English Version
This Site Is Available In English

خدمت سعادت و رحمت است

خدمت سعادت و رحمت است

با حضور پهلوان همسفر خندان که در روز سه‌شنبه ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۴ برای اولین بار مهمان نمایندگی شهرری بودند فرصتی فراهم آمد که به‌عنوان پهلوان کنگره۶۰ گفتگویی با ایشان داشته باشیم. در این گفتگو با ما همراه شوید.

همسفر خندان و مسافرشان با آنتی‌ایکس مصرفی هرویین و شیشه وارد کنگره شدند. به‌مدت ۱۱ ماه و ۲۶ روز با راهنمایی همسفر فریده و مسافر سعید در نمایندگی لویی پاستور به روش DST با داروی اپیوم سفر‌ کردند. در حال حاضر ۲ سال و ۳ ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند. در ادامه مسافرشان سفر نیکوتین داشتند. به‌ مدت ۱۰ ماه و ۲۳ روز به راهنمایی مسافر تفرشی با آدامس خوراکی نیکوتین به روش DST سفر کردند. ورزش هر دو در کنگره۶۰ دارت است.

بفرمایید که تا به‌حال در چه جایگاهایی خدمت کرده‌اید؟

اولین خدمتی که تجربه کردم رابط خبری لژیون بود، سپس رابط خبری لژیون سردار، خدمت‌های مختلف سایت شامل تایپ، مصاحبه، ۵ سال عکاسی، ارسال مطلب، دبیر سایت، خدمتگزار سایت که الآن نگهبان نامیده می‌شود، دستیار اسیستانت سایت در دوره سابق، در لژیون سردار دو دوره دبیری را تجربه کردم، نگهبان و کمک خزانه‌دار بودم. در حال حاضر راهنمای DST، عضو لژیون موسیقی و دبیر لژیون تغذیه سالم هستم.

طبق وادی هفتم چگونه به کنگره۶۰ راه پیدا کردید و چه برداشتی از این راه داشتید؟

خواسته خیلی وقت پیش بود. خواسته رسیدن به آرامش و زندگی کردن به شکلی غیر از آن چیزی‌که هست. خواسته رسیدن به‌جایی غیر از آن‌جایی که هستم. خواسته تغییر و تبدیل که مطمئن هستم این‌ها در وجودم بود؛ اما نمی‌دانستم برای رسیدن به خواسته باید از گذرگاه اعتیاد عبور کنم. با یک مصرف‌کننده ازدواج کردم و بعد از امتحان کردن راه‌های مختلف که وحشتناک‌ترین و خطرناک‌ترین آن‌ها به نظرم URD و URID بود. در کمال ناامیدی از طریق سایت کنگره‌۶۰، راه پیدا شد و متوجه شدم این‌جا جنسش انگار با جاهای دیگر فرق دارد؛ یعنی یک ندای درونی امیدی را در دلم می‌تاباند و می‌گفت: این‌جا همان‌جایی است که به‌دنبال آن بودی. مسافرم خیلی خوب سفر کردند و علی‌رغم این‌که کنگره۶۰ را پیدا و به‌ او معرفی کردم؛ ولی متأسفانه همراهی‌اش نکردم. با این‌که سفر خیلی خوب و موفقیت‌آمیزی داشتند؛ ولی برگشت خوردند و من تا بخواهم وارد کنگره۶۰ شوم حدود ۵ سال و ۱۱ ماه طول کشید و در این مدت متوجه شدم ایشان در سفرشان چیزی را جا گذاشته بودند. من و فرزندانم باید به کنگره۶۰ وصل می‌شدیم؛ گویا هدف از قرار گرفتن در کنار یک مصرف‌کننده رسیدن ما به خواسته‌هایمان بود. با افتخار نزدیک ۸ سال است که در کنگره۶۰ هستیم و امیدوارم هرگز این رحمتی که در زندگی شامل حالمان شده است در این دوره از حیات برایمان عادی و طبیعی نشود.

