دومین جلسه از دوره نهم لژیون سردار نمایندگی سمنان با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر عباس، دبیری مسافر علیرضا و خزانهداری مسافر علیاصغر با دستورجلسه «از سایت و فضای مجازی در کنگره۶۰ چگونه استفاده میکنیم؟» روز یکشنبه ۳۰شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۳۰ برگزار شد.
سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم مسافر. خداوند را شاکرم که امروز به من این فرصت را داد تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم. از نگهبان لژیون سردار تشکر میکنم که این فرصت را به من دادند و همچنین از راهنمای خوبم آقا محمدرضا تشکر میکنم که هر چه دارم از آموزشهای ایشان است.
.jpg)
یک روزی من با حال خراب وارد کنگره شدم با دویست میلیون بدهی؛ ولی از زمانی که به کنگره آمدم یک عاملی همیشه من را به جلو پیش میبرد و آن هم گوش به فرمان بودن من بود. هرچه راهنمایم میگفت به دیده منت میپذیرفتم. همین امر باعث پیشرفت من در سفر اول شد. یادم نمیآید که در طول سفر اول حتی یک روز، حتی یک ساعت هم غیبت داشته باشم. زمانی که حسهایم باز شد به راهنمایم گفتم میخواهم شغلم را عوض کنم، کسب و کارم را درست کنم، راهنمایم به من گفت صبر کن تا سفرت تمام شود.
وقتی که سفرم تمام شد راهنمایم به من گفت حالا وقتش است که بروی و عضو لژیون سردار بشوی. گفتم بدهکاری دارم، پول ندارم و میخواهم مغازهام را عوض کنم؛ اما گفتند برو و من عضو لژیون سردار شدم. روز اولی که در لژیون سردار کارت کشیدم آخر شب موقعی که میخواستم مغازه را ببندم، بنده خدایی آمد و گفت: آقا من چهار سال پیش به شما بدهکار بودم و به اصفهان رفتم و یک سری مشکلات برایم پیش آمده الان آمدم تا بدهیام را پرداخت کنم؛ آنجا بود که فهمیدم باید در این مسیر باشم و ادامه بدهم و خدمت کنم.

دبیری و نگهبانی را گذراندم و تعهد دنوری دادم. از تعهدم چهل میلیون باقی مانده بود. بعد از سه ماه دوری از کنگره راهنمایم به من گفت میخواهیم برای لژیون سردار به دامغان برویم و قرار شد با هم برویم. در راه ماشینم خراب شد. من چهل میلیون لژیون سردار تعهد داشتم و دقیقاً همان چهل میلیون هزینه ماشینم شد و درست همان موقع یک چک چهل میلیونی مشتریم هم برگشت خورد.
در راه برگشت از دامغان راهنمایم به من گفت، ببین گیر کارت کجاست و من خیلی فکر کردم و در آن شرایط سخت با خودم عهد کردم که بیایم و تعهد دنوریم را پرداخت کنم. بعد از سه روز آن چک برگشتی مشتریم پاس شد و بعد از چهار روز جنگ دوازده روزه شروع شد و جمعیت شهرمان سه برابر شد و دهها برابر مبلغ پرداختیام به حسابم برگشت. لژیون سردار باعث تغییر و پیشرفت من شد و من را به کنگره وصل کرد.

من سالهای سال در تاریکیهای خودم به دنبال ثروت بودم و هر راهی را امتحان میکردم تا به پول و ثروت برسم؛ اما الان گنج رهایی و سلامتی را در کنگره پیدا کردم و همین برای من مثل یک معجزه است. جدای از اتفاقات خوبی که برای من افتاده، حس حال خوبی که الان در کنار خانوادهام دارم، چیزهایست که نمیتوانم برایشان قیمتی بگذارم. آرزوی قلبیم این است که شال راهنمایی را به دست بیاورم و مطمئنم که این اتفاق میافتد.
نگارش متن: مسافر عباس نگهبان لژیون سردار
عکاس: مسافر جونز محمد رسول
ارسال مطلب: مسافر میلاد لژیون چهارم
مرزبان خبری: مسافر رامین
- تعداد بازدید از این مطلب :
417