English Version
This Site Is Available In English

سی دی "ایستاده"

سی دی

به نام خدا. سی‌دی هفته. ایستاده. سلام دوستان حسین هستم مسافر. امیدوارم حال همه شما خوب باشد حال من هم به حمدالله خوب است. شهریور ۱۴۰۴ امروز چهارم شهریور ۱۴۰۴ هستیم ساختمان رز در تهران ساعت هم 08:30 دقیقه صبح هست. وارد شهریور شدیم آخرین فصل تابستان و بعد از آن وارد پاییز خواهیم شد. مبحثی که امروز برایتان صحبت میکنم مال سیزده پنج هفتادو پنج هست که من دارم صحبت می‌کنم که من مخاطبم سردار هست که راجع بهش معلم با شاگرد دارد مطرح می‌کند بازهم جایی هست که من تکرار بکنم بگویم که تمام این مسئله‌ماجهان بینی‌ما آموزش های‌مهمه این‌ها به خاطر اینکه ما بتوانیم درست زندگی کنیم و از زندگی برخوردار باشیم اون چی می‌گفت این چی می‌گفت اونا همه جای خود خودما چه کاره هستیم ما خیلی چیزها را فلسفه هستی الهیات هستی کجا ویرایش می‌کردم این وسطا بلدیم می‌خوایم دنبا خوبه دیگه می‌خوایم دنبال یک چیزی بگردیم که آن چیزی که بلدیم به کار ببندیم یک نفر داشت موعظه می‌کرد می‌گفت که اگر شما غذا خونتون داشته باشید و همسایه شما گرسنه بخوابد شما در آتش جهنم می‌سوزید هر شب که می‌آمد خونه حاج خانم قابلمه غذا چراغ‌های قدیم سه فتیله‌ای بود گاز این‌ها نبود بعد می‌خوابیدند حاج آقا میومد غذاشو می‌خورد میاد می‌بینه قابلمه خالی شب صدا میزنه عیالش را که بابا این غذای من چی شد بچه‌اش میگه بابا بابا همسایه ما هیچی غذا نداشتند من دادم قابلمه غذا را به همسایه که حالا پدر تشویقش کند پدر یک سیلی محکم می‌خوابونه تو گوشش که پدر سوخته من این‌ها را گفتم همسایه‌ها بدهند به ما نه اینکه ما بدهیم به آنها حالا گاهی اوقات جهانبینی همین است که ما همه چی را بلدیم شعرهای حافظو بلدیم شعرای مولانا را بلدیم خوب تفسیر می‌کنیم خوب آیات قرآن را تفسیر می‌کنیم حدیث را بلدیم همه را بلدیم آیا ولی آیا به کار می‌توانیم ببریم آیا خودمان می‌توانیم عمل بکنیم آیا می‌توانیم از سنارسه شاهی پول بگذریم بار آیا می‌توانیم در راه بهروزی دیگران از خودمان مایه بگذاریم از جانمان مایه بگذاریم از جانمان نه هیچی از وقتمان بگذریم اگر ما این‌ها را داریم صحبت می‌کنیم راجع به ماورا صحبت می‌کنیم فرمان صحبت می‌کنیم تقدیر صحبت می‌کنیم ایمان صحبت می‌کنیم همه این‌ها به خاطر این هست که ما از زندگی برخوردار باشیم روزنه موجودیت نزدیک بشویم وقتی به روزنه موجودیت آن حقیقت نزدیک بشویم مسیرمان درست است می‌بینیم همه چیز آرامش است مثل یک بازی بود بچه‌ها قدیم می‌کردن روی میز می‌زدند یک چیزی را قایم می‌کردند بعد می‌گفتند برو پیدایش کن بعد آن می‌رفت وقتی به طرف آن شی نزدیک می‌شد ضربه‌ها را زیاد می‌کردیم موقعی که از آن شی دور می‌شد ما ضربه‌ها را کم می‌کردیم این مثل همان روزنه موجودیت است ما اگر بهش نزدیک بشویم همه چیز برای ما قوی و روشن همه چیز را تشخیص می‌دهیم همه چیز را می‌بینیم همه چیز را می‌شنویم اگر دور بشویم نه اگر ما امروز اعصابمان خراب است به خاطر این هست که کارمان مشکل دارد اگر دائماً در فکر و تفکر و اندیشه هستیم ۹ مان گرو هشتمان است و هشتمان گرای ششمان است تفکرمان درست نیست تفکر که بدانیم به کار بگیریم کار ببریم بازم می‌گویم که من نمی‌خواهم شما را دیندار بکنم یا عارف بکنم یا فیلسوف بکنم همه به خاطر اینه که ما این‌ها همه به خاطر این است که ما چه کار بکنیم که در فردوس قرار بگیریم در بهشت قرار بگیر و و یم بهشت هم به اعتقاد من جاری است هم در این دنیا و هم در دنیای دیگر فردوس دمی ز بخت آسوده ماست دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست خیلی از ما تو جهنم هستیم ولی خودمان خیال نمی‌کنیم خیال می‌کنیم جهنم حتماً باید آدم را بسوزانند آنی که جهنم می‌گویند باید بسوزانند آن یک تمثیل است یا خیلی از ماه‌ها توی بهشت قرار داریم الان بهشت خیال می‌کنیم که حتماً باید باغی باشد نه و درونش همه چی مهیا باشد الان ممکن است بعضی ماها تو بهشت باشیم و بعضی از ماها تو جهنم هر کسی در بهشت خودش است و هر کسی در جهنم خود پس قبل از هرگونه صحبت آموزش این‌ها درس دادن این‌ها یاد گرفتن این‌ها در جهتی است که ما بتوانیم ین چهار صبای زندگی برخوردار باشیم مهم نیست که چی داریم چی نداریم مهم است ما چگونه با موضوعات برخورد می‌کنیم به صورت کاربردی و به صورت عملی استاد می‌گوید ما با هم در دو مکان مختلف هستیم اما به سبب بودن بعضی از مسائل مشترک بایستی از قافله عقب نمانیم دقیقاً آنی