آیا رمز و رازی پشت کلمه همسفر هست و برداشت شما از همسفر و همسر چیست؟

به‌نظر من زیباترین جایگاهی که در هستی تا به‌حال تا جایی‌که یادم است به من داده شده، جایگاه همسفر است. برای من همسفر یعنی آگاهی، شکوفایی، تلاش، امیدواری، صبر، شکست‌ناپذیر، همراه، هم‌درد، هم‌پیمان و هر واژه زیبایی که بشود و به ذهن برسد، برای من در واژه همسفر معنا می‌شود. خیلی وقت‌ها پیش آمده است از خودم بپرسم که بین جایگاه همسفری و همسری کدام را انتخاب می‌کنم و باز رسیدم به این‌که همسفری، چون همسفری یک پله بالاتر است؛ چون آموزش و تغییر در آن است و فکر می‌کنم زیبایی این جایگاه به این است. رمز آن به‌نظر من قرار گرفتن در کنار یک مصرف‌کننده است و راز آن این‌که به‌خاطر مصرف‌کننده بمانم و ادامه دهم یا به خاطر خودم، اگر به‌خاطر مسافرم بمانم، قطعاً مسافرم سفر می‌کند، رها می‌شود، جایگاه‌های خدمتی را یکی پس از دیگری تجربه می‌کند و به‌حال خوش می‌رسد؛ اما من چه؟ کنار همسفری که ذره‌ای حال خوش ندارد، ذره‌ای تغییر نکرده، حرکت نکرده و سر جای خودش مانده است، حس می‌کنم این حال خوش دوام چندانی برای مسافر نخواهد داشت؛ ولی اگر راز راه را پیدا کنم، راز مسیر را پیدا کنم و بدانم که درست است به‌واسطه مسافرم این‌جا هستم و بلیط ورود به این بهشت توسط مسافرم در اختیار من قرار گرفته است؛ اما من هم که تعیین می‌کنم بازیگر باشم یا تماشاچی، مشغول خودم باشم یا مشغول حواشی.
با توجه به این‌که جایگاه‌های خدمتی زیادی را تجربه کرده‌اید و می‌کنید، درون شما چه چیزی رقم می‌خورد که جایگاه‌های بعدی را تجربه کنید؟

همیشه این جمله استاد سردار در بدو ورود به کنگره۶۰ برایم بسیار مجهول و نامفهوم بود که یعنی چه؟ «همه ما جهت آموزش و خدمت قدم به این حیات نهاده‌ایم.» طبیعی بود که درک نکنم یا از استاد امین شنیده بودم که فرموده بودند: «دیکته ننوشته غلط ندارد و خدمت مثل دیکته ننوشته است‌.» وقتی ۶ ماه بعد از ورودم به کنگره۶۰، اولین جایگاه خدمتی را تجربه کردم، در جایگاهی که همسفری بدون مسافر بود با دو فرزند کوچک و تغییرات را در خودم دیدم، احساس کردم که صدای راهنمایم را بیش‌تر می‌شنوم، کلام ایشان را بهتر متوجه می‌شوم و سی‌دی‌ها از ۱۷ یا ۱۸ صفحه یک‌مرتبه به ۲۷ یا ۲۸ صفحه تبدیل شدند. احساس کردم کلام آقای مهندس را بیش‌تر می‌شنوم، آن‌موقع بود که به معجزه خدمت کمی پی بردم و دریافت‌ها باعث شد که بیش‌تر تشنه شوم، هر چند بعضی جاها به‌ویژه خدمت سایت‌، بعضی خصلت‌ها از خودم رو می‌شد که در قدم اول وقتی با آن مواجه می‌شدم ترس داشتم؛ چون احساس می‌کردم آن را ندارم. وقتی به من نشان داده می‌شد، یک حس مقاومت و ترس در من به‌وجود می‌آمد؛ اما با ادامه وقتی‌که قدم برداشتم و حرکت کردم، هر روز به سابقه این آموزش اضافه شد، فرصت بیشتری به من داده شد برای دریافت، دیدن و حس کردن و متوجه شدم که در کنگره۶۰ خدمت سایت چه نعمت و رحمتی است. خدمت سایت به خدمت چراغ خاموش معروف است، نه زمان دارد، نه مکان و تقریباً هم دیده نمی‌شود؛ ولی همین دریافت‌ها باعث شد قدم‌هام را محکم‌تر بردارم و عمیقاً خواست داشته باشم، برای این‌که هر روز فرصت یک آموزش جدید به‌ من داده شود؛ چون به‌نظر من خدمت خودش آموزش است و چه بسا آموزش بسیار عمیق‌تر از لژیون است.

