English Version
This Site Is Available In English

تجربه شیرین از خدمت گروهی

تجربه شیرین از خدمت گروهی

دومین جلسه از دوره چهل و پنجم کارگاه‌های آموزش عمومی کنگره۶۰، با استادی مرزبان مسافر کامران، نگهبانی مسافر سیامک و دبیری مسافر مسلم با دستور جلسه «هفته ایجنت و مرزبان» شنبه 22 شهریورماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷:۰۰ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، کامران هستم، یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که یک روز دیگر در این صندلی کنگره نشستم و آموزش می‌گیرم. دستور جلسه این هفته «هفتهٔ ایجنت و مرزبان» است.

تبریک عرض می‌کنم به مهندس و خانوادهٔ محترمشان که این بستر را فراهم نمودند و همچنین به تک‌تک شما عزیزان.

تبریک عرض می‌کنم به ایجنت و مرزبان‌های گذشته و فعلی همسفران: ایجنت گذشته، خانم زهره، و ایجنت جدید، خانم هدی، و مرزبان‌های محترمشان، خانم مرضیه و خانم ماندانا.

تبریک بعدی هم عرض می‌کنم خدمت ایجنت گذشتهٔ شعبه، آقا سعید، و ایجنت جدید، آقا علیرضا، و مرزبان‌هایشان.

تشکر می‌کنم از گروه مرزبانی که فرصت دادند در این جایگاه بنشینم؛ هرچند که با قرعه‌کشی انتخاب شدم.

دربارهٔ دستور جلسه، از باب دوازده ماه تجربهٔ جایگاه مرزبانی، از چیزهایی که دیدم و یاد گرفتم، می‌خواهم صحبت کنم. دوره بسیار خوبی است. عزیزانی که می‌خواهند شرکت کنند، با جان و دل و تمام انرژی داوطلب شوند.

فقط خیلی زود می‌گذرد. برای من دورهٔ مرزبانی بسیار خوب بود. یکی از دلایل عمدهٔ آن، این بود که همسفر من نیز مرزبان بود. دوتایی این تجربه را داشتیم و همیشه هم در منزل دربارهٔ کارهای شعبه و وظایف و برنامه‌ها صحبت می‌کردیم. دقت همسفران بیشتر است و به بنده ایرادها را منتقل می‌کردند.

آقا وحید همیشه به من می‌گفت: «تو مرزبان همسفرها هستی و بیشتر کارهای آن طرف را انجام می‌دهی.» به هر حال، دورهٔ خیلی خوبی بود، چون تیم بسیار خوبی داشتیم. تیم ما از همان ابتدا خوب و منسجم بسته شد.

اگر چشم نزنم، هیچ مشکلی از اول تا آخر نداشتیم؛ هیچ تنشی نبود. بدون هیچ مشکلی یا بحثی، کارهای یکدیگر را هم حتی انجام می‌دادیم. برایم جالب بود. یک چیزی که یاد گرفتم، گروهی کار کردن بود. چون گروهی کار کردن خیلی سخت است و اگر اندکی منیت داشته باشی یا اشتباه بروی، به مشکل برمی‌خوری. الحمدلله ما پنج نفر مرزبان تا الان به هیچ مشکلی برنخوردیم.

من چندان در شعبه کارایی نداشتم و بچه‌ها بیشتر کار می‌کردند. در هر صورت، خیلی زود می‌گذرد. تا کارها را یاد بگیری، چهار تا پنج ماه می‌گذرد. ناگهان زنگ پایان را می‌زنند؛ مثل هفتهٔ پیش که برای ما زدند و گفتند دیگر تمام شد.

من خیلی صحبت نمی‌کنم. فقط در کنار شما خدمت کردن هیچ خستگی ندارد. تنها لذت است، چون دوست‌داشتنی هستید و من دست تک‌تک شما را می‌بوسم.

مرسی که به صحبت‌هایم گوش کردید.

ضبط و تایپ: مسافر یوسف(لژیون 17)
ویرایش و ارسال: مسافر حمید
گروه سایت نمایندگی لوئی پاستور

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .