ششمین جلسه از دوره یازدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی رضا مشهد، به استادی راهنمای محترم مسافر رسول، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر محمد با دستورجلسه " وادی هفتم و تاثیر آن روی من" پنجشنبه 20 شهریور ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان رسول هستم یک مسافر
خدا را صد هزار مرتبه شکر که یک بار دیگر توفیق خدمت در این جایگاه به من داده شد، تشکر می کنم از راهنمای خوبم محسن آقای بوستانی، ایجنت محترم و گروه مرزبانی که اجازه خدمت را به من دادند
تشکر و سپاس از نگهبان جلسه و دبیر محترم شان. دستور جلسه امروز درباره وادی هفتم و تاثیر آن روی من؛ جلسه امروز دارای دو بخش است، یک بخش آن قسمت دستور جلسه وادی هفتم و بخش دیگر آن تولد یک سال رهایی مسافر مرتضی عزیز است که به ایشان تبریک می گویم و همچنین به همسفر های محترم شان. اگر خواسته باشم تجربیات خودم را درباره دستور جلسه بگویم که چه تاثیری روی من داشته است، مهم ترین مسئله یافتن راه است در وادی هم می گوید چه بسا که کسانی قربانی پیدا نکردن راه شدند و یکی از آن قربانی ها خود من بودم، قبل از کنگره همه ما تجربیات زیادی داریم قبل از کنگره برای ترک اعتیاد همه راه ها را انجام دادیم یکی خود بنده بودم هر کسی هر راهی جلوی من می گذاشت بلافاصله آن کار را انجام می دادم به توصیه یکی از دوستان گفت یک پزشکی هست در مدت ۱۰ روز تو را درمان می کند و مداوا می شوی و تا آخر عمر هم هیچ وسوسه ای نخواهی داشت به سفارش ایشان من به اتفاق مادرم رفتیم مطب همین دکتر، مادر ما هم خوشحال بود که فرزندش می خواست ترک کند وارد مطب شدیم و مطب پر ازبیمار بود، وقتی رفتیم پیش دکتر، دکتر دارو داد و گفت فقط از داروخانه پایین مطب تهیه کن ما هم رفتیم از داروخانه پایین دارو ها را گرفتیم من منتظر بودم و مادرم داشت نسخه دارو ها را تهیه می کرد که پزشک داروخانه گفت این داروها را برای کی می خواهد و مادرم گفت برای بچه ام اونجا نشسته پزشک گفت به قیافه اش نمی خوره دیوانه باشد مادرم بی تفاوت آمد و ما هم دارو ها را گرفتیم و آمدیم منزل، من فقط روز اول را یادم میاد چون دارو ها را که مصرف کردم دیگر چیزی یادم نیست حالا هر چی هم اتفاق افتاده خانواده برام تعریف کرده است حالا دارو ها را که به من داد قرص های روان گردان بود و گفت سر یک وعده همه را باید با هم بخورم روز اول که من خوردم دیگه یادم نیست چه اتفاق هایی افتاده است بعد از سه الی چهار روز یکی از دوستان آمد بعد از احوال پرسی گفت چیکار میکنی گفتم که برای ترک رفتیم و بهمون دارو دادند گفت میشه همون دارو ها را بیاری، دارو ها را آوردم گفت پسر من یک فامیلی داریم بردیم بیمارستان ابن سینا دکترها جواب کردند و همین دارو ها را بهش دادند این دارو ها را نخور برو همون آنتی ایکس مصرف کن حالا این دوست یا اتفاق بود یا خدا سر راه ما گذاشت از اونجا به بعد دوباره افتادیم تو راه مصرف تا اینکه مسیرمان افتاد به کنگره منظورم یافتن راه اصلی بود تا اینکه اومدیم کنگره و آموزش هایی که گرفتیم فهمیدیم راه چیه مسیر درست چیه انتخاب درست چیه حالا در وادی هفتم هم می گوید که وقتی می خوای راه را انتخاب کنی یک رمز و رازی است این رمز و راز را باید کشف کنی وقتی کشف کردی به یک حقیقتی می رسی حقیقت در مورد هر راهی است یک راه کشف برای اینکه پایه های مالی را محکم کنی یک راهی است برای درمان اعتیاد یک راهی است برای خرید خانه راه زیاد است اما خدا را شکر راهی برای من باز شد بیام درمان اعتیاد را در کنگره انجام بدهم خیلی هم سخت بود که قبول کنم