لطفاً کمی از حس‌و‌حالتان در مورد حضور در لژیون موسیقی و آموزش گرفتن در کنار آقای امین برایمان بگویید؟

در کنگره۶۰ آموزش گرفتم که هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست‌. به فرمایش استاد رعد: «خیال و خواسته ما آن چیزی نیست که می‌بینیم و می‌خواهیم؛ بلکه خیال و خواسته ما یقیناً آن چیزی است که نمی‌بینیم و نمی‌خواهیم.» حال واقعیت است؛ اما حقیقت جای دیگر است. من اصلاً قصد نداشتم که وارد لژیون موسیقی شوم و دخترانم را بردم برای این‌که بتوانند از این فرصت آموزشی بهره‌مند شوند؛ بلکه بتوانم به کنگره۶۰ پیوندشان بزنم؛ چون در آن روزهای تاریک خیلی بی‌تاب و درمانده بودند و حس کردم لژیون موسیقی می‌تواند به آن‌ها کمک کند. وقتی برای فرم پر کردن رفتم یکی از عزیزان به من گفتند: شما هم فرم پر کنید. گفتم: من فقط بچه‌ها را آوردم. گفتند: شما هم فرم پر کنید در نهایت نمی‌توانید بیایید. همین فرم پر کردن بود که استاد امین صدا زدند کسانی‌که فرم پر کرده‌اند تشریف بیاورند در اتاق با آن‌ها صحبت کنم‌. وقتی صحبت کردند و از من پرسیدند برای چه می‌خواهی موسیقی کار کنی گفتم: استاد من نیامدم موسیقی کار کنم، من فقط بچه‌هایم را آوردم که به این سیستم وصل کنم. من در مورد موسیقی بسیار گره و ترس دارم. فکر کنید کسی‌که یک آهنگ را به‌صورت کامل گوش نکرده است می‌خواست عضو لژیون موسیقی شود و متوجه نشدم آن مصاحبه چه‌طور به پذیرش منجر شد. چشم باز کردم و دیدم هر جمعه می‌روم و می‌آیم و در لژیون می‌نشینم. الآن حدود ۲ سال است که سعادت دارم در لژیون، کلارینت را مستقیماً از استاد امین آموزش می‌گیرم؛ اما جدیداً به این موضوع رسیدم که چه‌قدر موسیقی می‌تواند در وهله اول در دیدن، در ادامه به زدودن و به عبور از تاریکی کمک کند و بسیار سپاس‌گزار از آقای مهندس بابت این فرصت و سپاس‌گزار از استاد امین بابت آموزش‌های ویژه‌ هستم.

با توجه به این‌که شما مسافر تغذیه سالم هم بودید، آیا چاقی برای شما دغدغه بود و این رهایی چه پیامدی برای شما داشت؟

زمانی چشم باز کردم دیدم که مسافرم هرویین و شیشه مصرف می‌کند و من چیزی نمی‌خورم؛ اما هر بار که روی ترازو می‌روم یک تا یک کیلو‌و‌نیم به وزنم اضافه می‌شود. به پزشک‌های تغذیه متعددی مراجعه کردم و خیلی جالب بود که به‌ من گفتند: چون تیروئید شما کم‌کار است و دارو می‌خورید وزنتان بالا می‌رود و عوارض داروهای تیروئید است. خوشبختانه سعادت با من یار شد و حدود سه سال پیش وارد لژیون تغذیه سالم در پارک طالقانی به راهنمایی همسفر منیره شدم و ۶ ماه بعد از سفرم متوجه شدم که پزشک غدد از من می‌پرسد که چه‌‌کاری انجام دادی که وضعیت تیروئیدت به حالت عادی برگشته است، شما قاعدتاً تا آخر عمر باید دارو استفاده می‌کردید. گفتم: من هیچ کاری نکردم فقط ۵ یا ۶ کیلو وزن کم کردم. گفتند: امکان ندارد، قرص تیروئید نمی‌‌گذارد وزن کم شود و یک‌بار دیگر به من فرصت دادند تا آزمایش و سونوگرافی انجام دهم، داروهایم را تیپر کردند و در مدت ۶ ماه به صفر رساندند. آن‌موقع متوجه شدم که انگار چیزی‌که بیرون می‌گویند با چیزی‌که این‌جا می‌گویند متفاوت است؛ یعنی تیروئید نیست که باعث چاقی می‌شود؛ شاید این نگاه اشتباه باشد. آقای مهندس در صحبت‌هایشان فرمودند: چاقی است که باعث بیماری‌های متعددی می‌شود. مشکلات پوستی داشتم، در ادامه یک‌سری مسائل دیگر مثل اُفت فشار شدید و همه آن‌ها به لطف آموزش چگونه غذا خوردن، چه زمانی غذا خوردن، غذای سالم خوردن و متدی که کاشف آن آقای مهندس هستند باعث شد که از آن حال خرابی و حس‌هایی که درگیر آن بودم و اضافه وزن رها شوم.

آیا رسیدن به جایگاه پهلوانی برای شما و مسافرتان خارج از ذهن بود و چه باوری در شما و مسافرتان به‌وجود آمد که هر دو جایگاه پهلوانی را تجربه کردید؟

در کنگره‌۶۰ متوجه شدم که زیر این سقف هر خواسته‌ای داشته باشم؛ اگر با تمام وجود بخواهم و به فرمایش آقای مهندس در سی‌دی هفته، اگر برای آن خواسته تشنه باشم، حتماً به من داده می‌شود. برای من عضویت در لژیون سردار و دنوری با تشنگی همراه بود و فرصت آموزش در جایگاه پهلوانی هم با تشنگی بود. آبان‌ماه ۱۳۹۹ آقای مهندس در لایو این جایگاه را معرفی کردند. من به پهنای صورت اشک ریختم و گفتم: خوش به سعادتتون آقای مهندس چه‌قدر بزرگوار، با درایت و چه‌قدر این واژه برازنده شما است. این واژه بعد از سالیان سال انگار دوباره داشت به گوش من می‌خورد که فراموش شده بود و همان موقع بذر آن در وجود من کاشته شد. این را مطمئن بودم که زمان خواهد برد. خواسته را داشتم؛ اما نمی‌دانستم در بهترین زمان ممکن رقم خواهد خورد، نمی‌دانستم وقتی به خدا اعتماد می‌کنی و همه چیز را به او می‌سپاری، همه چیز را به بهترین شکل رقم می‌زند. در خصوص مسافرم هم در کمال ناباوری می‌توانم بگویم برایش رقم خورد. خودشان بُهت زده بودند و باور نداشتند. وقتی مبلغ پرداخت شد و از بانک به خانه آمدند فیش را گذاشتند و گفتند: خندان مبلغ پرداخت و تسویه شد. من گریه کردم و آن گریه‌ام می‌توانم بگویم گریه سپاسگزاری بود. گفت: برای چه گریه می‌کنی؛ باید خوشحال باشی. گفتم: می‌دانی چرا گریه می‌کنم؟ در مقابل درمان آن همه اضطراب، شب نخوابیدن، جنگ و دعوا، زد و خورد، مریضی، حال و فکر بد، فقط این مبلغ؟ آقای مهندس چه‌قدر ارزان حساب می‌کنند، شاید برای رها شدن از یکی از مشکلات که گرفتار آن بودیم، حاضر بودیم این مبلغ را پرداخت کنیم، فقط به‌خاطر این‌که به‌ ما بگویند: درست می‌شود، نه این‌که در عمل درست شود و بخواهند به ما امید دهند که درست می‌شود. آقای مهندس در کمال بزرگواری بدون این‌که از دین و ایمانمان بپرسند دستمان را گرفتند. من و مسافرم برای درمان اعتیاد وارد کنگره۶۰ شدیم؛ ولی به‌نظر من حداقل اتفاقی که برایمان افتاد، درمان اعتیاد بود. فکر می‌کنم وقتی نگاه این‌طور است، قدم برداشتن در این مسیر به‌عنوان یک فرض و واجب بر من فرض است که خدمت مالی کنم، نه این‌که دلم بخواهد، نه این‌که دوست داشته باشم وظیفه‌ من است که خدمت مالی کنم، به‌خاطر این‌که سپاسگزار کسی‌که به من داده شده باشم و شاید به‌واسطه این خدمت آقای مهندس کمک کردند آرزوهایم را زندگی کنم و رؤیاهایم را به واقعیت تبدیل کردند. امیدوارم من هم در حد توانم بتوانم کمک کنم ایشان به خواسته‌‌هایشان برسند.

اگر بخواهید خدمت کردن را در کنگره۶۰ در چند جمله به ما بگویید، آن جمله چه‌چیزی می‌تواند باشد؟

خدمت، سعادت و رحمت است و برای من به شخصه خدمت آینه‌ای از من است. آینه‌ای که درون من را به من نشان می‌دهد و فکر می‌کنم زیباترین جمله‌ای که بشود با آن خدمت را توصیف کرد، جمله آقای مهندس که بارها و بارها اخیراً از ایشان می‌شنویم و در سی‌دی‌ها می‌فرمایند: خداوند اجازه خدمت کردن به بندگانش را به هر کسی نمی‌دهد"ها". این‌"های" انتهایی آقای مهندس نشان از تأکید است و به‌نظر من بسیار حرف دارد و همین می‌تواند بزرگی این فرصتی را که در اختیارم قرار گرفته ذره‌ای برای من باز کند. امیدوارم که قدردان این فرصت باشیم.

سپاس از پهلوان همسفر خندان که باحوصله و باسخاوت هر‌چه تمام‌تر به سؤالات ما پاسخ دادند.

طراح‌ سؤالات: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
مصاحبه‌کننده: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پانزدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .