جلسه دهم از دوره هشتم سری کارکاههای آموزشی، خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران به نمایندگی پرندبا استادی مرزبان محترم مسافر حجت و نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه " وادی هفتم و تاثیر آن روی من " در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حجت هستم یک مسافر، تشکر میکنم از لژیون مرزبانی و راهنمای محترم آقا مهدی که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم و تبریک میگویم به مرزبانان دوره جدید شعبه و تشکر ویژه میکنم از ایجنت دوره قبل آقا میلاد، خب من زمانی که در قسمت OT خدمت میکردم آقا میلاد آمدند و دستور دادند که برو و مرزبانی شرکت کن، بخاطر اینکه مرزبانان دوره قبل رو دیده بودم که چقدر سختی کشیدند بخاطر همین خیلی از مرزبانی میترسیدم ولی در نهایت در انتخابات شرکت کردم و دوستان هم محبت کردند و رای دادند، بنده امروز متوجه این میشوم که آقا میلاد اون روز چه میگفت.
خداروشکر این ۱۴ماه به خوبی و خوشی تمام شد و متوجه شدم مرزبانی یک نقطه و جایگاهی است که با تمام راهنمایان و دیدهبانان ارتباط داری و از همه مهمتر مرزبانی جایگاهی است که به اکثر سوالهایی که در ذهن داری به جوابشان میرسی و من این حال خوب را که صبح ساعت ۶ از خواب بیدار میشوم و بکارهای شخصی میرسم تا بتوانم به کنگره بیایم را مدیون راهنمایم هستم... و این شد یک عادت که الان هم صبح زود بیدار میشوم بکارهایم میرسم برخلاف این که فکر میکردم وقت کم میآورم حتی وقت هم اضافه میآورم.
راجب دستور جلسه رمز و راز کشف حقیقت، بنده اینطور در ذهن خودم تداعی کردم که ما هر مسئلهای را بخواهیم ادامه دهیم نیازمند راهی هستیم که آن را طی کنیم و به مقصد برسیم، در گذشته راههایی که پیشنهاد میشد برای ترک مواد فقط کمپ بود و.....
خب در گذشته به من میگفتند که حتی اگر کسی از خانوادت هم مصرف کننده هست باید آن را ترک کنی، خب من که نمیتوانستم پدرم را ترک کنم.
فکر میکردم کنگره هم همینطور است که وقتی در حال سفر هستی از مصرف کنندگان باید دوری کنی، به اصرار برادرم چند باری به کنگره آمدم و بخاطر اینکه دلش را نشکنم گفتم چند باری میرم تا اینکه برادرم خسته میشود و دیگر به کنگره نمیروم.
وارد شعبه شدم وچون لژیونها پر بودند من حدود ۴۵ روز در نوبت بودم تا بتوانم راهنما انتخاب کنم که در نهایت آقا مهدی را انتخاب کردم و از کنگره و حس و حال شعبه خیلی خوشم آمد، طوری شد که به برادرم میگفتم تو ساعت ۴:۳۰ میآیی دیر است چون من ساعت ۴ در شعبه حضور دارم.
موضوع مهمی که به دستور جلسه مربوط است اعتماد کردن است، اعتماد کردن به راهنما، چون در اوایل چیزهایی که من میگفتند که قابل حل نبود یکی از چیزهایی که آقا مهدی به بنده گفتند و من پذیرفتم این بود که روزی به من گفت: شما در زندگی کارهای اشتباه زیاد انجام دادی درسته؟ گفتم بله اشتباه زیاد کردم، گفتند فکر کن ۱۰ ماه هم اشتباه داری میکنی این هم عیب ندارد، اشتباه کن و سرت را پایین بیانداز و به کنگره بیا، حتی در اوایل کارم را هم تعطیل کردم که به کنگره بیایم و الان هم خیلی خوشحالم که به عنوان یک رهجو میتوانم از خودم راضی باشم که این ۱۰ ماه را من جدی گرفتم آمدم و خیلی از مشکلاتم مثل مواد، سیگار و خیلی مسائل دیگر را حل کردم.
در آخر باز هم از آقا مهدی و آقا میلاد تشکر میکنم، ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.

تهیه و تنظیم: مسافر هادی لژیون یکم
مرزبان خبری: مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
46