دوازدهمین جلسه از دور سیزدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی بیرجند، ویژه مسافران و همسفران با دستور جلسه" وادی هفتم و تأثیر آن روی من " با استادی راهنمای محترم مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر جلیل در روز پنج شنبه مورخ 20 شهریورماه 1404 رأس ساعت 15:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
هدف از برگزاری این جلسات تنها تقویت انرژی است؛ یا به قول معروف «همزدن این سیستم» تا بتوانیم به هر طریقی حتی اندک انرژی را در رهجو بالا ببریم. همچنین بتوانیم آن بحث جاذبهای که شعار کنگره ۶۰ است و سفر در کنگره بر آن استوار است، از طریق این جلسات ایجاد کنیم و افراد بیشتری را جذب نماییم.
امروز مشارکت ما دو بُعد خواهد داشت؛ یکی مربوط به دستور جلسهی هفتگی و بحث دوم نیز واجب است که همهی ما دوستان به آن توجه کنیم؛ و آن تبریک گفتن به دو عزیز، حسن و حسین، است که امروز جشن رهایی و تولدشان برگزار میشود. خواهش میکنم این موضوع را فراموش نکنید و حتماً در مشارکت و تبریک به این عزیزان سهیم باشید.
ما به عنوان راهنما، طبیعتاً دوست داریم بیشتر مواقع این جایگاه را تجربه کنیم؛ اما خوشبختانه امروز همهی رهجوهای ما به مرحلهای رسیدهاند که بتوانند این جایگاه را تجربه کنند. به همین دلیل ما از حق خودمان میگذریم و جلسات را در اختیار رهجویان میگذاریم تا آموزش ببینند، در این مسیر قرار بگیرند و اصل جاذبه را بهتر لمس کنند.
دستور جلسه وادی هفتم است؛ تأثیری که این وادی روی من در این برهه داشته بسیار متفاوت بوده، زیرا هر وادی در هر زمان و مقطع زندگی تأثیر مخصوص به خود را دارد. این یکی از اعجازهای کنگره است؛ متون و ادبیات کنگره هیچگاه کهنه و تکراری نمیشوند، بلکه هر بار در زندگی، اجتماعی یا خانوادگی، مطالعهی آنها برداشت تازهای به ما میدهد.
برداشت امروز من از وادی هفتم این است که چهار وادی اول راجع به تفکر صحبت میکند. وادی پنجم میگوید باید تفکر از قوه به فعل برسد. وادی ششم تأکید میکند که عقل را باید به رسمیت بشناسیم، گرچه عقل نیز ممکن است دچار اشتباه شود. در وادی هفتم اما با رسمیت شناختن عقل، بیان میشود که عقل پارامتری در وجود انسان است که خطا نمیکند و حقیقت را از ناحق تشخیص میدهد. این عقل باید نیروهای خود را به کار بگیرد و مجهولات و ناشناختهها را کشف کند.
وقتی مشارکتهای بچهها را در نمایندگی میبینم، نیروی عظیمی در درون آنها احساس میکنم. ما اینجا آمدهایم که نیروها را به حرکت درآوریم. همین که هر کس با توجه به تیتر وادی مشارکت میکند، نشاندهندهی وجود این نیرو است. حال اگر مطالعهی بیشتری داشته باشیم، مشارکتها عمیقتر و کارسازتر خواهد شد.
جناب آقای مهندس میفرمایند: همهی مطالب در درون و برون ما وجود دارد و سواد و آگاهی ظاهری نقش چندانی ندارد. حتی فرد بیسواد هم در معاملات خود حساب و کتاب میکند. بنابراین نیرو در درون همه هست و نحوهی استخراج آن اهمیت دارد.
اگر در طول هفته مشارکتهای متنوع و پربارتری شکل گیرد باعث میشود نیروهای درونی ما عقلانی شوند. همانطور که گفته شده رمز و راز کشف حقیقت در یافتن راه و آنچه برداشت میکنیم، است.
آقای مهندس این راه را یافته و پیمودهاند، نقاط ضعف و قوت را مشخص کرده و جاده را علامتگذاری کردهاند. بنابراین ما باید در این مسیر گام برداریم. اما اگر تنها به تیتر وادی اکتفا کنیم، مانند آن است که تنها به نام کتاب اکتفا کنیم و از محتوای آن بیبهره می مانیم.
