جلسه چهارم از دوره پانزدهم کارگاههای آموزشی عمومی شعبه دنا، با استادی مرزبان مسافر اسماعیل، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر صمد، با دستور جلسه: «هفته ایجنت و مرزبان» روز پنجشنبه ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۰ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر. خداوند متعال را شاکرم که فرصت حضور در کنگره و در کنار شما عزیزان در این مکان مقدس را نصیب بنده فرموده است. این هفته فرخنده را به نوبه خود خدمت ایجنت محترم شعبه، جناب آقا حمید، و تمامی مرزبانان گرامی شعبه و پارک، و همچنین ایجنت قسمت همسفران و مرزبانان بخش همسفران تبریک عرض مینمایم. به یکایک شما سروران نیز این هفته مبارک را شادباش میگویم و لازم میدانم از حمایت بیدریغ شما در برگزاری جشن این هفته، صمیمانه سپاسگزاری نمایم. حقیقتاً واژگان قاصرند از بیان شایسته این قدردانی.
در خصوص دستور جلسه، دوستان در دو جلسه گذشته به صورت جامع مشارکت کرده و وظایف ایجنت و مرزبان را به تفصیل تشریح نمودند که بنده نیز از آن آگاه شدهام. اما نکته مهمی که برای اینجانب به عنوان یکی از اعضاء حائز اهمیت است، این است که درک کنم چرا جناب آقای مهندس چنین دستور جلسهای را تحت عنوان ایجنت و مرزبان در این هفته قرار دادهاند؟ آیا صرفاً به منظور سپاسگزاری و تبریک شفاهی بوده است، یا اینکه من به عنوان یک مسافر متوجه شوم در طول مدت حضورم در کنگره چه مطالبی آموختهام و چه تغییراتی در من حاصل شده است؟ آیا واقعاً تحولی رخ داده است یا خیر؟ مطمئنم همه شما آگاه هستید که یک مرزبان، یا هر خدمتگزار دیگری از جمله ایجنت و راهنمایان، در اینجا به دنبال کسب بزرگی، فرماندهی یا مقام و برتری نسبت به دیگران نیستند. همانطور که مرسوم است، معیار ما عشق و محبت است. هنگامی که از کسی سپاسگزاری میکنیم یا از او تقدیر به عمل میآوریم، باید به یاد آوریم که در گذشته، و از خودم مثال میزنم، کمتر اهل تقدیر و سپاسگزاری بودم. به عنوان مثال؛ در منزل، حتی برای آوردن یک فنجان چای توسط همسرم، تشکر خشک و خالی نیز نمیکردم. یا هر کاری که دیگران برای من انجام میدادند، تصور میکردم وظیفه آنها است. حتی اگر اختلافی پیش میآمد، در نهایت میگفتم یا تمایلی به انجام این کار نداشته است یا وظیفه او بوده است. اما در کنگره، این تغییرات با آموزشهایی که ارائه شد، دیدگاههای بنده را دگرگون ساخت.
یک سوال دیگر؛ شعبه و نمایندگی که دارای یک ایجنت و پنج مرزبان است. اگر به خودم نگاهی بیندازم و به این درک و بینش برسم که کنگره برای من چه کرده است؟ باید اذعان کنم، خداوند شاهد است که بعضی وقتها که فکر میکنم، با خود میگویم هنوز کنگره را نشناختهام. نزدیک چهار سال است که در شعبه حضور پیدا میکنم و هنوز چشمانم را باز نکردهام تا ببینم کنگره برای من چه کرده است. پس هر شعبه یا نمایندگی، فقط پنج مرزبان ندارد، بلکه یکایک شما باید خود را مرزبان بدانید؛ چه در قسمت همسفران و چه در قسمت مسافران، همه ما در اینجا مرزبان هستیم.
انسان هنگامی که یک شیء گرانبها را به دست میآورد، مثلاً یک الماس یا جواهری نفیس، آن را در معرض دید همگان نمیگذارد، بلکه در بهترین و امنترین مکانها نگهداری میکند و با نهایت دقت از آن مراقبت مینماید.