که با شاگرد صحبت می‌کند آن دوباره امروز من استادم و شما شاگرد هستید دوباره باز به طور کلی جابجا می‌شود همیشه همینطور است هر شاگردی یک روز استاد می‌شود اگر کوشش و تلاش بکند و همیشه این داستان ادامه دارد هر کسی استاد بشود باید به یک عده‌ای آموزش بدهد می‌گوید ما در دو تا مکان مختلف هستیم الان ما هم همینطور هستیم ما با تمام اعضای کنگره ۶۰ در دو مکان مختلف هستیم آن لامرد است ما اینجا هستیم آن قشم است اینجا هستیم آن اردبیل است تبریز است نمی‌دانم ایلام است وجاهای دیگراست ما در دو مکان مختلف هستیم اما به سبب بودن بعضی‌مسایل مشترک می‌خواهیم همه از تاریکی خارج بشویم می‌خواهیم از ظلمت خارج بشویم همه می‌خواهیم بدبختی‌ها گرفتاری‌های اعتیاد خارج بشویم از آن تاریکی خارج بشویم وارد روشنایی بشویم وارد یک زندگی سالم بشویم یک انسان‌های صالح بشویم صالح یعنی کسی که صلح را پذیرا است صالح یعنی صلح‌عملوالصالحات یعنی عمل‌های صلح‌آمیز بعضی از مسائل بایستی از قافله عقب نمانیم‌چون اینجوری هست‌همه باید سعی بکنیم از قافله عقب نمانیم‌شعبه ایکه‌درلامرد هست بوشهر هست باید سعی کند که از قافله تهران عقب نماند تنها سیستمی که همه ایشان یک جور هستند کنگره ۶۰ هست یعنی دقیقاً همان‌آموزشی که قشم دارد تهران داردهمانیکه در زاهدان هست درسیرجان هست تهران‌هم‌هست نمی‌توانیم بگوییم که بچه‌های تهران خیلی باسوادتر از بچه‌های سیرجان هستند حالی که بچه‌های سیرجان ممکن است خیلی خیلی آگاه‌تر و باسوادتر از بچه‌های‌تهران باشند همینطور هم گاهی اوقات هست پس یک سری مسائل مشترک داریم‌به همین دلیل هست‌خوشحالیم که متوجه حرف‌های مشترک ما شدی و به سختی‌ها روی آوردید خوب استاد می‌گوید خوشحالم که متوجه حرف‌های من شدیدوبه سختیها روی آوردید چون‌انسان وقتی می‌خواهد به‌چیزی‌برسد باید به سختی‌ها روی بیاوردبایدبگذرددیگر چون می‌خواهی از رودخانه عبور کنی‌باید به سختی‌ها روی بیاوری باید خودت را بزنی به دل رودخانه. بایداز کویر بگذری، بایدازسختیها بگذری، باید از گرمای سوزان بگذری، می‌خواهی روزه بگیری باید گرسنگی بکشی می‌خواهی درس بخوانی باید شب تا صبح بیداری بکشی می‌خواهی درمان اعتیاد بشوی یک سری سختی‌ها را تحمل بکنی باید کلی کارها را انجام بدهی، سی دی هایت را بنویسی سی دی بخاطر اینست که جهان‌بینی اش تغییر کند، یعنی این عملیات تفکر و اندیشه اش را به کردار و عمل نشان بدهد. آن هم این نیست که تو دکترای فلان رشته هستی فلسفه هستی الهیات هستی فوق دکترا هستی پروفسور هستی مهم این است که چقدرش را به کار بگیری مهم این نیست که تو دکترای فضایی هستی مهم این است که زندگی برخورداری چقدردیگران از تو راضی هستند خوشنودندپس هر کاری که بخواهیم بکنیم و بخواهیم به نتیجه برسیم باید سختی‌ها عبور کنیم بدون عبوراز سختی‌ها امکان‌پذیر نیست مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد باید کار بکنیم تا از این مراحل بگذریم کشورهایی هم که پیشرفت کردن کشورهایی هستند دایماکه ۱۰ ساعت ۱۵ ساعت ۱۰ ساعت کار می‌کنند ماگل و بلبل هستیم روزی ۱۲ ساعت کار می‌کنندتا توانستند به آن مراحل لازم برسندماهم باید همین طوری باشیم در کنگره باید کار کنیم همه ما باید کار بکنیم سی‌دی‌هایمان را را بنویسیم کلاس‌هایمان را شرکت کنیم توخدمات شرکت کنیم هر کاری دستمان برمی‌آید برای بهروزی دیگران خدمت کنیم، یکی برای همه همه برای یکی همه کوشش بکنیم یک نفر به درمان برسد ما از جسم شما بیش از خود شما اطلاع داریم و مطالب گذشته همه براین بوده که درخود نیروی از دست رفته را جبران کنیدبااینکه ماازجسم شما بیش از خود شما اطلاع داریم الان ما این را می‌فهمیم ۳۰ سال پیش نمی‌فهمیدیم چون مطلب برای ۳۰ سال پیش است با اینکه ما از جسم شما بیش از خود شما اطلاع داریم الان هم همینطور است الان کسی که در یزد است یا در اصفهان هست وارد کنگره می‌شود ما بیش از خود آن از جسم آن اطلاع داریم کنگره بودیم الان همه ما که کنگره چندسال بودیم که فیزیولوژی جسم را می‌شناسیم می‌دانیم افرادی که وارد کنگره می‌شوندیک مصرف کننده را که می‌بینیم بیش از خود او از جسم ش اطلاع داریم از توان او بیش از خودش اطلاع داریم اوخودش نمی‌داند با اینکه ما از جسم البته شما بیش از خود شما اطلاع داریم و مطالب گذشته هم همه بر این بوده است همه مطالب هم گذشته ه کمتر م بر همین مدعا بوده برای اثبات همین قضیه بوده که در خود نیروی از دست رفته را جبران کنید همه این مطالب این است که ما آن نیروی ازدست رفته را جبران کنیم می‌گوید مگر ما نیروی از دست رفته داریم بله ما نیروی از دست رفته داریم ما الان مصرف کننده داریم ۴۰ سالش است مثل آدم ۹۰ ساله هست شکسته و در هم فرو ریخته البته ۹۰ ساله تا ۹۰ ساله داریم ۹۰ ساله داریم که از ۳۰ ساله هم قوی‌تر و محکم تروسالم‌تر است از هر نظر بگویی سالم‌تر و قوی‌تر است آن ملاک نیست ولی این هست که بله نه تنها یک مصرف کننده نیرویش را از دست داده است بلکه یک همسفر هم نیرویش را از دست داده است بلکه غیر ازهمسفرو مصرف کننده بقیه هم نیرویشان را از دست داده‌اند این جهانی است نیرویشان دارد روز به روز تحلیل می‌رود بخاطره ندانستن خیلی از مطالب است. اگر از مطالب آگاه باشند نیرو به دست می‌آورند حتی تو فیزیولوژی و طب و این‌ها ما خیلی مسئله ناشناخته داریم و خیلی چیزها را نمی‌دانیم بیمارستان خیلی داریم درمان بیماری‌ها را خیلی داریم ولی چه کار کنیم که بیمار نشویم اصلاً نداریم چیزی نداریم که به آدم یاد بدهد که چه کار کنیم بیمار نشویم طبیب مریض داریم ولی طبیب انسان‌های سالم را نداریم چه کار کنیم که انسان‌ها مریض نشوندچه کار کنیم که انسان‌ها از خواب بیدار بشوند خودشان را بشناسند و وقتشان را به بطالت نگذرانند وقتشان را به یک سری حرف‌های دری وری نگذرانندوقت شان را سخن چینی سپری نکنند از این بگویند از آن بگویند ازاوببرند برای او از آن ببرند برای این تو کار این فضولی کنند تو کار آن فضولی کنند وقت گرانبهایشان با یک سری مسائل پوچ بی ارزش که ۱۰ شاهی ارزش ندارد وقتشان را بگذرانند این‌ها باعث می‌شود که نیرو را از دست بدهندیک آدم فهمیده و آگاه می‌گوید که من خیلی هنر کنم کار خودم را درست کنم‌مسایل خودم را حل کنم خودم‌حلقوم تا گلوگاه در لجن فرو رفته‌ام حالا دارم‌برای دیگران‌نگاه می‌کنم که پایش رفته در لجن‌کفشش کثیف شده است خودت تا خرخره هستی نیرو را از دست دادن یعنی انسان بفهمد و آگاه بشود که وقتش را و انرژی‌اش را به خاطر آنها از دست ندهد. به قول امین انرژی مثل پول می‌ماندشاید پولت را بیرون می‌ریزی‌ووقتی داری انرژیت رابیهوده مصرف میکنی این داری چکار میکنی این داری پولت را می‌ریزی بیرون همه‌حرفهابرآن بوده‌که نیروی از دست رفته را جبران کنیم آن موقع است من مصرف کننده بوده‌ام دیگر نه‌توانی نه قدرتی ساعت گاهی اوقات ۱۲ ظهر ۱۱ ظهر ازخواب بیدار می‌شدم الان کسانی که تا ساعت ۱۰ صبح ۱۱ صبح می‌خوابند این‌ها فاجعه است خودشان نمی‌فهمنددارند تا خرخره توی فاضلاب فرو می‌روند کسانی که تا ۱۱ صبح می‌خوابند خودشان نمی‌فهمند فردا انواع و اقسام مریضی‌ها را می‌گیرند ناراحتی قلبی می‌گیرندناراحتی عصبی می‌گیرند هزار رقم مریضی می‌گیرند ۱۱ ۱۰ ۱۲ ظهر خوابیدن اصلاً می‌شود شب تا ساعت ۳ ۴ ۵ صبح بیدار بودن این‌ها چیزی هست که عمر را کوتاه می‌کنداین ها هست که انواع و اقسام مریضی‌ها را می‌گیرند انواع و اقسام سرطان‌ها را می‌گیرند تمام انرژیشان را از دست می‌دهندما به وسیله این کارها انرژی هامون را از دست داده بودیم حالا می‌خواهیم پس بگیریم می‌بینی ۳۰ سالش هست انرژیش به اندازه ۱۰۰ سال تخلیه شده است به امید پروردگار در برابر مسائل به ستون و استواری یک نخل ایستاده باشید تا به آنچه در قدرت و توانایی فکروعمل پی شما است ببرید می‌گوید به خواست خداوند به امید پروردگار در برابر مسائل به ستونی و استواری یک نخل نخل مثل یک ستون است و استوار است نخل درخت خیلی خیلی ارزشمندی است فارسی معمولاً درخت نخل را به اسلحه می‌شمارند می‌گویند ۵۰ اسلحه درخت ۱۰۰ اسلحه درخت مثلاً کاج کاشتیم ولی به درخت خرما می‌گویند نفر می‌گویند ۵ نفر درخت خرما تو حیوانات هم به شتر می‌گویند نفر آن هم بخاطر اهمیت شتر است می‌گویند ۵ نفر شتر ۱۰ نفر شتر یا ۱۰ نفر نخل نخل خیلی قوی و استوار است آب خیلی کمتری مصرف می‌کند درنقاط خشکسال مثل عربستان که آب کم است ساده می‌شود از تمام قسمت‌های درخت خرما استفاده می‌شود ازمیوه‌اش که استفاده می‌کنند هیچی از برگ‌های درخت خرما حصیر بافته می‌شد قدیم که مثل فرش بود استفاده می‌کردند انواع و اقسام سبدها را باهاش می‌بافتند کپرها را می‌ساختند آلاچیق باهاش درست می‌کردند و خیلی مسائل دیگرجارو درست می‌کردند جاروهای قدیم‌مال‌درخت نخل بود. حالا مال‌مازندران مال بلال چیزهای دیگر بود گیاهان دیگه‌ای بود ولی مال طرف جنوب همه از درخت خرما تمام جاروها از درخت خرما بود و جالب است نر و ماده دارد دقیقاً نر و ماده‌اش مشخص است و باز هم جالب است درخت خرما اگر شما سر درخت خرما را بزنی درخت خرما می‌میرد بالای