سلام دوستان حمید هستم مسافر؛
اینجا چراغی روشن است
تاریک تاریک بود، من روی تخته شکستهای در دل دریا و در سیاهی شب گم شده بودم و هر لحظه با موج های سهمگین طوفان دریا خطر مرگ و نیستی بر من سایه افکنده بود. به هر سو دست وپا میزدم راه نجاتی نبود و فقط خستهتر و نا امیدتر میشدم. در آن سیاهی مطلق خدا را صدا زدم و کمک می خواستم، ناگهان نور فانوس دریایی بر بلندای تپهای نور امید و رهایی را به قلب من تاباند. آن سیاهی و آن دریای طوفانی گرداب اعتیاد بود و آن نور فانوسدریایی کنگره60؛ که راه را نشانم داد. با هدایت او و با کمک قدرت مطلق دست و پا زدم تا به ساحل امن رهایی رسیدم اما وقتی با نور آن فانوس دست و پا می زدم با خود عهد کردم که اگر نجات پیدا کردم بی معرفت نباشم و زکات این رهایی را برای نجات سایر بازماندگان در تاریکی و ظلمت بپردازم و کمک کنم غریق های دیگری هم به ساحل نجات رهایی برسند و به سمت نور بیایند. وقتی رسیدم گروهی از نجات یافتگان را دیدم که وظیفه آنها رساندن روغن برای سوزاندن و تولید نور فانوس دریایی بود. نام گروه آنها لژیون سردار بود و باهم عهد بسته بودند که چراغ را روشن نگه دارند ؛به یاد عهد خود افتادم لحظه ای درنگ نکردم و به این لژیون پیوستم در این لژیون بعضی سردار هستند، بعضی دنور، بعضی پهلوان و بعضی نشانی در بی نشانی دارند. میزان بخشش مهم نیست مهم نفس عمل، معرفت و قدردان بودن است. مهم کمک کردن به هم نوع گرفتار است، هرکس به میزان توانش از یک قطره روغن و یا چند هزار لیتر به این فانوس کمک می کند، سهمی در نجات زندگی گروهی گرفتار دارد که در تاریکی ها دست پا میزنند ودنبال نور چراغ هدایت میگردند. چه درست گفته اند که (( نجات یک انسان نجات تمام انسان ها و بشریت است)).چراغی روشن کردند و ما رسیدیم باید چراغ را روشن نگه داریم تا دیگران بعد از ما هم برسند.باشد که همه گرفتاران در دریای پرتلاطم اعتیاد بدانند اینجا چراغی روشن است
دلنوشته: مسافرحمیدلژیون یکم
ارسال خبر: مسافر امیر لژیون دوم
مرزبان خبری: مسافر صادق
تهیه و تنظیم: گروه سایت امین قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
131