English Version
This Site Is Available In English

آرامش، در شناخت خودمان نهفته است

آرامش، در شناخت خودمان نهفته است

یازدهمین جلسه از دوره شصت و ‌سوم از کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر صالح و دبیری همسفر علی، با دستور جلسه «وادی هفتم و تاثیر آن روی من» و جشن یک‌سال رهایی مرزبان مسافر مهدی روز پنج‌شنبه 20 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. خدا را شکر که این فرصت به من داده شد تا در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم. جلسه امروز ما شامل دو بخش است که بخش اول آن  مربوط به دستور جلسه هفتگی که وادی هفتم و تأثیر آن روی من هست و دیگری تولد یکسال رهایی مرزبان محترم آقا مهدی است.

وادی هفتم عنوانش این است که رمز و راز کشف حقیقت در دوچیز است یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می‌کنیم. من گاهی از خودم می‌پرسم که آیا یافتن راه، اتفاقی و شانسی است؟! و چرا افرادی که شاید در نزدیکی کنگره هستند و حتی منزل آن‌ها چسبیده و نزدیک به کنگره است، هیچگاه جهت درمان به کنگره مراجعه نمی‌کنند؟!

اگر از این افراد بپرسید که کنگره ۶۰ کجاست نمی‌دانند، ولی عزیزانی هستند که از صدها کیلومتر آن‌طرف‌تر به کنگره مراجعه می‌کنند و درمان می‌شوند.

این عدم اتصال و یا متصل شدن به کنگره بر چه اساسی صورت می‌گیرد؟ و چه حساب و کتابی در صور پنهان این مسئله نهفته است؟
پاسخی که توانستم برای این پرسشم پیدا کنم این بود که قطعا این اتفاق و این اتصال بدون حساب و کتاب نیست و حتما یک سری فرایند و یک سری اجازه و اذن در پشت این مسئله نهفته است و این اجازه اتصال و ارتباط هم اینگونه نیست که از روی پارتی بازی و یا سفارش باشد.
فقط کافی است این نکته را ما بپذیریم که شروع و حیات ما از بدو تولد نبوده و بقول جناب مهندس از روز الست این فرایند و این مکانیزم‌ها شروع شده و تا کنون ادامه پیدا کرده است.

یافتن راه  یک سری رمز و رازی در آن نهفته است و من وضعیت خاصی داشته‌ام که در این برهه از زمان توانسته‌ام کنگره را پیدا کنم و به درمان برسم و این بی شک به یک سری عوامل که مربوط به عقبه هر کدام از ما می‌باشد برمی‌گردد.
قطعا یک سری حساب و کتابی است که از دید ما پنهان است و بر اساس آن به ما این اجازه داده شده که به عنوان مسافر و یا همسفر در این مقطع خاص، بتوانیم به کنگره جهت درمان مراجعه کنیم.

در خصوص این نکته که آنچه برداشت می‌شود، می‌توان گفت اگر هستی طوری برنامه‌ریزی شده باشد که طی این مرحله و فرصتی که برای من پیش آمده بتوانم در  موقعیت کنونی قرار بگیرم، پس اگر نافرمانی بکنم بی‌شک شکست خواهم خورد؛ چرا که همه قطعات پازل به گونه‌ای در کنار هم قرار گرفته تا من در تاریخ معینی مثلا از شیراز به این شعبه مراجعه کنم و با راهنمایی که از قبل برای من در نظر گرفته شده پیمان ببندم و به درمان برسم.

قطعا در طول سفر هم  یک سری اتفاقات پیش‌بینی نشده برای همه پیش می‌آيد و در اثر تخریب‌هایی که به خود و خانواده وارد کرده‌ايم سر راهمان قرار خواهد گرفت مانند مسائل و موارد کاری، مال و ... ولی من بلیط برای درمان شدن دارم و اولویت من فقط و فقط باید درمان باشد و تمام اولویت های دیگر زندگی‌ام را صرفا جهت درمانم بایستی به کار بگیرم و از این فرصتی که خداوند در اختیار من گذاشته استفاده کنم و هیچ اولویتی برای من نباید بالاتر و مهم‌تر از درمان باشد و این نکته‌ای است که باید طبق وادی هفتم در نظر بگیریم.

من به عنوان یک مسافر و همسفر باید بپذیرم و فقط و فقط باید به درمانم فکر کنم چرا که این فرصتی است که کائنات برای من در نظر گرفته و عدول از آن جایز نیست! لذا اگر هر کاری غیر از درمان انجام بدهم مسلم بدانید که نه آن مسئله به درستی حل می‌شود و نه درمانی صورت خواهد گرفت.

بخش دوم صحبت‌هایم در رابطه با تولد یکسال رهایی آقا مهدی مرزبان محترم نمایندگی می‌باشد که این تولد را به خودشان و خانواده محترمشان و به همسفرانشان تبریک می‌گویم.

کلا افرادی که در کنگره جایگاه خدمتی دارند و خدمتی را در کنگره انجام می‌دهند درمان بهتری دارند و مهدی از جمله افرادی بود که فوری متوجه شدند که در کنگره اتفاقات خوبی می‌افتد و نخواستند از این قافله عقب بمانند و با توجه به تمام مشکلاتی که داشتند و من در جریان مشکلاتشان بودم، درمانشان را در اولویت قرار دادند و تمام تلاش خودشان را بکار بستند که در مسیر درمان باشند و از مسیر درمان خارج نشوند و هر کاری که از دستشان برمی‌آمد و می‌توانست انجام بدهد که درمان بشود دریغ نمی‌کرد و مهدی و خانواده محترمشان این موضوع را متوجه شدند و حتی در آن شرایط حساس مالی، تصمیم گرفتند که جایگاه پهلوانی را تجربه کنند، زمانی که حضورا خدمت جناب مهندس رسیدیم ایشان قبول کردند که این جایگاه را همسفرشان تجربه کنند و به نظرم مهدی عزیز خیلی تیزبین بود و می‌دانست که کجا باید دست بگذارد و خودش هم قطعا برکات این جایگاه خدمتی را دیده و خواهد دید.

انشاءالله از خدمتی که انجام می‌دهند، هم خودشان و هم خانواده محترمشان بهره لازم را ببرند و بهره لازم به عقیده من یعنی اینکه من وارد یک سری چالش‌ها بشوم، چه مسافر یا همسفر و در طی مدت خدمتم به چالش کشیده بشوم و من حسم خراب بشود نسبت به آنها ولی بتوانم از آن مسئله عبور کنم و این همان نکته‌ای است که من در پیام یکسال رهایی مهدی آوردم و ما نمی‌توانیم آرامش در زندگی‌مان داشته باشیم بدون اینکه خودمان را بشناسیم و برای شناخت خودمان بهترین گزینه جایگاه خدمتی است که در کنگره انجام می‌دهيم و فراز و نشیب‌هایی است که در طول دوره خدمتی با افراد و سایر چالش‌ها روبرو می‌شویم و اینکه من چگونه خودم را مدیریت کنم که اگر حرفی هم به من زده می‌شود بتوانم خودم را کنترل کنم و عصبانی نشوم و آرامش درونی خودم را حفظ کنم و اگر توانستم از این مسئله عبور کنم می‌توانم به بخش تاریک وجود خودم پی ببرم و اینکه چگونه این مشکل را حل و فصل نمایم و این همان فرایند و فراز و نشیبی است که خدمت برای ما فراهم می‌نماید.

پیام تولد: 
یگانه راه رسیدن به آرامش، شناخت خویشتن و قوانین حاکم بر هستی است، که این امر تنها با خدمت میسر می‌گردد، توفیق بودن در مسیر خدمت را از خداوند برای شما و خودم طلب می‌کنم.

اعلام سفر:
آخرین آنتی‌ایکس شیره و تریاک، 11 ماه 21 روز به راهنمایی مسافر مهدی سفر کردم، رهایی 1 سال و 1 ماه، سفر نیکوتین به راهنمایی مسافر حجت رهایی 1 سال و 1 ماه ورزش در کنگره والیبال

آرزو مسافر:
انشاالله همه سفر اولی‌ها به رهایی برسند.

سخنان مسافر مهدی:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر.
خوش آمد می‌گویم به همه عزیزانی که در شعبه حضور دارند و تشکر می‌کنم از جناب مهندس و خانواده محترمشان که باعث شدند در چنین روزی، حس و حال خوبی را در کنگره ۶۰ داشته باشم و اینکه توانستم خانواده‌ام را پیدا کنم.

هیچ جایی نبود که بتوانم برای یک جمع کثیری از انسان‌های  شریف این گونه صحبت کنم و یا اجازه داشته باشم اینکه میکروفون دست بگیرم و حرف بزنم، ولی اینجا می‌توانم برای تعداد زیادی از دوستان صحبت کنم و از خودم بگویم و سایرین به گفته‌های من توجه کنند. آن کسی که چنین قدرتی به من داد، قدرت مطلق و جناب آقای مهندس بود  که چنین اجازه‌ای و قدرتی به من داده شد.

تنها جایگاهی که جناب مهندس خیلی برای آن جایگاه احترام قائل است جایگاه راهنمایی است و راهنمایان کنگره خیلی نزد جناب مهندس قرب و منزلت دارند ولی خود مهندس می‌فرمایند من حاضرم همه کنگره را بدهم تا یک نفر رها بشود و من تا پایان عمرم و تا زمانی که نفس می‌کشم مدیون راهنمایم آقا مهدی هستم و هیچگاه لطف و محبت‌های ایشان را  فراموش نخواهم کرد، در سفر اول هم اگر راهنمای محترم به من سخت می‌گرفت به این خاطر بود که فرمانبری را یاد بگیرم و اگر هم در طی سفر کارشکنی می‌کردم مقصر اصلی آن خودم بودم که هنوز به دانایی لازم نرسیده بودم. باید سعی کنیم حرمت شکنی نکنیم و دل راهنما را نرنجانیم و همیشه مطیع و فرمانبردار راهنما باشیم.

قبل از ورودم به کنگره هیچکس حریفم نمی‌شد و به حرف هیچکسی توجه نمی‌کردم ولی راهنمای محترم به من یاد داد اگر می‌خواهم درمان بشوم باید فرمانبرداری کنم و مطیع دستورات راهنما باشم.

الان مادر عزیزم، برادر عزیزم و خواهرزاده هایم اینجا هستند و می‌بینند که من خیلی تغییر کردم و توانستم خودم را پیدا کنم و الان به وجودم افتخار می‌کنند، من یک آدم مغرور و کله شق بودم که الان به تعادل رسیدم ولی برای رسیدن به این رهایی و آرامش زحمت کشیدم و تلاش کردم.

وقتی در سفر اول بودم قصد ادامه مسیر نداشتم ولی محبت راهنمای محترم چنان بود که من را در کنگره نگه داشت در حالی که برای یک مقطعی می‌خواستم کنگره را برای همیشه ترک کنم. خانواده‌ام توسط من خیلی اذیت شدند و خیلی تخریب روحی برایشان بوجود آوردم ولی به این پیام می‌رسیم که: آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است؛
از همین جا از خانواده‌ام خواهش می‌کنم من را حلال کنند و ببخشند. همه شما عزیزان را دوست دارم و ممنونم که در این مراسم شرکت کردید.


سخنان راهنما همسفر مرضیه:
سلام دوستان مرضیه هستم یک همسفر.
جشن یکسال رهایی آقا مهدی را خدمت خودشان و راهنمای گرامی و خانواده محترم و مادر گرامیشان تبریک می‌گویم، تا باد چنین بادا.

زمان خیلی زود می‌گذرد، زمانی که یک سفر اولی وارد کنگره می‌شود و به او می‌گویند که ۱۰ ماه وقت لازم است تا به درمان برسی، تصور می‌کند ۱۰ ماه وقت زیادی است ولی وقتی به جشن یکسال رهایی می‌رسد متوجه می‌شود که چقدر این مدت زود گذشته است، امیدوارم برای همه سفر اولی‌ها این اتفاق بیفتد و با کار و تلاش و کوشش این مسیر درمان را به راحتی طی کنند.

راهنما فقط مسیر را  با پرتو نور دانایی و آگاهی که بدست آورده برای مسافر روشن می‌کند و از آن‌جا به بعد این وظیفه رهجوست که از راهنمایش فرمانبرداری کند و مطیع راهنمایش باشد تا به درمان برسد.
وقتی راهنما به رهجو می‌گوید که باید سفرش را در اولویت قرار دهد، رهجو باید درمانش را در اولویت قرار دهد تا به آن آرامش درونی لازم برسد.

امیدوارم در جایگاه‌های خدمتی بالاتر در کنگره ببینمش و برای خودش و خانواده محترمش آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.


سخنان همسفر زینب:
سلام دوستان زینب هستم‌ یک همسفر.

خیلی خوشحالم، از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند تا من همسفر بتوانم حس و حال امروزم را تجربه کنم. تشکر می‌کنم از همه مسافران و همسفران که تبریک گفتند و در این جشن یکسال رهایی مسافرم با ما مشارکت کردند.

زبانم قاصر است از این همه لطف و محبت، تشکر می‌کنم از مادر مسافرم که حکم مادر را برای من دارند و برای من خیلی عزیز هستند و از برادر مسافرم و همینطور از دخترهای خواهرشان که در جمع ما حضور دارند.

تشکر می‌کنم از خانم مرضیه راهنمای عزیزم که مانند یک مادر در کنارم بودند و از اینکه به من لطف داشتند و با راهنمایی‌های خودشان به من کمک می‌کردند و باعث شدند که من این حال خوب را تجربه کنم.

تشکر می‌کنم از آقا مهدی راهنمای مسافرم که خیلی به مسافرم کمک کردند. مسافرم به هیچ صراطی مستقیم نبود که به این سادگی بشود او را مهار کرد و این هنر آقا مهدی بود که مسیر درست را برای ما نشان دادند.

از آقا مسعود از آقا مرتضی از آقای دیسی کمال تشکر را دارم که به ما کمک کردند و راه کنگره را به ما نشان دادند، تشکر می‌کنم از خانم زینب عزیز، که مانند یک مادر در کنارم بودند و به من کمک کردند.

از مسافرم اگر بخواهم بگویم، مسافرم زیر نفس اماره بود و دست شیطان را از پشت بسته بود ولی خدا را شکر می‌کنم که مسافرم به درمان رسید، مهدی کسی بود که حساب و کتاب کارش را درست نمی‌نوشت ولی در نوشتن چهل سی‌دی سفر اولش کوتاهی نمی‌کرد و مطیع راهنمایش آقا مهدی بود.


از خودم بخواهم بگویم ، من زمانی که وارد کنگره شدم مثل‌ یک مرده متحرک بودم، من دو ماه بعد از مسافرم به کنگره آمدم و دخترهایم قبل از من با گنگره آشنا شده بودندند و آن‌ها هم مشوق من بودند.

مشکل خیلی حادی برایم پیش آمده بود و حتی آرزوی مرگ می‌کردم، وقتی وارد کنگره شدم قصدم این بود که شکایت کنم و فقط و فقط به مرگ و مردن فکر می‌کردم.
ولی چنان اوضاع روحی بهم ریخته ای داشتم ولی وقتی وارد کنگره شدم وقتی خانم صدیقه من را محکم بغل کرد، همه چیز برایم عوض شد و قلبم آرام گرفت،

تشکر می‌کنم از خانم مرجان عزیز که خیلی نصیحت‌های ایشان مانند یک مادر روحم را آرام می‌کرد و مانند یک خواهر به من کمک کرد تا خودم را پیدا کنم.

من اصلا خودم را دوست نداشتم ولی در کنگره یاد گرفتم باید به خودم احترام بگذارم و اعتماد به نفسم رفت بالا و توانستم خودم را پیدا کنم و تفکرم عوض شد و متوجه شدم خودم هم کلی مشکلات داشتم و همه مقصر مسافرم نبوده و کلی مشکلات درونی داشتم و در کنگره توانستم پی به آن‌ها ببرم و به خودم کمک کردم تا همیشه مقصر را مسافرم ندانم. امیدوارم همه سفر اولی‌ها این حس را تجربه کنند.

سخنان راهنما همسفر زینب:
سلام دوستان زینب هستم یک همسفر.

خوش آمد می‌گویم به تمامی مسافران و همسفران عزیز که در شعبه و در این جشن یکسال رهایی حضور دارند.
در واقع این جشن همه ماست و همه ما در آن مشارکت داریم، وقتی یک لبخند روی لب‌های یک مسافر و یا یک همسفر و خانواده‌اش می‌نشیند این برای ما بسیار با ارزش است.

انشالله مبارک همه ما باشد، تبریک می‌گویم به آقا مهدی راهنمای گرامی بابت جشن یکسال رهایی، به مسافر آقا مهدی و همسفرانشان خانم زینب و عسل و همچنین غزل جان، جای تبریک فراوان دارد، ایشان خیلی قشنگ خدمت می‌گیرند و خدمتشان را به نحو شایسته انجام می‌دهند و خیلی تلاش و کوشش می‌کنند و آموزش‌ها را جدی می‌گیرند. انشاءالله به آن آرزویی که داره دست پیدا کند و بتواند در لژیون خانم طاهره ادامه مسیر بدهند.


سخنان همسفر عسل:
سلام دوستان عسل هستم یک همسفر

روزی که با پدرم وارد کنگره شدم روز پنج‌شنبه بود و بوی عطر گل نرگس و خاک نمناک را در فضای سالن کنگره حس کردم، گویی فضا عطر آگین بود. پیش خودم گفتم اینجا دیگر کجاست؟
خانم صدیقه من را در آغوش خودش گرفت و حس خیلی خوبی در همان لحظه به من دست داد که فراموش شدنی نیست.

بعدها متوجه شدم که اینجا مرکز عشق و محبت است، از آقا مهدی راهنمای مسافرم و خانم مرضیه راهنمای مادرم و خانم زینب و سایر عزیزانی که در این مسیر به من و خانواده‌ام کمک کردند تشکر می‌کنم‌.

سخنان همسفر غزل:
سلام دوستان غزل هستم یک همسفر.

خدا را شکر می‌کنم که امروز در کنگره حضور دارم، خدا را شکر می‌کنم که در این سن می‌توانم از تعالیم و آموزش‌های کنگره بهره‌مند بشوم، از راهنمای مسافرم آقا مهدی بسیار سپاسگزارم که مسافرم را به درمان رساندند، از راهنمای مادرم سرکار خانم مرضیه و از راهنمای خواهرم عسل سرکار خانم زینب تشکر می‌کنم‌. از خانم طاهره راهنمای آینده‌ام تشکر می‌کنم‌ که در این ایام سخت کنارم بودی و هر چند لژیون داشتی ولی برایم وقت می‌گذاشتی و از ایشان بی نهایت سپاسگزارم.

روز اولی که وارد کنگره شدم خانم صدیقه آن زمان مرزبان بودند و با یک لبخند زیبا و قشنگ من رو بغل کردند و به من خوش آمد گویی کردند، از ایشان سپاسگزارم.

اوایل ورودم، از کنگره متنفر بودم و همیشه دلم می‌خواست جلسات زود تمام بشود و هیچ علاقه‌ای به کنگره نداشتم ولی برخورد خوب مرزبان محترم و سایر عزیزان باعث شد در کنگره بمانم. کم کم پدرم را درک می‌کردم و می‌دانستم که در مسیر درمانش دشواری‌هایی دارد ولی خوشحالم که پدرم توانست به درمان برسد.

از مادرم، پدرم، تشکر می‌کنم‌ که هیچ‌گاه نگذاشتند کمبود داشته باشم و در سخت‌ترين شرایط زندگی باز هم من را رها نکردند، از خواهرم که مانند مادر دوم برایم مادری کرده سپاسگزارم.

هر آن چه که باور است عشق است و محبت

نگارش: همسفر علی (لژیون پنجم)
ارسال: مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .