میخواهم از مهر، زیبایی و از عشق بگویم. میخواهم از انسانی بگویم که قلبی مهربان دارد، در ذهنش اندیشه صلح و دوستی میپروراند و گامهایش را در مسیر سازندگی هدایت میکند. نمیگویم او درد را حس نکرده و جنس درد را نمیشناسد، زمانی در میان اقیانوس متلاطم زندگی، ناتوان و مبهوت خود را به دست امواج سهمگین آب سپرده بود و با هر موج بالا و پایین میرفت، از مسیر خارج میشد و هر لحظه دورتر از دور میشد. سوراخهایی در قایق چوبیاش پدیدار شده بود، آب که رخنه میکرد هر لحظه خبر از سقوط و غرق شدن میداد؛ اما او ناامید و مستأصل همچنان پارو میزد و این تقلا؛ شاید فقط از روی عادت و یا اجبار بود.
خورشید دیگر بر او لبخند نمیزد تا قطرههای اشک دلش را بگیرد و ابرهای سپید محبت بر قایقش سایه افکند و باران مهر بر زندگیاش ببارد؛ بلکه همیشه سایه سیاه ابرهایی را میدید که از بارانشان هراس داشت و اما این پارو زدنها و تلاشها، اثربخش شد و او راهی روشن و آرام را در پیش روی خود دید. امواج گرم خورشید چون دستانی قدرتمند قایق فرسوده او را به سمت ساحل آبی آرام هل میداد و او از پس همه این طوفانهای سخت و جان فرسا توانست جان سالم به در ببرد و خود را بیابد.
او اکنون؛ چون فولاد آب دیدهای است که با وجود همه سختیها، به انسانی ارزشمند و ستودنی مبدل شده است. درد بسیار کشیده و رنج زیادی متحمل شده است و بدین جهت میخواهد انسانهای گرفتار در میان امواج را مدد رساند و دستشان را به مهر فشارد. میخواهد با معرفی خوبیها و آرامش ساحل، آنها هم مسیر طلایی او را بیابند. به خوبی میداند هر روز جمع بیشماری از همنوعانش در منجلاب زشتیها و وابستگیها دچار شده و دست و پا میزنند و او نمیخواهد اینان نابودی و سقوط، پایان کارشان باشد. تلاش میکند مسیری که خود یافته و به سلامت در آن طی طریق کرده را به آنها نشان دهد و بگوید: ساحل آبی آرامش در انتظار شماست تا زندگی سبزی را آغازگر باشید.
او تمام اخبار و اطلاعات مأمن آرام کنگره را بی کم و کاست در اختیار همگان قرار میدهد تا کسانی که در دام اهریمن گرفتار شدهاند و بر سر دوراهی شک و تردید عمر خود را سپری میکنند، بدانند و ببینند تمام زیبایی راه را و با اشتیاق مسیر درست را انتخاب کنند. دغدغه او و یارانش، تنها انجام مسئولیت به بهترین نحو و آزادی انسانهای آزاده است. بدون هیچ چشمداشتی، هر لحظه تلاش میکنند تا بهترین و با کیفیتترین اخبار و مکتوبات را در اختیار خوانندگان قرار دهند و آنها را برسر ذوق آورند. او و همکارانش به هیچ رنگ و شالی وابسته نیستند و تعلق ندارند؛ ولی با خدمتشان، باعث درخشش و نشان دادن، ارج نهادن و پر رنگتر شدن رنگهای دیگر کنگره میشوند. در واقع آنها رنگی ندارند؛ اما صاحب نوری هستند که چراغهای کنگره۶۰ با وجود آنها برای بقاء و شناخت بیشتر و یاری رساندن به انسانهای دردمند همیشه روشن بوده و خواهد ماند.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محبوبه(لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محبوبه(لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: راهنما همسفر مهتاب(لژیون ششم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی عطار نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
228