به عنوان یک تازه وارد بیام برای درمان خدا را شکر راهنمای درمان مواد سفر اول همین جا، جا دارد ازش تشکر کنم آقای مهدی آقای پاسبان در شعبه فردوسی و همچنین راهنمای سفر دوم محسن آقای بوستانی و راهنمای درمان سیگار حمید آقای رضائیان مدیون این سه دوست عزیزم هستم خدا خیر شان بدهد انشالله نتیجه برکت هایشان در زندگی شان جاری باشد اما در ادامه آمدم جلوتر دیدم راه های دیگری هم هست آدم اگر در کنگره باشد راه برایش باز می شود خود راه بهت می گوید چیکار کنی من روز اول فکر نمی کردم بیام در این جایگاه راهنما گفتم درمان میکنم بعد هم میرم دنبال زندگی ام و بعد هم دنبال پل هایی که پشت سر خراب کردم دیدم راه های بهتری هم هست کم کم وارد بازی شدیم و از خدمت شروع کردیم تا اینکه خداوند توفیق داد و در این راه قرار گرفتیم البته ناگفته نماند من یک بار دیگر هم آزمون قبول شدم و به علت ناسپاسی و ناشکری و منیت بسیار زیاد چون رنگ شال فرق می کرد گفتم من در حد شال نارنجی بودم چرا مهندس به من شال سبز داد گفتم نمی خوام باشد باز هر زمان خواستم آزمون میدم ولی این اتفاق میسر نشد همچنان ما در کنگره ماندیم و به معنای واقعی افتادیم ته صف حرکت از نو و تکرار تاریخ و تکرار مکررات بحث دیگر مان در مورد تولد آقا مرتضی است آقا مرتضی رهجو حمید آقای سیستانی پور در لژیون یکم است امروز من خیلی خوشحال و مفتخر هستم که به عنوان راهنمای لژیون یکم به عنوان استاد جلسه اینجا نشستم چون راهنمای آقا مرتضی حمید آقای سیستانی پور است تمام زحمت هاتش بر گردن ایشون است راهنمای محترم حمید آقا هست ولی خوب افتخار نصیب حال ما شد که استاد جلسه بعد از سه سال به من برسد یعنی کسی که از مشارکت و استاد جلسه ای فراری است سیستم برایش جوری می چیند که هم استاد جلسه بهش بخورد و هم اداره جلسه و هم اداره جشن تولد مفتخرم که امشب در این جلسه خدمت کردم
از اینکه با سکوت زیبایتان به صحبت های من گوش کردید از همه شما عزیزان سپاسگزارم.
در ادامه لوح های لژیون سردار توسط نگهبان لژیون سردار به اعضای لژیون سوم داده شد.
.jpg)
سخنان راهنمای محترم مسافر رسول
سلام دوستان رسول هستم یک مسافر

تبریک می گویم به مرتضی عزیز و همسفرشان به راهنمای محترم حمید آقای سیستانی پور و اعضای نمایندگی رضا
خیلی خوشحالم امشب در این جایگاه قرار گرفتم اگر مختصر خواسته باشم در مورد مرتضی بگم آشنایی من با مرتضی واحد اوتی بود در تیم والیبال خدمتگزارانی که در واحد اوتی خدمت می کنند با اعداد و ارقام و پله ها سر و کار دارند چون خودم مدتی در واحد اوتی خدمت کردم میدونم چقدر سخته. اما مرتضی با همه مشغله بیرون اش از خدمتگزاران پا به جفت واحد اوتی بود. و همیشه هم تا آخر وقت در نمایندگی هست و بوده
به آقای مرتضی تبریک می گویم انشالله در جایگاه های بهتر و بالاتر خدمت کنه و انشالله شال راهنمایی را هم تجربه کند و از انرژی اش استفاده کند.
از اینکه با سکوت زیبایتان به صحبت هام گوش کردید ممنونم.
در ادامه جشن تولد یک سال رهایی مسافر مرتضی رهجوی راهنمای محترم مسافر رسول با شکوه فراوان برگزار گردید.
سلام دوستان مرتضی هستم یک مسافر


تشکر میکنم از راهنمای سفر اولم حمید آقا سیستانی پور و تشکر میکنم از راهنمای سفر دوم آقا رسول یادم میاد اوایل سفر که به کنگره آمدم همیشه با خودم درگیر بودم این چه لژیون بود انتخاب کردم و چه راهنمای انتخاب کردم چون حس یخ زده بود متوجه نبودم در چه جای قرار گرفته ام ولی الان یک دفعه اسم راهنمای عزیزم حمید آقا را شنیدم ته دلم خالی شد و من هر چه دارم از آموزش های کنگره و راهنمای عزیزم آقای سیستانی پور دارم و امید دارم که سفر اولی ها که لژیون انتخاب می کنند و مشکلی که اول سفر داریم از خود ما هستش چون حس یخ زده است و مشکل از من بود این همه خوبی رو نمی دیدم و تشکر می کنم بابت تلنگر به موقع و اگر واقعا این تلنگر ها نبود من الان اینجا نبودم و هر چه سفر در کنگره رو به جلو می رفت متوجه شدم راهنما با چهره اخمو که داشتند قلبی مهربان داشتند در ظاهر نشان نمی دادند ولی در باطن نیروی جذب کننده درونشان بود و در سه ماه سفر دبیر لژیون شدم و شروع به خدمت کردم و حال هوای خیلی بهتر و عوض شد و از همه مسافرین که تازه لژیون انتخاب می کنند صبر داشته باشند همه چی درست میشه شما الان اگر از هر لژیون سوال کنی بهترین راهنما چه شخصی هستش میگن راهنمای من و همه رهجو ها تعصب خاصی روی راهنمای خودشون دارند و آن تعصب عشق و محبت است که بین راهنما و رهجو به وجود میاد
ممنون که با سکوت زیبایتان به صحبتهای من گوش دادید
سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر راهنما
من هم این تولد را در راس به آقای مهندس و خانواده محترم شان تبریک می گویم و تبریک به خانم نگین و مسافر شون آقا مرتضی تبریک میگویم و این رهایی شون ماندگار باشد و آزاد مردی شان را جشن بگیریم در مورد نگین جان اگر بخواهم بگویم که وارد لژیون دوم شدند خیلی زود در قالب کنگره قرار گرفتند و آموزش های کنگره را فرا گرفتند و خدمت صادقانه در شعبه را شروع کردند و هم در لژیون مالی خدمت کردند و در لژیون سردار عضو شدند و طول سفر خیلی مرتب و منظم می آمدند و در ادامه خدا را شکر نگین عزیز مرزبان شعبه عصارزاده شدند و در کنار هم داریم خدمت می کنیم و انشاالله که این مسیر برای خودشون و مسافر شون همیشه هموار باشد و بتوانند خدمت کنند و همه ما مدیون کنگره هستیم و آمدیم از سیستم کنگره استفاده کردیم و به حال خوش رسیدم و باید جبران کنیم چه در لژیون مالی و خدمت و انشاالله که همه ما بتوانیم خدمتگزار خوب و تأثیر گذار در کنگره ۶۰ باشیم. و اینکه انشاالله این تولد ها در کنگره ۶۰ بیشتر باشد
ممنون که با سکوت زیبایتان به صحبتهای من گوش دادید.
سلام دوستان نگین هستم همسفر مرتضی
در ابتدا بابت این رهایی خیلی خوشحال هستم. از تولد آقا مرتضی سه ماه گذشته، اما امروز این جشن را در کنار شما عزیزان در شعبه رضا میگیریم و این برای من بسیار خوشحال کننده است که توانستم بعد از دو ماه دوباره در جمع شما عزیزان باشم.
ابتدا از آقا مهندس و خانواده محترمشان تشکر و سپاسگزاری میکنم. سپس از راهنمای توانمند مسافرم، حمید آقا سیستانیپور، که حضور ندارند ولی جای ایشان واقعاً در قلب ماست. در شعبه رضا نیز به چنین راهنمایانی بسیار نیاز داریم و من از ایشان چیزهای زیادی آموختهام. همچنین از راهنمای سفر دوم مسافرم، آقا رسول، سپاسگزارم و از راهنمای خوب خودم، خانم زهرا، که در این مسیر مرا همراهی کردند نیز تشکر میکنم.
از ایجنت آقایان و ایجنت همسفران نیز تشکر میکنم که قدم به قدم ما را هدایت و راهنمایی کردند. همچنین از مرزبانان آقایان و خانمها سپاسگزارم. امیدوارم همه شما عزیزان را در بالاترین جایگاهها ببینم.
از مسافر خودم نیز تشکر میکنم. قبل از کنگره همیشه کفر میگفتم که چرا باید زندگی من اینطور باشد و چرا چنین سرنوشتی برای من رقم خورده است. اما در ادامه با ورود به کنگره آموختم که برای رسیدن به بالاترین جایگاه، باید سختیها را تجربه کنم و با آنها دست و پنجه نرم کنم. امروز در جایگاهی هستم که گذشته دیگر برایم معنا ندارد. هرگاه خاطرات گذشته به ذهنم میآید، خدا را شکر میکنم، چون همان ناراحتیها و ناخوشایندیها دلیل حال خوش امروز من است.
برای آینده بهتر تلاش میکنم. از تکتک خواهران لژیونی خودم و شما عزیزان نیز تشکر میکنم. قدمهای شما بر دیده من جای دارد. همچنین از راهنمای لژیون تغذیه خانم اکرم، که امروز تشریف آوردند نیز سپاسگزارم. در پارک وقتی رهجوها با شور و عشق میآیند، من هم میتوانم کمکحالشان باشم و امروز حال خوش راهنمای عزیزم را درک میکنم.
خوشحالم که در این مسیر هستم. به شکر خدا، مرزبان شعبه عصارزاده شدم و در کنار ایجنت محترم شعبه عصارزاده، خانم زهرا، به خدمت مشغولم. روزی که شال مرزبانی را تحویل گرفتم، برایم بسیار سنگین بود. نگاهها برایم غریب بود، چون کسی را نمیشناختم. اما همین که بتوانم افرادی را با عشق و علاقه، همانطور که خودم به کنگره دارم، راهنمایی کنم و آغوش باز برای کسانی داشته باشم که با حال خراب اولیه وارد کنگره میشوند، بسیار خوشحالکننده است.
از مسافرین عزیز تقاضا میکنم بدانند درست است که حال خرابی شما به خاطر مصرف و اعتیاد بوده، اما ما همسفران نیز در کنار شما زندگی میکنیم و ضدارزشها بر ما وارد میشود. شما با مصرفتان آن حس وحشتناک را داشتید، ما نیز در کنار شما بودیم و باید از این حصار رد میشدیم. روز اول مسافرم گفت اینجا جایی است که باید بیایی. من دنیای دیگری داشتم و تصورش برایم سخت بود که بیایم، در جمعی آموزش بگیرم و تدریس کنم که همه حال و هوای مسافر من را دارند. اما همان روز اول که آمدم، فقط چهره مرزبانان، خانم اکرم عزیز و خانم فریده عزیز در شعبه رضا را دیدم که با روی گشاده مرا در آغوش گرفتند و احساس خوبی به من دادند.
اینجا کسانی هستند که ما را درک میکنند، همانطور که همسفرهای شما نیز باید درک شوند. یک نفر باید باشد که از جنس خودشان باشد. شما در کنگره با آموزشها، طرز فکر و تفکرتان را بالا میبرید و همسفران شما هم باید بیایند همین آموزشها را فرا بگیرند تا بتوانند آن را در زندگی و خانواده خود اجرا کنند.
ممنونم که با سکوت زیبایتان به صحبتهای من گوش دادید.






.jpg)
تایپ: مسافر محمد لژیون پانزدهم
ارسال خبر: مسافر جلال لژیون پنجم
تایید خبر: مسافر داود لژیون سوم
مرزبان خبری: مسافر مصطفی
- تعداد بازدید از این مطلب :
223