آقا وحید با سلام و احترام، ممنون بابت فرصتی که در اختیار من قرار دادید. باعث افتخار من هست که زیر نظر شما که مرزبان خبری هستید مشغول به خدمت هستم. خواهش میکنم ابتدا بهرسم کنگره اعلام سفر کنید.
سلام دوستان، وحید هستم یک مسافر؛ با ۱۸ سال مصرف مواد مخدر وارد کنگره شدم؛ آخرین آنتی ایکس مصرفیام B2 و قرص اعصاب؛ مدت یازده ماه سفر کردم به روش DST ؛ داروی درمان OT ؛ راهنمای خوبم آقا رضا مسعودی از لژیون ۱۵ شعبه بنیان مشهد، ورزش در کنگره شنا و فوتسال؛ با لطف خداوند و کمکهای آقا رضا، مدت رهاییم ۲ سال و ۲۴ روز است.
ما شما رو در خدمتهای قبلی هم دیده بودیم؛ در سایت بودید، نگهبان بودید و در کنگره ۶۰ خدمت کم نداشتید. خیلیها معتقدند که هرجا میتوانی خدمت کنیم، اما به نظرم وقتی شال روی دوش آدم هست، شرایط فرق میکند. مثلاً اگر من خدمتگزار سایت باشم و خطایی از من سر بزند شاید قابلچشمپوشی باشد، ولی برای یک مرزبان خیلی سختتر است. خودتان این چند ماه مرزبانی را چطور دیدید؟
دقیقاً همینطور است. من از همان ابتدای سفر اول، آقا رضا به من لطف کردند و مرا بهعنوان دبیر لژیون انتخاب کردند. شاید همان خدمت بود که باعث شد سفر اولم را محکمتر ادامه بدهم. وقتی دبیر هستی کمتر غیبت میکنی، مطالب را قبل از ارسال میخوانی و باید نظم را اول خودت یاد بگیری. همین باعث شد آموزشهای زیادی بگیرم و تجربه خوبی کسب کنم. حتی میتوانم بگویم رمز موفقیتم در سفر اول همان دبیری بود.بعد از رهایی، مدتی درگیر این بودم که چه خدمتی بگیرم، تا اینکه وارد سایت شدم. از تایپ شروع کردم و کمکم رسیدم به ویرایش و ارسالکردن اخبار و گزارشها. هر جایگاهی که تجربه میکنی، تلاش بیشتری میطلبد و حال خوش بیشتری هم به همراه دارد. این تلاشها حتی در زندگی بیرون از کنگره هم نتایج مثبتی برایم داشته است. پس هر خدمتی که گرفتم یک آموزش تازه و تجربه ارزشمند برایم بود.

باتوجهبه اینکه میدانم کارمند هستید و ساعات کاریتان دست خودتان نیست، تعادل بین کار و خدمت در کنگره را چگونه برقرار میکنید؟ این تجربه میتواند برای خیلی از مسافران مثل ما راهگشا باشد.
سؤال خیلی خوبی پرسیدید. وقتی خواسته خدمت داشته باشید و شالهای رنگی را ببینید، انگیزه پیدا میکنید. من در سفر دوم هم ماندگار شدم. به لطف خدا و به فرمان راهنمایم، در آزمون مرزبانی هم شرکت کردم. راستش اول فکر نمیکردم رأی بیاورم، حتی دودل بودم که ادامه خدمت در سایت را انتخاب کنم یا مرزبانی را. اما با مشورت بزرگان کنگره تصمیم گرفتم اقدام کنم. خوشبختانه با اختلاف کم رأی آوردم و تازه آن موقع فهمیدم چه مسئولیت سنگینی روی دوشم گذاشته شده است.هفتههای اول خیلی سخت و حجم کار بسیار بالا و زمانبر بود. اما وقتی در مسیر مستقیم باشیم، یک نیرویی به کمکت میآید. ایدهها و افکار مثبت سراغت میآید. برای تعادل، سعی کردم مدیریت زمان داشته باشم؛ حتی روزهای تعطیل به اداره میرفتم تا بتوانم مرخصی بیشتری برای حضور در کنگره بگیرم. از استراحتم زدم، اما در عوض توانستم خدمت کنم. درست است که تنظیم این تعادل سخت است، اما وقتی هدف خدمت باشد، همه چیز درست میشود.
سهشنبه جشن مرزبان و ایجنت است و بهرسم کنگره، مسافران با پاکت از شما قدردانی میکنند. اما به نظر میرسد چیزی که شما را خوشحال میکند، چیز دیگری است. از نگاه شما، چه چیزی بهترین قدردانی از طرف سفر اولیها و دومیهاست؟
بله، درست میگویید؛ رسم پاکت در کنگره بهخاطر آموزش قدرشناسی است، اما برای من بزرگترین خوشحالی، رهایی رهجوهاست. وقتی میبینم یک سفر اولی سروقت میآید، نظم را رعایت میکند و حالش روزبهروز بهتر میشود، لبخند روی صورتش میآید و چهرهاش تغییر میکند، این از هر هدیهای ارزشمندتر است.
دیدن لحظه رهایی رهجویی که خودم پذیرش کردهام، بزرگترین قدردانی است. آن حال خوش، انرژی عجیبی به آدم میدهد. پاکت بهجای خودش محترم است، اما شادی رهایی چیزی است که واقعاً حال یک مرزبان را خوب میکند.
پایان
مرزبان خبری: مسافر وحید
نگارش: مسافر اسحاق
مصاحبهکننده، ویرایش و ارسال: مسافر نوید
- تعداد بازدید از این مطلب :
55