درخت خرما یک قسمتی است که تمام چیزها تمام خرماها به همان آویزان است اگر آن را شما بزنید درخت خرما هم می‌میرد مثل انسان انگار سرش را قطع کردی اگر آب بیاید و آن قسمت برود زیر آب درخت خفه می‌شود یعنی خیلی اهمیت دارد ولی خیلی استوار است خیلی قوی و خیلی نیرومند است راجع به درخت خرما خیلی زیاد صحبت شده است میگه ایستاده باش و مقاوم باش در مقابل گرمای سوزان توی آن گرمای سوزان است که خرما می‌پزد هر درختی باشد طاقت ندارد ولی برای درخت خرما از آخر تیر ماه شروع می‌شود انقدر گرم باشد که بهش می‌گویند خرماپزان درخت تحمل کند تا خرما پخته بشود می‌گوید مثل آن ایستاده باش در مقابل مشکلات در مقابل مسائل مشکل هست تو ایستاده هستی در مقابل مشکلات یا نه من این را یک بار دیگر تعریف کرده‌ام خوب آدم‌هایی که اعدام می‌کنند خلافکار هستند در اثر جرم‌های مختلف ممکن است محکوم بشوند به اعدام حالا وقتی می‌خواهند اعدام بکنند در مقابل اعدام انسان‌ها بدترین مرحله است می‌خواهد جان انسان گرفته بشود حالا می‌خواهند ببرند اعدام کنند انسان‌های مختلف در برابر اعدام واکنش‌های مختلف دارند یکی را می‌خواهند اعدامش کنند باید زیر بغل‌هایش را بگیرند راه نمی‌تواند برود خودش را خراب می‌کند حرف نمی‌تواند بزند تا اعدامش کنند یکی از این‌ها کسایی بود که می‌خواستند اعدامش کنند قبلاً تو میدان اعدام اعدام می‌کردند طرف میدان شاپور است الان اسمش را نمی‌دانم چی هست اعدام‌ها را آنجا انجام می‌دادند این میدان مخصوص این کار بود در ملأ عام خوب یکی از این‌ها را می‌خواستند اعدام کنند خیلی لباس شیک و تمیز پوشیده بود خودش و ایستاد پای طناب دار من اشتباه کردم و گفت ای مردم من اشتباه کردم اول گفتن چی می‌خواهی گفت یک سیگار قدیم که می‌خواستند موقع طلوع صبح اعدام می‌کردند می‌گفتند وصیتت را بکن بعد می‌گفتند چی می‌خواهی غذا چه می‌خواهی هرچی می‌خواهی بگو برایت بیاوریم معمولاً خواسته‌اش را برآورده می‌کردند بعد موقع اعدام می‌گویند چیزی می‌خواهی بگو می‌گوید سیگار می‌خواهم خاموش می‌کنه یک سیگار می‌کشد نصفش را خاموش می‌کند خیلی محکم و ایستاده اشتباه کردم معذرت می‌خواهم این هم حالا حقم این است که اعدام بشوم خودش طناب می‌اندازد گردن خودش می‌گوید حالا بکشید بالا این یک نوع اعدام است مرگ است هر دوتا آن کسی هم که زیر بغل‌هایش را بگیرند قبل از اینکه اعدامش کنند مرده است حالا انسان‌ها هم همینطور هستند در مقابل مشکلات یا مثل نخل ایستاده‌ایم یا مثل چوب جاروکج وکوله شدیم به طرف چپ و راست می‌گوید به امید پروردگار در برابر مسائل به ستونی و استواری یک نخل ایستاده باشید یعنی در مقابل مشکلات بایستید مقاوم باشید تا به آنچه در قدرت وتوانایی فکر و عمل شمااست پی ببرید خیلی مسئله مهمی دارد مطرح می‌شود مثل نخل ایستاده باشید وقتی ایستاده باشی می‌توانی به قدرت توانایی فکرت و عملت پی ببری وقتی کسی که یک سگ یا یک گرگ دنبالش گردد دارد می‌دود برسد به خانه وقتی به خانه رسید حالا وقتی به خانه رسید خواهد کلید را بیندازد توی قفل به حالی که دسته کلید باشد اگردسته کلید باشد خودش یک سناریو است تا بگردد کلید را پیدا کندحال وقتی کلید را پیدا کرداین کلید را چه جوری بکند توی قفل قادر نیست کلید را توی قفل بکند اینقدر می‌لرزد به فرض هم اکرتوی قفل کرد جوری انجام میده که کلید می‌شکند، لحظه خیلی مهمی است دارم نمونه‌اش را می‌گویم که بدانید حالا در مسائل کوچکتر هم است در این طور شرایط بحرانی حتی جدا کردن کلید، پیدا کردن سوراخ کلید، باز کردن در که در شرایط معمولی ظرف چند ثانیه شما این کار را انجام می‌دهید چون تفکر تعقل و عمل همه چیز هماهنگ است ولی آن موقع فرق می‌کند آن موقع نمی‌توانیدآن موقع اگر ایستاده باشی محکم باشی می‌توانی قشنگ کلید را در بیاوری در را باز کنی و بروی تو ولی آن خطری که پشت سر هست نمی گذارد انسان انجام بدهد، حالا می‌خواهی در مقابل مسائل باشی باید مثل نخل بایستی و بگویی بالاتر از سیاهی رنگی نیست. همیشه آخر مسئله را در نظرت مجسم کنی هیچ مشکلی نیست. دیگه بالاتر از سیاهی رنگی که نیست، بالاتر از مرگ دیگه چیزی نیستش آن موقع عمل کنی پس خیلی مهم است وقتی ایستاده مثل نخل باشی تا به آنچه در قدرت و توانایی فکر و عمل شماست پی ببرید، وقتی ایستادی آن وقت می‌توانی خودت پی ببری که در تفکر و تعمل تو چی است و چه جوری می‌توانی از تفکرت استفاده کنی. یک موقعی نه ما شور و هیجان برمان می‌دارد یک مثلی براتون می‌زنم از مسائل کنگره است ما توی پارک