هفت ماهی میگذرد که در کنگره حضور دارم و در ابتدا متوجه شدم که در این مکان آموزش جهانبینی داده میشود. برای خود و مسافرم خیلی خوشحالم که میتوانیم این آموزشهای ناب را دریافت کنیم و در زندگی به کار ببریم.
در روزهای اول ورودم به کنگره، سردرگمیهای زیادی داشتم اما با دیدن راهنمایان شال نارنجی که با عشق و حوصله رهجوهای خود را به آغوش میگرفتند و تا آخرین لحظه با دل و جان آموزش میدادند، بسیار دلگرم شدم. در ابتدای سفرم وقتی راهنمای تازهواردین گفتند: حداقل یک سال زمان میخواهد تا مسافر درمان شود؛ ناراحت شدم، اما در ادامه فهمیدم که ما همیشه باید در مسیر رشد و یادگیری باشیم و این مکان مقدس بهترین جایی است که میتوانیم آموزش بگیریم و ارتقا پیدا کنیم.
نوشتن سیدی برای من خیلی سخت بود؛ چون بیحوصله بودم؛ اما به نوشتن ادامه دادم و الان بعد از چند ماه عاشق سیدی نوشتن شدهام؛ زیرا باعث افزایش انرژی در من شد و میتوانم اطلاعاتی را که کسب کردهام به اطرافیانم آموزش دهم.
کمی از انتخاب راهنمای شال نارنجی بگویم که یک بار ایشان را در زمانی که سه جلسه با راهنمای تازهواردین میگذراندم دیدم و روزهای بعد ایشان را ندیدم؛ با خودم گفتم شاید اشتباه کردم اما در ادامه خدا را شکر دوباره ایشان را دیدم و انتخاب کردم و هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر متوجه همحس بودن بین خودم و راهنمایم میشوم.
من همه برنامههای کنگره را دوست دارم؛ مخصوصاً زمان رهایی مسافران و همسفران، تولد مسافران و دستهجمعی خواندن آهنگ تولد برایم لذتبخش است. مدتی پیش جشن هفته دیدهبان بود و دیدهبان همسفران، خانم آنی کماندار به شعبه شیخبهایی تشریف آوردند که روزی خوش و مفرح، همراه با درک مطالب زیادی برای من به ارمغان آورد. آنجا متوجه شدم هرچقدر سطح جهانبینی بالاتر باشد، آرامش درونی بیشتر میشود و من این آرامش و رهایی را در درون خانم آنی متوجه شدم؛ چون با شرایطی که داشتند به شعبه آمدند و هیچ نگرانی و دلهرهای در چهره ایشان وجود نداشت.
امیدوارم همه همسفران و مسافران خیلی زود به حال خوب و رهایی برسند. تصور من بر این است که کنگره مثل یک شهر کوچک است و خدمتهایی مثل راهنمای تازهواردین، راهنمای شال نارنجی، نگهبان، استاد، دبیر، ایجنت و مرزبان، مخصوص همین شهر هستند که نام آن «کنگره۶۰» است. برایم خیلی جالب است که هرکدام از این افراد، خیلی منظم وظایف خود را بدون هیچ توقع و چشمداشتی انجام میدهند و گاهی احساس میکنم در بهشت حضور دارم.
ورودم به این مکان را بهخاطر کارهای خوب گذشتهام میدانم. بعد از هر جلسه که دعا میخوانیم حس فوقالعاده خوبی دریافت میکنم. هر قسمت این شهر، یک دنیا حس و حال خوب به من منتقل میکند و از همه مهمتر وقتی جلسه تمام شده و وارد لژیون میشوم، به نظرم میآید یک معجون انرژیزا میخورم و شارژ میشوم.
ورزش و نرمش در روزهای جمعه خیلی به ساختن عضلههای من کمک کرد و این صحبت آقای مهندس حسین دژاکام در ذهن من ماندگار شد که فرمودند: «در زمان پیری تنها چیزی که به ما کمک میکند، عضلههای خودمان است.» به همین خاطر به انجام ورزش و پیادهروی اهمیت میدهم.
خلاصه بگویم که من زیباییهای زیادی را در هر قسمت از این مکان دیدهام و سعی میکنم به بهترین شکل، آموزشها را دریافت و بهخوبی در زندگیام اجرا نمایم تا بتوانم این اطلاعات را به دیگران هم انتقال دهم.
نویسنده: همسفر آسیه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوازدهم)
رابط خبری: همسفر بهاره رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوازدهم)
ویراستار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستوچهارم)
عکس: همسفر شقایق رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر عالیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
694