گاهی از خود میپرسم که چرا با وجود تمام تلاشها و زحماتی که برای بنا نهادن این مکان مقدس کشیده شده، گاهی اهمیت آن را درک نمیکنم. سالها از بدو تأسیس کنگره ۶۰ گذشته تا من امروز بتوانم اینجا بنشینم و حال خوش گمشدهام را بیابم، هویتی را که پیشتر در انبوه مشکلات زندگی فراموش کرده بودم، بازپس گیرم. در گذشته، با وجود داشتن شناسنامه، هویت واقعیام مخدوش شده بود؛ اما اینجا دوباره خود را پیدا کردم. شاید سالها به دلیل مصرف مواد مخدر، انگشتنمای خاص و عام بودم و با حسرت از جوانی گمشدهام یاد میشد. اما امروز انگشتشمار هستم، و این تغییر مرا به تفکر وامیدارد که چرا گاهی در اواخر وقت خدمتم، گویی از این فرصت فرار میکنم.
چرا باید برای خدمتگزاری، افرادی به سراغ مرزبان بیایند و از او درخواست خدمت کنند؟ این نشاندهنده این است که من هنوز به عنوان اسماعیل، جایگاه و ارزش واقعی این مکان را به درستی درک نکردهام. بارها مشاهده کردهام که در حین برگزاری جلسات اصلی، برخی افراد در اتاق سیگار یا در محلی دیگر، گویی جلسه دیگری برپا کردهاند. کاری به تازهواردین ندارم، اما وقتی مسافرانی را میبینم که چهار یا پنج ماه از حضورشان میگذرد و هنوز قدر این صندلی را نمیدانند، از خداوند میخواهم که به من بصیرت و آگاهی بیشتری عطا کند تا ارزش این لحظات را دریابم.
با خود میگویم: یک ساعت و نیم سیگار نکشیدن، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد! من سالها سیگار و مواد مخدر مصرف کردهام، چه میشود اگر این یک ساعت و نیم را بنشینم و با دقت گوش دهم؟ شاید یک کلمه، یک جمله، به کار من آمد و مسیر زندگیام را تغییر داد.
اما گاهی با خود میگویم ای کاش از بدو تولد، از همان زمانی که چشمانم را به این دنیا گشودم، آموزشی صحیح و کاربردی به من داده میشد؛ نه آموزشهایی که صرفاً جنبه تئوری داشتند، بلکه همان دانایی موثری که در کنگره آموختهام، دانایی که به عمل منجر شود.
عزیزان مسافر، شما که فرزندان ۱۰ یا ۱۵ ساله دارید، وقتی به خانه میروید، با دخترانتان صحبت کنید. کنگره را به نوعی به آنها بشناسانید و ارزشهای آن را آموزش دهید. فرزندی که اعتیاد پدرش را به عینه دیده و تجربه کرده، به راحتی میتواند با مفاهیم کنگره و نمایندگی آشنا شود و به آن احترام بگذارد. به آنها بیاموزید که در زمان برگزاری جلسات، از شلوغ کردن و رفتوآمد بیمورد در پشت سالن خودداری کنند. من از بچهها توقع و خواستهای ندارم، اما خواهش میکنم که والدین بیشتر مراقب فرزندانشان باشند. خدا شاهد است، بارها در شعبه، سه یا چهار مرتبه به نگهبان نظم مراجعه کردهام و تأکید کردهام که هیچ کودکی حق خروج از شعبه را ندارد. زیرا میدانم که اگر خدای ناکرده اتفاقی برای کودکی در بیرون رخ دهد، مسئولیت آن بر عهدهی لژیون مرزبانی خواهد بود. پس لطفاً در خانه و در اوقات فراغت، با دخترانتان صحبت کنید و این مسائل را به آنها آموزش دهید. از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید سپاسگزارم.

تایپ: مسافر بهنام لژیون هفتم، مسافر جواد لژیون سوم
ویرایش: راهنما مسافر مجید لژیون یازدهم
بازنگری و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
180