طالقانی می‌رفتیم ورزش می‌کردیم تو پارک طالقانی می‌بینند بچه‌ها که می‌روند توی پارک طالقانی می‌بینندیک سوله است است آن سوله قبلاً نبودسال های بحران است انجایک زمینی بود دورش مثل استادیوم بود دورش فنس کشی بود آنجا ما ورزش می‌کردیم بچه‌ها فوتبال بازی می‌کردند جشنواره عقاب طلایی را ما آنجا می‌دادیم آنجا همه چیز ما بود خانه و زندگی ما بود جمعه‌ها، یک جمعه آمدیم دیدیم آنجا را درش را قفل زدند بستند ما را راه نمی‌دهند گفتیم چیه چرا اینجا راه نمیدهید ما را ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۵ گفتنداینجا شده مال فدراسیون تیر و کمان و شما دیگر حق ندارید بیاید اینجا در اختیار آنهاست حال باید چه کار می‌کردیم ما. به این یک نمونه تفکر می‌گویند. بچه‌ها همه عصبانی که ما الان قفل را می‌شکنیم و فنس‌ها را از جادر می‌آوریم به شهرداری شکایت می‌کنیم هی فریاد می‌کردند بدون فکر بدون هیچ ذره ای تفکر همینطور روی احساسات عمل می‌کردند گفتم صبر کنید تا هفته دیگر تامن فکر کنم ببینم چه راه حلی پیدا می‌کنیم سریع تصمیم نگیرید حالا هر موقع هر اتفاقی می‌افتد، می‌خواهید تصمیم بگیرید بگویید صبر کنید الان از دست یکی عصبانی هستید فوق العاده عصبانی هستیدمی خواهید زنگ بزنید سریع ۴ تا دری وری بهش بگویید صبر کنید دو ساعت صبر کنید بعداً زنگ بزنید، الان زنگ نزنید، بگویید فردا تماس می‌گیرم چون ترس تفکر را می‌خورد آن گرگ دنبالتان کرده با کلید چون ترس است فکر از بین می‌رود تفکر خورده شده مثل غذای مسموم است یا مانده است آدم را می‌کشدخوب هفته قشنگ ایستادگی کردم ایستادم هول نکردم هفته بعد اومدم چه کار کردم گفتم همه تون بروید تیر و کمان ثبت نام کنید همه رفتن ایر کمان ثبت نام کردن انجا هر که ثبت نام کرده بود از ۱۰۰ نفر ۹۸ نفر برای کنگره ۶۰ بودند آنجا شد مال خودمان نه چک زدم نه چونه عروس اومد تو خونه با این کار همه آمدند اینجا من دعوا نشد درگیری نشد برای مسئولین برای دولت مشکل درست نکردیم هم زمین را پس گرفتیم آنجا همه‌اش در اختیار خودمان بود دیگه و هم یک رشته به رشته ورزشمان اضافه شدوهم خیلی از بچه‌ها تیراندازی با تیر و کمان را یاد گرفتندپس موقعی که یک مشکلی پیش می‌آید اولین کار اینه که در مورد آن مشکل ایستاده باشیم و تمام جوانبشو در نظر بگیریم و راجع بهش فکر کنیم و تمام جوانبش را در نظر بگیریم قفل اینجا را می‌شکنی تو می‌توانی قفل را بشکنی ولی بعدا باید جوابگوی شکستن قفل باشی تو می‌توانی همه فنس‌ها را بکنی ولی فردا باید جوابگوی کندن فنس‌ها باشی تو، نه کنگره باید جوابگو باشد می گویند چه آدمای وحشی این‌ها کی هستند اینجا هستند، اصلاً حق ندارند توی پارک بیایند بعدش چی شما با چماق توی کله یکی می‌توانی بزنی ولی بعدش چی، می‌توانی با مشت بزنی تو صورتش دندان‌هایش بشکند، دماغش بشکند، خوب بعدش چی عواقب داردپزشک قانونی دادگاه دادسرا این‌ها را باید جواب بدهید. پس باید بایستیم وقتی ایستادیم آن وقت به قدرت فکرمان پی ببریم. من اگر آنجا در پارک طالقانی تصمیم گیری می‌کردم به قدرت فکرم پی نمی‌بردم ولی چون گفتم آرام باشید بعد فکر کردم دیدم وای چقدر قدرت فکر می‌تواند خوب باشد یک راه منطقی پیدا کنیم ما با بیان مکررخوشحالیم که راه خودتان‌را توانسته‌اید با قوه عقل خود، خود بیابید ما با بیان مکرر یعنی با مکرر آموزش‌های مکرر نمی‌گوییم مادر کنگره حتماً چه کار بکن چه کار نکن ما الفبا را یاد می‌دهیم بعد می‌گوییم خودت تصمیم گیری کن می‌دهیم ما الفبا را یاد می‌دهیم حالا تو شعر خودت را خودت بگو کتاب خودت را خودت بنویس میگه بابیان مکرر خوشحالیم که راه خودتان را خودتان توانسته‌اید با قوه عقل خود بیابید ما آموزش‌ها را به شما دادیم چندین سال هی گفتیم و گفتیم حالا راهتان را خودتان پیدا کردید باید راهتان را خودتان پیدا کنید در کنگره هم هر کسی خودش راهش را پیدا می‌کند کجا برود بایستی آموزش‌ها را بدهیم هر کسی کجا برودچه راهی را برود باید خودش را پیدا کند جسم‌ها همه وسیله‌اند جسم وسیله است هست مثل ماشین است ماشین وسیله است یک راننده دارد که آن راننده ماشین رابه کجا می‌برد یک وسیله است جسم‌های ما هم یک وسیله است در اختیار ما گذاشته شده که ما بتوانیم در کره زمین بشویم از جنس ماده، چون جنس کره زمین جنس ماده است. دیگر ما اگر بخواهیم از جنس ماده کار بکنیم باید بشویم همجنس ماده. وقتی هم جنس ماده شدیم آن وقت می‌توانیم به حیات خودمان ادامه بدهیم حالااصطلاحا اگر روح باشیم روح نمی‌تواند با ماده ارتباط برقرار کند. پس جسم قرار می‌گیرد در اختیار نفس یا روح و آن جسم می‌شود وسیله جسم ها همه وسیله‌اند همانند شماست جسمی که همانند شماست ممکن است نسبتی داشته باشد اما روحش هیچ نسبتی با شما نداشته باشد. جسم وسیله است جسمی که مثل شما باشد پدرتان‌است، مادرتان‌است خواهرتان‌است برادرتان‌است، قوم و خویشتان است، جسم‌ها همه وسیله اند جسمی که همانند شماست یعنی مربوط به شماست ممکن است نسبتی داشته دایی باشد عمه باشد خواهر باشد برادر باشد باشدمادرباشد یک نسبت خونی دارد ازنظرژنی و این‌ها ارتباط دارد اما روحش هیچ نسبتی با شما نداشته باشد البته روح اینجا به معنی نفس است چون از قدیم روح و نفس را یکی می گرفتن ما همه رو یکی می‌دونستیم زمان فهمیدیم که نه این دوتا از هم روح جدا است ونفس هم جدا است پس گاهی اوقات که در کتاب می‌خوانید روح گاهی اوقات منظور همان نفس است دوتا خواهر دوتابرادر دوتا پدر و مادرایت ها از نظر جسمی ژنتیکی با هم نسبت دارن ولی از نظر روحشون هیچ نسبتی ندارند دوتا ماشین پژواز نظر فیزیکی مثل هم هستند دیگه ولی از نظر راننده‌هایش چی یک راننده‌اش می‌بینی آلمانی است و یک راننده‌اش فرانسوی است ولی پژو یکی هست خوب حالامنظور چیه ولی در نتیجه بدنبال روح مشترک رفتن به یافتن خویش خویشتن است جسم‌ها وسیله هستند و با ما قوم خویش هستندولی نسبت چندانی نداشته باشیم در نتیجه به دنبال روح مشترک رفتن یعنی یافتن خویش خویشتن. تن که می‌دانی چی هست، خویشتن یعنی خویش تن، خویش تن کیه نفسه، حالا اصطلاحا چیه روح است حالا خویش خویشتن کسی که واقعاً با روح با تن با همشون یک ارتباطی داشته باشد. پس خویشتن می‌شود خود جسم با آن نفس خودش خویش خویشتن یعنی فامیل این یکی در نتیجه به دنبال روح مشترک رفتن یافتن خویش خویشتن است وآن روح خویش شما را می‌یابد در هر حالی به یاری شما می آیدآن روح مشترک هست که به یاری شما می اید ممکن است هیچ ارتباطی با شما نداشته باشد یعنی فامیل شما نیست قوم و خویشتان نیست همشهری شما نیست هیچ ارتباطی با شما ندارد از نظر فیزیکی ولی از نظر روحی با شما ارتباط دارد. ممکن است اصلاً در دو بعد باشد در یک بعد زمین و ماورا باشد در بعد های مختلف باشد و هیچ نسبت خونی و فامیلی با هم نداشته باشید آن برای شما تلاش می‌کند ممکن است الان برادر به برادر خواهر و خواهربرای همدیگر هیچ وقتی نگذارند هیچ انرژی نگذارند یا اگر هم بگذارند ایرادی ندارد چون خواهر و برادرند باید کار را انجام بدهندولی کسی را که شما اصلاً نمی‌شناسی و هیچ رابطه‌ای با شما ندارد می‌آید و به شما یاری می‌رساند می‌آید و به شما کمک می‌کند و شما را از تاریکی بیرون می‌آورد از ظلمت می‌آورد بیرون و هیچ تمنایی هم از شما ندارد هیچ درخواستی هم ندارد این کی هست راهنما کی است چرا این کار را انجام می‌دهد یک افرادی در کنگر دارند کمک می‌کنند به دیگران بدون هیچ دستمزدی و بدون هیچ تمنایی بدون هیچ درخواستی به دیگران کمک می‌کند و می‌خواهند آنها را ازآن تاریکی خارج کنند مثلاً بچه‌های بوشهر ۳۰۰ کیلومتر ۴۰۰ کیلومتر می رفتن لامرد هفته‌ای یک بار هفته‌ای دوبار هی می‌رفتند هی می‌آمدند که به آنها رهایی بدهندبه آنها کمک کنندیا همان خانم‌های مسافر خودمان هر هفته‌ای سه تا چهار تا شهر را می‌روند. این شهربرو آن شهر بروصبح برو بیابا هواپیما باماشین می‌رفتند ۵ صبح حرکت کن ده شب برس خانه مرتب این سرویس‌ها را می‌دهند که به دیگران کمک کنند این‌ها به دنبال روح مشترک رفتن است که با هم از نظر فامیلی هیچ ارتباطی ندارند نه ملیتی سرشون می‌شود نه کار به مذهبشان دارند نه کاری به دینشان دارد نه کاری به هیچیشان فقط کمکشان می‌کنند در نتیجه به دنبال روح مشترک رفتن یافتن خویش خویشتن است وقتی می‌روی خویش خویش تنت را پیدا می‌کنی شما را می‌یابد و آن روح خویش شما را می‌یابدآن روح فامیلی شما را پیدا می‌کندو برای هدایت شما در هر حالی آن می‌آید به یاری شما که شما را از ظلمت رها کند آن روح خویشتن است در خود این را احساس نموده که ما به چگونه روحی خویش می‌گوید حالا فهمیدی ما به چگونه روحی می‌گوییم خویش پس راهنماها همه خویش هستند مرزبان‌ها همینطور آن کسی که خدمت می‌کندورقه تصحیح می‌کند در اوتی کار می‌کند نگهبان نظم می‌شود هر خدمتی که بدون تمنا انجام می‌دهد آن روح خویش است ما همه در هر جهانی که باشیم گوش کن ما در هر جهانی که باشیم خویشانی داریم در هر جهانی برویم خویشانی داریم یعنی این خویشان روح‌های مشترکی که دارند کمک می‌کنند مثلاً فقط در اینجا نیست در جهان دیگر هم هست در جهان دیگر چی هست ادامه همین است اینجا کسی را دوست داشته باشی آنجا هم دوست داری اینجا از کسی متنفر باشی آنجا هم متنفری اینجا ممکن است بدانی ظاهرسازی بکنی ولی آنجا دیگر نمی‌توانی ظاهرسازی بکنی پس در خود احساس نموده که ما به چگونه روحی خویش می‌گوییم ما همه در هر جهانی که باشیم خویشانی داریم که از نظر جسم هیچ موضوعیتی با ما ندارندو جمع این روها را ید واحد می‌گویند جمع این‌ها می‌شود چی ید واحده می‌خواهند یک ماشین را هول بدهند همه جمع می‌شوند یک مرتبه می‌گویند یا علی چه کار می‌کنند همه با هم هول می‌دهند یک سنگی را هم همینطور قدیم می‌گفتند هرجا می‌گویند یا علی فرار کنید هرجا می‌گویند یا حسین بروید گفتیم چرا گفتن هرجا می‌گویند یا علی می‌خواهند یک سنگی را بلند کنند گونی بلند کنند به طنز البته می‌گفتند ماشینی را هول بدهید ولی هرجا بگویند امام حسین اینجا خورشت قیمه می‌دهند غذا می‌دهند از این داستان‌ها به طنز البته می‌گفتند این‌ها می‌شوند ید واحده الان کل کنگره ۶۰ یک ید واحد است همه دارند به هر دلیلی به هر جوری کمک می‌کنند که این سیستم برود جلو حالا یکی می‌آید سردار می‌شود یکی می‌آید دنور می‌شود یکی پهلوان می‌شود می‌شود یکی ایجنت می‌شود یکی تو نشریات کار می‌کند تو قسمت‌های مختلف کار می‌کند یعنی همه دارند کار می‌کنند که حال همدیگر را خوب کنندهمه دارند کار می‌کنند که یک سری وزنشان را کم کنند همه دارندکار می‌کنند که یک سری سیگار نکشند همه دارندکار می‌کنند که یک سری مواد مخدر یا الکل را بگذارند کنار همه دارند کار می‌کنند که خانواده‌ها و آسایش برسند پس اینها همه می‌شوند چی روح واحده همه این‌ها با هم هستند بدون اینکه نمایی از هم داشته باشد همدیگر را ندیدن نمایی از هم ندارند ولی همه با هم هستند آن کسی که در کرمان دارد کار می‌کند آن کسی که در تبریز دارد کار می‌کندآن کسی که در کرمان هست نمایی از آن تبریزی ندارد تبریزی هم از اراک نمایی ندارد از تهران نمایی ندارد ولی همه دارند در یک جهت کار می‌کنند همه باهم هستند بدون اینکه نمایی از هم داشته باشند طالب هیچ مطلبی هم نیستند هیچی هم نمی‌خواهندبگویی الان دنبال مقامی می‌گردند منصبی می‌گردند ممکن است دلش بخواهد مرزبان بشود در مقام مرزبانی بیشتر می‌خواهد خدمت کند ممکن است بخواهد ایجنت بشود به خاطر اینکه یک جایگاهی گیرش بیاید به خاطر آن است بدون اینکه هیچ نمایی از هم داشته باشند طالب هیچ مقامی هم نیستنددنبال هیچ چیزی هم نیستند که یک سو استفاده‌ای چیزی انجام بدهندفقط راه همه به سوی قدرت مطلق میزان شده است راه همه به طرف قدرت مطلق میزان شده است به طرف خداوند میزان شده به طرف ارزشها به طرف نور روشنایی به طرف آرامش آسایش به طرف جایی که بتوانند انسان‌های دیگر را از این درد و رنج بیرون بیاورند به هر حال برای شما بسیار خوشحال هستیم در برابر آنچه باید پیش برود با خواست و تقدیر است که به فرمان الهی صورت می‌پذیردخوب ممکن است من هر دفعه در رابطه با خواست و تقدیر فرمانهای الهی صحبت‌هایی را انجام داده باشم که توضیح دادم ممکن است باز کامل‌تر و کامل‌تر بشودو با مسئله‌های دیگری ازش استفاده بکنم و البته همه چی هم در پرتو تکرار به وجود می‌آید شما نماز می‌خوانید دیگر روزی چند بار می‌خوانید روزی ۱۷ بار می‌خوانیدحالا توی اهل سنت روزی ۳۱ بارمی خوانند است همه‌اش تکرار است دیگر همه‌اش سوره حمد را می‌خوانیم چند بار می‌خوانیم همه‌اش سبحان الله می‌گوییم تکرار می‌کنیم چون باتکرار هست که بعضی از چیزها جا می‌افتد یا می‌خواهیم تمرین موسیقی بکنیم باید تکرار بکنیم ورزش می‌خواهیم بکنیم باید تکرار بکنیم همه چی بر اثر تکرار است پس بعضی مطالب یک موقعی به گوشتان می‌خورد که تکرار است باید باشد تا کاملاً جا بیفتد باز هم بعضی‌ها هستند که اصلاً مطلب را نشنیده‌انددر برابر آنچه پیش برود با خواست و تقدیر است هرچی پیش برود برای ما زندگی این مربوط به خواست وتقدیر ماست دربرابر آنچه باید پیش برودبا خواست وتقدیر است هرچی بخواهد پیش برود با خواست و تقدیر است خواست را که می‌دانیم که نامه پیشین است نامه پیشین چی هست می روی جایی استخدام بشوی می گویند نامه پیشینت را بده گواهی دیپلمت رامی دهی می گویی لیسانس هستم پیشینت را بده گواهی لیسانست را می‌آوری دکترا هستم چک کشیدی بده تاریخش هست یا نیست پس تقدیر از قد می‌آید قدیعنی اندازه یعنی اندازه زده شده است شمایک ماشین یا یک خانه خریدی چک دادی چک به اندازه قیمت چی هست خانه هست آنچه