سلام دوستان سعیده هستم یک همسفر
از روزی که وارد کنگره60 شدم ۱۱ سال و اندی میگذرد. روزی را بهخاطر میآورم که به همراه مسافرم وارد کنگره شدیم. همه چیز برایم خیلی عجیب بود. راستش را بخواهید، اولینبار بود که قدم در جایی میگذاشتم که از نظم و قوانین خاصی برخوردار بود. همین مسئله مرا به فکر فرومیبرد که اینجا کجاست؟
جایی که همه مسافرها با لباس سفید و همسفرها با شال یا روسری سفید بودند. این رنگ سفید خودش را به زیبایی نشان میداد و در انسان یک حس آرامش و امنیت ایجاد میکرد.
بعد از مدتی با انتخاب راهنما و قرارگرفتن در لژیون توانستم تا حدودی آموزشهای ناب استادم را دریافت کنم. این آموزشها مسیر راهم را هموار کرد و دید من را به هستی، زندگی و اطرافیان تغییر داد. هر روز احساس خوبی را تجربه میکردم. من در زمان مصرف مسافرم دچار تخریبهای زیادی شده بودم و بسیاری از احساسات ناخوشایند را به واسطه اعتیاد مسافرم تجربه کرده بودم.
بعد از مدتی که در کنگره بودم با آموزشهای استاد مهربانم خانم معصومه و گوشبهفرمان بودن ایشان توانستم زندگی تازهای را تجربه کنم و اختیار تمام حسهایی را که سالها بهزور از من ربوده شده بود، تحت کنترل خود قرار بدهم و بتوانم مالک نعمتهایی باشم که قبلاً آنها را داشتم و قدرشان را نمیدانستم. این تجربه تلخ برای من درس بزرگی شد که قدر داشتهها و نعمتهایی را که دارم بدانم، قبل از اینکه از من گرفته شود.
نویسنده: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون چهارم)
گردآوری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون اول)، دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون اول)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی غزالی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
21