیکند، چون «منِ» واقعی در هرجا پهلوانانه عمل خواهد کرد.
۶_ سختترین چالشی که در مسیر خدمت یا رسیدن به این جایگاه داشتید چه بود و چطور از آن عبور کردید؟
پررنگترین تاریکی من، منیت بود؛ چیزی که باور داشتم ندارم؛ اما دقیقاً همان مانع پذیرش و آموزش من بود. کمالگرایی، خودخواهی، حسادت و قیاس همه ریشه در همین منیت داشتند. به لطف آموزشها و فرصت خدمت، تلاش میکنم قدمبهقدم از این تاریکی فاصله بگیرم و به سمت نور حرکت کنم.
۷_ اگر بخواهید یک پیام کوتاه اما ماندگار برای همسفران و تازهواردان بگذارید، آن جمله چیست؟
من آموختهام که درست است با بلیط مسافرم وارد کنگره شدم؛ اما اینکه چگونه در اینجا زندگی کنم، به خودم بستگی دارد. پس به همسفران میگویم: «این مسیر را برای خودتان و به خاطر تغییر خودتان ادامه دهید.» و در نهایت همیشه به یاد داشته باشید: اگر از آموزگار نیاموزید، روزگار به شما خواهد آموخت و روزگار معلم سختگیرتری است.
گفتوگو با خانم خندان نشان داد که شال پهلوانی نه یک افتخار شخصی؛ بلکه مسئولیتی عمیق و فرصتی برای پالایش درون است. نگاه ایشان به خدمت و پهلوانی، تجلی آموزههای کنگره ۶۰ و نشانهای است از اینکه چگونه یک انسان میتواند با عشق، سپاسگزاری و فرمانبرداری، تاریکیها را به نور تبدیل کند.
مصاحبهکننده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر بهناز (لژیون دوازدهم)
عکاس: همسفر صنم رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون یازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر ساحل رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون یکم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
396