در ادامهی وادی گفته میشود کسانی که راه را پیدا میکنند، به دو گروه تقسیم میشوند: کمخردان و خردمندان. کمخردان کسانیاند که بدون تفکر سخن میگویند و همواره معذرت میخواهند؛ در حالی که خردمندان پس از تفکر سخن میگویند و مسیر درست را مییابند.
خواص و عوام در جامعه تفاوت دارند. همه نمیتوانند جزو خواص باشند. خواص کسانی هستند که راه را پیدا میکنند و درست میروند، همانند آقای مهندس یا بزرگان دیگر تاریخ.
در کنگره ما همهی دانشها را میپذیریم. همانگونه که آقای مهندس میفرمایند: علوم از یک نقطه انشعاب یافتهاند و باید همهی آنها را در کنار هم دید. تفاوت کنگره با بسیاری دیگر در همین نگاه جامع است که منجر به درمان قطعی میشود، در حالی که دیگران تنها به بخشی از حقیقت توجه دارند.
بنابراین ما باید این راه را که مهندس یافتهاند دنبال کنیم و رمز و رازها را کشف کنیم، بدون آنکه تعصبات یا حساسیتهای بیهوده داشته باشیم. هر آنچه در بوتهی آزمایش درست از آب درآمده را بپذیریم.
از این که به صحبت های من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.

در ادامه جشن تولد مسافران حسن و حسین به شرح زیر برگزار گردید:

سخنان راهنمای محترم مسافر علیرضا:
من در طول دورانی که راهنما بودم، همواره یکی از آرزوهایم این بوده است که روزی بتوانم از نزدیک پدر و مادری را ببینم و احساساتشان را درک کنم. همیشه دیدگاه من این بوده که خانوادهها نقش بسیار مهمی دارند؛ همانطور که آقای مهندس بارها فرمودهاند، زمانی که یک فرد درمان میشود، در واقع یک خانواده و یک طایفه درمان میشود.
وقتی یک نفر درمان میشود، واقعاً آرامش و آسایش به پدر و مادر او بازمیگردد و انسان بهروشنی این را احساس میکند. امروز بسیار خوشحال و سپاسگزارم که دوستان از پدر و مادر دعوت کردند و من توانستم حضورشان را از نزدیک ببینم. خرسندم که چنین فرصتی نصیبم شد.
امروز که پدر و مادر حسین عزیز را در این مکان میبینم، مسیر صحبتها و مشارکتم تغییر کرد. امیدوارم پیامی که امروز از این جلسه با خود میبریم این باشد که «خیلی زود دیر میشود». اگر پدر و مادرمان در قید حیات هستند، بیاییم با تغییر رفتار و جبران خطاهای گذشته، آنها را خوشحال کنیم؛ و اگر پدر و مادرمان در قید حیات نیستند، دعا کنیم روحشان در آرامش و رحمت الهی قرار گیرد.
در مورد سفر حسن عزیز باید بگویم: از ابتدا که وارد سفر شد، واقعاً به دنبال راه بود. او راه را پیدا کرد و بدون هیچ توقفی، مسیرش را ادامه داد. من به او افتخار میکنم که با حس درست خود، راهنمایی مرا انتخاب کرد. از همان لحظه ورود، مانند چشمهای بود که به دنبال آب است؛ تمام مسیر را با جدیت در نظر گرفت و به پیش رفت.
در طول سفر، شرایط مالی و خانوادگی بسیار سختی داشت، اما هیچگاه دست از تلاش برنداشت. وقتی دست یاری به سمت او دراز شد، آن دست را رها نکرد و با چنگ و دندان به آن چسبید. بسیاری از همدورهایهای او آمدند و رفتند، اما او باقی ماند. تفاوت او در این بود که سپاسگزاری و شاکر بودن را آموخت و آن را در عمل نشان داد.
ارزش راهنما در این است که رهجو یاد بگیرد چگونه سپاسگزار باشد و چگونه مسیر را ادامه دهد. خوشبختانه حسن این ویژگی را نشان داد و امروز مشارکت و خدمتش در سیستم کنگره بیانگر همین موضوع است.
پیام من این است که اگر فردی مانند حسن توانسته با تمام مشکلات، به این مرحله برسد، پس همه ما میتوانیم. رمز موفقیت او فرمانبرداری، سپاسگزاری و شاکر بودن بود. راهنماها همیشه این را میخواهند که رهجویشان راهی بهتر از خودشان پیدا کند و با توکل بر خداوند مسیرش را ادامه دهد.
در پایان به حسن عزیز تبریک میگویم. انشاءالله که در ادامه راه نیز موفق و سرافراز باشد و شاهد پیشرفتهای بیشتر او باشیم.
اما در خصوص حسین میخواهم خلاصه عرض کنم.
او از همان ابتدا توانست جایگاه خود را پیدا کند. من همیشه میگویم از کسی خوشم میآید که زرنگ باشد و بتواند سهم خود را درست بگیرد. حسین هم دقیقاً همینگونه عمل کرد. در کنگره اعتقاد داریم که هر حرفی زده میشود، هرکسی باید آن را به خودش بگیرد. حسین این موضوع را خوب درک کرده بود. هر برنامهای که اجرا میشد، او به خودش میگرفت و به سفرش ارتباط میداد. همین باعث شد که سفر حسین همراه شود با نیروهای عظیم و خاص.
گاهی این نیروها را میتوان به «سیاهچاله»هایی تشبیه کرد؛ سیاهچالههایی که در آسمان آنقدر عظیماند که حتی نور را هم به سمت خود جذب میکنند. در زندگی و سفر ما هم چنین نیروهایی وجود دارند که میتوانند ما را به سمت خود بکشند. حتی راهنما هم باید مراقب این نیروهای نامرئی باشد. این سیاهچالهها همیشه هستند، اما این ما هستیم که به سمت آنها قلاب میشویم یا خود را رها میکنیم.
حسین با فرمانبرداری، سپاسگزاری و پذیرش کامل سیستم کنگره توانست از این نیروهای منفی فاصله بگیرد و آنها را رها کند. این مهم است که درک کنیم نیروهای منفی همیشه وجود دارند، اما انتخاب با ماست که به سمت آنها کشیده شویم یا نه.
امیدوارم من بهعنوان راهنما و حسین عزیز بهعنوان رهجو، از این پس همیشه مراقب سیاهچالههای اطرافمان باشیم و در مسیر درست حرکت کنیم.

سخنان مسافر حسن:
امیدوارم که این جشن برای همه دوستان، جشنی زیبا و دلنشین بوده باشد. همچنین امیدوارم که بتوانیم جشن تکتک دوستان را در شعبه خودمان به بهترین نحو برگزار کنیم و من نیز بتوانم انرژی لازم را به شما دوستان عزیز منتقل نمایم. خدا را شکر میکنم که بار دیگر اجازه داده شد در این جایگاه حضور داشته باشم و امروز این جشن زیبا را تجربه کنم. ابتدا به خودم تبریک عرض میکنم و سپس به حسین عزیز، همسفر ایشان وپدر و مادر گرامیشان تبریک میگویم. حضور من در این جشن و سخن گفتن در این جایگاه به این آسانی اتفاق نیفتاده است؛ چراکه برای رسیدن به این نقطه باید از بسیاری مسائل عبور میکردم و گذشتم. امروز خوشحالم که این تجربه زیبا نصیبم شده است.
خدا را شکر میکنم که هر لحظه از زندگی با آرامش بیشتری میگذرد. انسان زمانی معنای آرامش را درک میکند که از یک مشکل یا حادثه عبور میکند و بدون نقص به سلامت از آن میگذرد.
راه کنگره ۶۰ تفاوتی بزرگ دارد؛ در این راه بنبست وجود ندارد، بلکه مسیر عبور از عشق، آرامش و محبت است. برای رسیدن به این نقطه، از بسیاری چیزها گذشتم. در دوران سقوط آزاد، درد زیادی کشیدم، اما امروز سپاسگزار استادم هستم، زیرا همان دردها باعث شدند من بمانم و در مسیر قرار بگیرم. در پرتو راهبری مهندس دژاکام بود که توانستم ادامه بدهم. اگر آن دردها نبود، امروز در این جایگاه نبودم.
مدتی است که در کنگره ۶۰ حضور دارم و خدا را شکر میکنم که در این مکان نگه داشته شدم. همیشه باید به یاد داشته باشم که از کجا آمدهام و امروز در کجا هستم. روز اولی که وارد کنگره شدم، با افکاری پریشان و وضعیتی آشفته بودم، اما امروز با یاری خداوند، آموزشها و محبت راهنما و دوستان، زندگی آرامتری دارم. البته مشکلات هنوز هستند، اما امروز میدانم که باید آنها را چگونه حل کنم. مهمترین برداشتی که از کنگره داشتم این بود که آموزش بگیرم، رشد کنم و بتوانم در جایگاهی قرار بگیرم که برای دیگران مفید باشم.
آرزوی من این است که همیشه در کنگره ۶۰ خدمتگزار باشم و نقشی سازنده ایفا کنم. امیدوارم بتوانم با خدمت کردن، گوشهای از زحمات راهنمای عزیزم را جبران کنم. از استاد گرامیام نیز تشکر ویژه دارم که همواره در میدان عشق حضور دارند. انشاءالله که در ادامه، خدمتی انجام دهم که موجب شادی دل ایشان گردد.
سخنان مسافر حسین:
آنچه به زندگی دیگران نور می دهند، خود روزی خورشید خواهند شد.
آرزوی من این است که هرچه سریعتر ما بچههای نمایندگی بیرجند بتوانیم با خریداری زمینی که مخصوص نمایندگی باشد، ساختوساز شعبه را آغاز کنیم. انشاءالله بهزودی نمایندگی مسافران خانم نیز استارت بخورد.
زندگی ما به دو بخش تقسیم میشود: قبل از ورود به کنگره و بعد از ورود به کنگره. پیش از ورود، همه ما داستانی مشابه داشتیم؛ تخریبهای فراوان، ضد ارزشها، اذیت کردن پدر و مادر و آسیب رساندن به خانوادهها. اما از زمانی که وارد کنگره شدیم، مسیر زندگی تغییر پیدا کرد.
از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین فضای امنی را فراهم کردند تا ما بتوانیم در آرامش آموزش ببینیم. از راهنمای عزیزم، نهایت سپاس را دارم. ایشان زحمات زیادی برای من کشیدند. همیشه وقتی میبینم کسی مثل آقای علیرضا ۱۶۰ کیلومتر راه میآید تا اینجا در کنار ما باشد، برای من بسیار ارزشمند است. همینکه وقت و انرژی خود را میگذارند، نشاندهنده بزرگی و عشق آنهاست.
از تمام خدمتگزاران نمایندگی قدردانی میکنم. از هر یک از شما چیزی آموختم. از تازهواردین هم سپاسگزارم. آن روزی که با هزار درد و ناامیدی وارد کنگره میشوند، به ما اجازه داده میشود آنها را در آغوش بگیریم. این لطف بزرگی است. آقای مهندس میفرمایند: «لیاقت خدمت به خلق خدا نصیب هر کسی نمیشود.» من خدا را شکر میکنم که این لیاقت را پیدا کردم تا بتوانم همدردی را در آغوش بگیرم و باری از دوشش بردارم.
از پدر و مادر عزیزم هم بسیار سپاسگزارم. آنها پذیرفتند در این جشن شرکت کنند، درحالیکه در دوران تاریکی، من بسیار آنها را آزرده بودم. خدا را شکر که در کنگره راهی پیدا شد تا ابتدا زندگی خودم را سر و سامان بدهم و سپس بتوانم به خانواده و جامعهام خدمت کنم. خوشحالم که اکنون در مسیر درستی قرار گرفتهام.
از راهنمای همسفرم نیز تشکر ویژه دارم. وقتی همسفرم را میبینم که در مسائل خانوادگی و کنگره با قدرت و تلاش بسیار عمل میکند، به توانمندی راهنمای او پی میبرم. ایشان واقعاً راهنمایی توانا هستند.
در پایان از همه شما عزیزان که در این جشن حضور دارید، سپاسگزارم. امیدوارم آرزوهایی که کردم برآورده شوند. بهترینها را برای همه شما آرزو دارم و در ادامه میخواهم بابت سالهای سختی که برای پدر و مادرم ایجاد کردم، دستشان را ببوسم و از آنها عذرخواهی کنم. این افتخار بزرگی برای من است.

سخنان راهنمای همسفرِ حسین:
آنچه کاشتهایم رشد خواهد نمود و تمامی دشت ها را سرسبز خواهد کرد.
امروز بسیار خوشحالم و تبریک میگویم. شما عزیزان در مسیر رشد قرار گرفتهاید. واقعاً خوشحالم که امروز در این جمع حضور دارم. دستور جلسه امروز را میخواهم با موضوع وادی هفتم پیوند بزنم؛ زیرا کسانی که امروز جشن میگیرند، در واقع راه خود را پیدا کردهاند. برداشت صحیح داشتهاند و حقیقت را دریافت کردهاند، و همین دریافت باعث شده که ماندگار شوند و در مسیر خودشان حرکت کنند و ادامه بدهند.
حضور پدر و مادر حسین عزیز در این جلسه واقعاً هدیهای ارزشمند و زیبا برای حسین و همه اعضاست. وقتی پدر و مادر همراه فرزندشان از تاریکی به سمت روشنایی حرکت میکنند، این موضوع بسیار ارزشمند است. بودن در کنار همسر، همراهی کردن و لذت بردن از این مسیر، برای او بسیار دلگرمکننده و برای ما الهامبخش است.
من همیشه گفتهام در این مسیری که انتخاب کردهایم، لازم است گوشهای از زحمات دیگران را جبران کنیم. حسین عزیز در این راه دچار چالشهای بزرگی شد، اما با تصمیم درست و ثابتقدم بودن، توانست مشکلات خود را حل کند. این تجربه به ما میآموزد که اگر میخواهیم تغییری در زندگی ایجاد کنیم، باید تلاش و حرکت کنیم تا به تبدیل و تغییر واقعی برسیم. حسین عزیز توانست این تغییرات را در وجود خود ایجاد کند و به تبدیل برسد.
در پایان آرزو میکنم که او بتواند در سالهای آینده نیز با عشق، آموزش و ایمان، مسیر انتخابی خود را هموار و شیرین ادامه دهد. برایش بهترینها را آرزو میکنم؛ چرا که با نیروی ایمان، اخلاق و آموزش، میتواند همواره بر فراز حرکت کند و به جایگاههای والاتر برسد.
سخنان همسفر حسین:
خدا را شاکرم که در زمان حضور من، درِ مشق و خدمت در کنگره به رویم باز شد. نشستن بر روی این صندلیها واقعاً انتخابی ارزشمند برای من بود. از جناب آقای مهندس کمال تشکر را دارم؛ چرا که علاوه بر درمان مسافران، بستری فراهم کردند تا من نیز بتوانم به حال خوش برسم.
از راهنمای مسافرم تشکر میکنم؛ چرا که بار اصلی درمان مسافر بر عهده ایشان بود. امیدوارم مسافر من نیز بتواند با خدمتگزاری در این مسیر، هرچند اندک، لطف و عشقی را که ایشان نثار کردهاند جبران کند.
از راهنمای گرامی خودم، نیز سپاسگزارم. هر آنچه که امروز هستم و آرامشی که در زندگیام دارم، همه و همه نتیجه عشق و محبتی است که ایشان در لحظهلحظه زندگی به من بخشیدهاند. هیچگاه نمیتوانم با بزرگواری و محبتهای ایشان برابری کنم، اما امیدوارم در آینده بتوانم همانند ایشان خدمتگزاری دلسوز و عاشق باشم. از تکتک شما عزیزان نیز تشکر میکنم؛ از مشارکتهای زیبا و همیشگیتان، از حبیب و همسفر عزیزش، و همچنین راهنمای عزیزشان که همیشه همراه ما در این مسیر بودهاند. امروز برای خودم یک شگفتی بزرگ بود، بهویژه حضور پدرم که تا به حال در جشن تولدی کنارم حضور نداشت و امروز برای اولین بار حضور یافت. امیدوارم این لحظه به خاطرهای ماندگار تبدیل شود.
از دیگر شگفتیهای امروز، وجود عزیزانی است که هر بار در جمع حضور مییابند، انرژی خاص و خلاقی به من منتقل میکنند. لازم دانستم از همه آنها که به نحوی به من آموزش دادهاند و عشقی در وجودم جاری کردهاند، تشکر کنم. این محبتها همیشه در قلب من باقی خواهد ماند.
همسفران شعبه ما واقعاً تأثیرگذارند و خدمتگزارانی توانمند و پرتلاش هستند که در مسیر فرمانبرداری حرکت میکنند. یکی از آرزوهای من این است که بهزودی شاهد جشن تولد آنها باشم و ببینم در جایگاهی قرار میگیرند که امروز من در آن هستم. این یکی از خواستههای قلبی من است و امیدوارم در آیندهای نزدیک تحقق یابد.

تایپ: مسافر مهدی لژیون ششم
عکاس: مسافر علیرضا لژیون ششم
ویرایش و ارسال خبر: مسافر جواد لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
116