پیش می‌آید یا خواست است یا تقدیر از این دوتاست یک چیزی را توجه بکنید که با فرمان الهی صورت می‌گیرد خواست و تقدیر است است ولی خواست و تقدیر بخواهد پیش برودبا فرمان الهی پیش می‌رودیعنی فرمان نباشد خواست و تقدیر هم پیش نمی‌رودمثالش اینجوری هست یک نفر کسی را بخواهد خواسته اش این است دیگر حالا مثال می‌زنم یک اقایی یک دخترخانمی را می خواهد این خواسته‌اش است فرمان الهی چی است پدرخانم اجازه بدهد بگویدخیلی خوب می‌دهم یا آن خانواده اجازه را بدهد یعنی هر کاری را که بخواهی بکنی یکی باید مجوز را بدهد تا مجوز را ندهد امکان‌پذیر نیست یک وام می‌خواهی خیلی خوب وام می‌خواهی خواست شما وام است فرمان الهی چی می‌شود مجوزی است که بانک می‌دهد می‌گوید آقا بهش بدهید یا ندهید خواسته شما وارد شدن به یک رشته دکترا است خواست شما است فرمان الهی چی است آن استادی که باهاش مصاحبه می‌کنند اجازه بدهد که شمادکترابشوی یا نشوی حالا خواست شما هست تقدیر هم هست همه چی هست ولی باز فرمان را احتیاج دارد فرمانها بیخودی نیست فرمان می‌بینی که لازم است این کار انجام بگیردیا لازم نیست بعضی اوقات یک چیزی را می‌خواهید تقدیر هم هست یعنی باشدت تمام می‌خواهیدبدست شما نمی‌رسدیکی می رود تیمارستان می بیندیکی هی داد می زند لیلا لیلا لیلا هی داد می‌زد می گویند این چرا هی لیلا لیلا می‌کند می‌گویند این لیلا را میخواست لیلا را بهش ندادند می‌رود طبقه دوم تیمارستان بازمیبیند یکی دارد می گوید لیلا لیلا لیلا میگویند این چه می گوید میگویند لیلا رادادندبه این دیوانه‌اش کرده است لیلا راداده‌اند به این این را دیوانه کرده حالا همین است ما یک چیزی را می‌خواهیم به ما نمی‌دهند قاطی می‌کنیم می‌دهند به یکی دیگر آن هم قاطی می‌کند چون ازبس این جنسش خراب است ما آن موقع متوجه نیستیم حالا گاهی اوقات فرمان الهی این است شما لیلا را می‌خواهی ولی به شما نمی‌دهند ولی به یکی دیگر می‌دهند. این خواست های انسان اینطوری است که بعضی اوقات می‌خواهد ولی آن چیز به نفعش نیست پس خواست و تقدیر باید مراحلی برسد که فرمانش صادر بشود شما بانک می‌خواهی بروی خواست شما این بوده است که یک وام بگیری ولی تقدیرتان این است که قبلاً یک وام گرفتی و الان به بانک بدهکار هم هستی خواست شما پول است تقدیرشما نوشته به بانک بدهکار هستی حالا رئیس بانک باید امضاکند می‌شود فرمان الهی مثلاً مثال می‌زنیم حالا امضا می‌کند رئیس بانک می گوید نه می‌گوید خواستش است ولی تقدیرش چی هست هنوز بدهی دارد موافقت نمی‌شود یعنی منظورم این هست که فرمان الهی نگاه می‌کند که این کاربه نفعش هست یا نه این برایش خوب است یا نه گاهی اوقات برایش خوب نیست پس این را توجه بکنید در برابر آنچه باید پیش برود با خواست و تقدیر است که به فرمان الهی صورت می‌پذیردماهیچ در آن دخیل نمی‌توانیم خواست ما هست تقدیر هم هست اجازه هم باید صادر بشودآن اجازه همیشه معمولابه نفع ما هست که کدام به نفع ماهست کدام به ما آموزش می‌دهد یکی هست میخواهد به ما آموزش بدهد و خیلی مسائل در این قضیه نهفته است خوب امیدوارم امروز هم این درسی که ما تا همین جا دادیم. بحث ما. ید واحده و روح مشترک بود برای گرفتن آموزش ممکن است در مکان‌های مختلف باشیم هیچ ایرادی ندارد و ما همیشه دو رقم خویشاوند داریم یک رقم بندهای خونی داریم خویشاوندها خونی نیستند روحی هستند گاهی اوقات خویشاوندهای خونی که از یک جسم‌های مشترک تشکیل شده‌اند یعنی ژن‌های مشترک تشکیل شده‌اند باهم ممکن است خیلی خیلی خوب باشندیا با هم بد باشند خیلی‌ها را می‌بینیم که باهم برادر هستند خواهر هستند ولی همه از یکدیگر متنفر هستند در دادگاه هستند همه از یکدیگر شکایت کرده‌اند همه با هم دشمن شده‌اند به خاطر یک تکه زمینی یک پولی چیزی همه مقابل همدیگر صف آرایی کرده‌اند خوب این‌ها چه خویش و قومی هست همه می‌خواهند حق‌های همدیگر را بالا بکشند این‌ها هم یک نوعش هست یک موقع هست نه از یک خانواده هستند دارند با هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کنند و قدر یکدیگر را می‌دانندپس همه به دنبال روح مشترک رفتن مسئله بسیار بسیار حائز اهمیتی است که بعضی‌ها خویش ما هستند که این‌ها خویش ما از گذشته بوده‌اند حالا هم هستند آینده هم خواهند بوداز اینکه به حرف‌های من توجه کردید از همتون متشکرم مرسی.

تایپ: مسافر اصغر(لژیون ششم)
تهیه، تنظیم و ارسال: مسافر سینا(لژیون یکم)
کاری از گروه خبری نمایندگی محمدی پور قم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .