English Version
This Site Is Available In English

دل‌نوشته

دل‌نوشته

دل که روی ماه او زرد از غبار دود بود
نور حق در شال زرد پر خروش رود بود
در حریم بزم ما مرزیست حرمت‌های نور
حافظه این مرز و بوم کنگره در چشم اوی


آن یکی نامش رضا رحمانی و بهر خزانه دور پول
جونزی و دائم سخن از پول فیش آب و برق شعبه بود


آن دگر نامش آقایاری که دارد چشم های رنگ ناب
حین مرزبانی خدا موهای سر را هدیه کردش بهر تاب


و این یکی نامش به اسماعیل گوید بر همه خوشگل پسر
شوق فوتبال و به دنبال مدال جام سرداری به سر


و آن دگر پرهام ما بعد سفر کوبید و از نو ساخت روی
مو و دندان و چشم و چال و هوای رنگ اوی


آخری آن مرتضی سلطان صوت خشمگین بین ما
او هم پر‌پشت‌تر شد موی سرهایش ز مرزبانی به ما


لاجرم این را نتیجه هر که مرزبان شد در این شعبه به ما
چون زلیخا گشت تبدیل و جوان‌تر می‌شود در بین ما


ای چه گویم از تو و اقبال تو ایجنت ماه بین ما
بعد ایجنتی تو نصف است موهایت چرا؟؟


ور نباشد از جسارت شعر طنزم در میان
ای مبارک باشد این جشن از برای جمعمان

دلنوشته : مسافر همایون

بارگذاری : مسافر سعید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .