چهاردهمین جلسه از دوره هفدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی پهلوان همسفر خدیجه، نگهبانی همسفر سهیلا و دبیری همسفر عاطفه با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینماییم.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز بهکار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم توانستم این جایگاه را تجربه کنم، از ایجنت محترم، مرزبانان، نگهبان و دیبر کارگاه بابت دعوتشان سپاسگزارم. جلسه سردار بسیار پربار بود، برای من آموزشهای بسیاری داشت، از حضور گرم شما عزیزان سپاسگزارم. دستور جلسه کارگاه هم وادی هفتم است، نمیخواهم در مورد وادی صحبت کنم آقای مهندس خودشان به زیباترین و سادهترین شکل همه چیز را برای ما توضیح میدهند. امروز میخواهم از تأثیر آن روی خودم صحبت کنم. وادی هفتم وادی است که به ما میگوید راه و مسیر انتخاب کردن خیلی مهم است؛ چون این مسیر هم میتواند ما را به جهنم و بیراههها بکشاند هم میتواند ما را وارد بهشت کند وقتی که به کنگره پا گذاشتیم و نتیجههایی که در کنگره برای ما دیده شده فهمیدیم که راه ما درست است. برای هر مسیری از قبل باید تفکر و تحقیق داشته باشیم و مسیرمان را انتخاب کنیم که انشاءالله به آن بهشت برین برسیم. وارد مسیر درست شدن خیلی مهم است؛ ولی مهمتر از آن این است که ما چگونه در این مسیر حرکت کنیم؛ حرکت کردن ما خیلی در حقیقت موضوع، برداشتهها و فرمانبرداری ما تأثیر دارد؛ اگر ما فرمانبردارهای خوبی باشیم و در کنگره خواستههای قوی داشته باشیم صددرصد به آن چیزی که در دلمان میگذرد خواهیم رسید و خیلیها هستند که در اوج خدمت با اینکه شالهای رنگی دریافت کردهاند؛ ولی تحت تأثیر نیروهای بازدارنده قرار گرفتهاند؛ چون هر قدر آگاهی انسان بالاتر میرود نیروهای بازدارنده قوی و قویتر میشوند.
کسانی در شهر کرج هستند که با وجود اینکه شالهای خیلی ارزشمندی دور گردنشان بوده به بیراههها و به بنبستها کشیده شدهاند و همین عزیزانی که از کنگره جدا شدند و خودشان شعبههایی تأسیس کردهاند و صدها نفر را با خودشان به این بنبستها کشیدند. یکی از دوستانم بدون تفکر و تحقیق وارد این بازی شده بود، بهخاطر همین میگویم اول باید تحقیق کنیم و ثمره این آموزشگاهها را ببینیم بعد وارد آن آموزشگاه و وارد آن مسیر شویم. یکی از دوستان من وارد یکی از این شعب شد و مسافرش بهواسطه oT و همین روش DST درمان شد؛ ولی چون به آن چشمه و دریای نور وصل نبود الان مسافری دارد که رها شده، دیگر مواد مصرف نمیکند؛ ولی هیچ آموزشی برای اینکه خانواده محکمتر شود، برای اینکه جهانبینی آنها پر رنگتر شود ندیدهاند و همیشه میگوید ما در این بنبست گیر کردهایم و مسافرش بهخاطر اینکه دوباره نمیخواهد OT مصرف کند قبول نمیکند وارد کنگره شود و همیشه حسرت ما که در کنگره هستیم را میخورد که شما لب چشمه سیراب هستید و همیشه چیزی برای آموزش گرفتن دارید، همیشه اطلاعات و آگاهیتان به روز است، ما در یک بنبست افتادهایم که دست و پا میزنیم. خدا را شکر میکنم برای این مسیر، این مسیر اول هموار شد و بعد به اذن خداوند به ما داده شد که وارد آن شویم، در واقع کنگره جایی است که آدرس منِ خدیجه را به خودم داد میخواهد من خودم را بشناسم.
روزی که من وارد کنگره شدم خیلی منم منم داشتم، دائم فکر میکردم که دیگران مشکل دارند، مسافر من مشکل دارد، خانوادهام مشکل دارد که با من کنار نمیآیند ایراد را در دیگران میدیدم؛ ولی وقتی وارد مسیر شدم، بعد از خیلی چالشها که من وارد مسیر شدم این را فهمیدم و درک کردم که باید این دوربینی که روی دیگران انداختهام را روی خودم بچرخانم و روی خودم زوم کنم و ببینم آیا این ایرادات و مشکلات از من است یا دیگران؟ خودمان میدانیم با خودمان چند چند هستیم، چه چیزی در دلمان میگذرد، چه رفتارهایی داریم، چه تفکراتی داریم. تفکر خیلی مهم است خیلی میتواند ما را به سمت و سویی سوق دهد که به جاده خاکی برخورد کنیم یا برویم از بهشت سر در بیاوریم؛ پس تفکر ما خیلی خیلی مهم است و باعث شد که من دوربینم را روی خودم بچرخانیم و این شد که در سفر دوم توانستم از ضدارزشها کمی فاصله بگیرم، از همین ضدارزشهایی که ما خیلی آنها را کوچک میبینیم؛ مثل غیبت کردن، تهمت زدن و قضاوت کردن توانستم فاصله بگیرم. خدا را شکر بعد از طی کردن مسیر به درک رسیدم که من خودم را جایی پیدا کردهام که بهواسطه اعتیاد مسافرم توانسته بودم خودم را درمان کنم حالا دیگر هیچکس را بد نمیبینم، وقتی یک خشمی از افراد خانوادهام میبینم همیشه در دلم میگویم شاید بیرون عصبانی بوده آمده سر من خالی کرده اگر گذشته بود یک جور دیگر بود؛ ولی الان به یک آرامش درونی رسیدهام خدا را شکر میکنم.
باید بگردم چیزی درون انسانها پیدا کنم که بتوانم از آن انرژی و آرامش بگیرم، هنر این است که از داخل جهنم برای خودت گلی زیبا پیدا کنی هنر این نیست که من به بهشت بروم و یک دسته گل برای خودم بچینم انسانها هم همین هستند خیلی سخت نیستند؛ چون به قول آقای مهندس هیچکس بد آفریده نشده این تأثیر روزگار و زندگی ماست که ما را تغییر میدهد؛ پس اینجا محل حرکت است محل امتحان و آزمایش ماست که دیگران را چگونه ببینیم، در این مسیر هر قدر که محکمتر قدم برداریم مسیر هموارتر، عریضتر و نورانیتر میشود. من اولین معجزهای که در کنگره دیدم در سفر اولم بود ۱۸ سال مشکل گوارش و روده داشتم خیلی عذاب کشیدم خیلی داروها مصرف کردم؛ ولی بعد که در لژیون نشستم یک روز راهنما به من پیشنهاد این را داد که از D،sap استفاده کنم، D.sap را استفاده کردم حالم را بدتر کرد؛ چون به این فکر میکردم که این سرکه است، برای معده من چه درمانی میتواند داشته باشد من وقتی که برگشتم و نتیجهاش را به راهنما گفتم، جا دارد انرژی اینجا را به ایشان هم انتقال بدهم و از ایشان تشکر کنم و شکر کنم که راهنمای خوبی مثل خانم کبری عزیز دارم وقتی به ایشان گفتم، گفتند تفکر؛ تفکر خیلی مهم است؛ چون به چشم دارو نمیبینی هیچ تأثیری هم روی تو نخواهد داشت، به D.sap به چشم دارو نگاه کن، به من توصیه کردند وقتی که مصرف میکنم حس کنم یک دارویی که بهترین دکتر که در کرج است تجویز کرده و به من گفته در روز سه بار استفادهاش کن، وقتی با این چشم نگاه کردم و پیش رفتم الان سه سال است که من دارو مصرف نمیکنم و حالم خیلی خوب است و این اولین معجزه و جرقه برای من شد تا این که قدمهایم را محکمتر بردارم؛ چون خواسته داشتم، پیامی که در این اتفاق برای من رقم زده شد این بود که برای خدمت کردن و هر آموزشی با اشتیاق و با یک فکر سالم جلو بروم، حالا هر چیزی که به ذهن ما میرسد و میخواهد حال ما را خراب کند کنار میگذاریم و با یک دید وسیع و قدرتمند جلو میرویم حتماً جوابش را میگیریم. من بعد از این اتفاقات وارد لژیون جونز شدم با ۲۲ کیلوگرم اضافه وزن وارد لژیون شدم توانستم تا الان ۱۵ کیلوگرم کم کنم، خدا را شکر خیلی حالم بهتر است، البته مقداری تنبلی کردم بهخاطر مسافرتها وزنم دوباره بالا رفت؛ ولی تلاش میکنم و به این مسیر ایمان دارم که حتماً رها میشوم.
کنگره یک جایی است که براساس الگو حرکت میکند بیرون از اینجا هم همینطور است، بعد از یک زمانی ما به الگو برای خانواده و دوستانمان تبدیل میشویم، قبل از ورود به کنگره چون حال خیلی خرابی داشتم پیش روانپزشک میرفتم و واقعاً دردناک است که اینطور چیزها را دوباره مرور کنم؛ ولی گفتن آن برای عزیزانی که واقعاً در این منجلاب گیر افتادهاند خیلی خوب است. یک روزهایی من وقتی خودم خانه تنها بودم بیدلیل گریه میکردم آنقدر گریه میکردم وقتی نگاه میکردم میدیدم ساعتها اشک از چشمهای من بیدلیل جاری بود چرا؟ چون صور پنهان من داغون شده بود خبر نداشتم ظاهر من نشان میداد حال من خوب است؛ ولی درون من تخریب شده بود تخریب خیلی بالایی بهوجود آورده بود. وقتی آمدم وارد کنگره شدم حالم خوب شد خیلیها بهخاطر حال خوب من وارد کنگره شدند شوهر خواهر من فکر کنم ۱۱ سال پیش در کنگره رها شده بود فقط خودش رها شده بود هیچکس کنگره را نمیشناخت؛ ولی بعد از ورود من به کنگره خیلیها وارد کنگره شدند؛ چون هیچوقت ما به مردها نگاه نمیکنیم همیشه به همجنسهای خودمان توجه میکنیم وقتی کنار هم قرار میگیریم سعی کنیم بهترین شکل خودمان را نشان بدهیم.
خواهر من در اضافه وزن خیلی دست و پا زد، بعد از این اتفاقات وارد یک گروهی در فضای مجازی شد، یک سیستمی که رژیم غذایی میداد ۸۰ درصد مواد غذاییاش را کاهش داده بود، در حدی که روزانه سه وعده یک نان تست یک خیارشور و یک ورق گوجه غذایش شده بود، بهخاطر این یک روز پنیک عصبی به او دست داد و از حال رفت و نصف بدنش لمس شد و تشنج کرد بعد از اینکه ما خواهرم را دکتر بردیم گفتند که به مغزش فشار آمده و این اتفاق برایش افتاده و یک ماهه باردار بوده و خودش متوجه نبوده و خیلی دردآور و عذابآور بود هر روز این اتفاق برایش میافتاد در یک ساعت خاص حمله عصبی به او دست میداد و از حال میرفت یک بچه کوچک داشت که واقعاً این بچه هنوز همان تأثیرات در او هست، وقتی مادرش را در آن حالت میدید نابود میشد، همه خانواده بههم ریخته بود، ۲ سال هر روز این اتفاق برایش میافتاد بعد از ۲ سال به اصرار من وارد کنگره شد؛ یعنی قبل از اینکه وارد کنگره شود پیش یک دکتر در تهران رفت، واقعاً خیلی دکتر معروفی بود به او گفت که تا آخر عمرت هر روز این حملات را داری و داروها بیشتر و بیشتر میشود و به این فکر نکن که خوب میشوی؛ چون خیلی به مغزت آسیب زدهای به اصرار من وارد کنگره شد و فهمیدیم که این پنیک عصبی بهخاطر حال پریشان و عصبی صور پنهانش است، روزبهروز حالش بهتر و بهتر شد شکر خدا توانست داروهایش را تحتنظر پزشک تیپر کند به اصرار خودش پیش پزشک رفت و گفت میخواهم داروهایم را تیپر کنم یک سال طول کشید؛ ولی داروهایش را کنار گذاشت، الان خیلی حالش خوب است دیگر خبری از این پنیکهای عصبی نیست و خیلی پیشتازتر از من و بقیه دارد حرکت میکند و همه فکر میکنند که معجزه رخ داده؛ اما میدانیم در درون این انسان چه اتفاقی افتاده، میدانیم صور پنهانش چطور تغییر کرده بیرون از کنگره کسی خبر ندارد تا باور نکنیم هیچ اتفاقی برای ما نمیافتد.
هیچ تاریکی بالاتر از اعتیاد نداریم؛ پس هیچ بیماری هم نمیتواند ما را از پا در بیاورد؛ اگر خواسته داشته باشیم و قوی باشیم در این راه به خودمان و به نفسمان آموزش بدهیم قطعاً هر بیماری را شکست میدهیم و باید به این مسیر ایمان داشته باشیم. نمیدانم چه عزیزانی تازه به کنگره آمدهاند من به احترام این شال وظیفه دارم که در مورد لژیون سردار دوباره صحبت کنم میخواهم به احترام این شال بگویم که لژیون سردار را دستکم نگیرید، حمایتش کنید، بیایید برای دیگران ساکنین آباد باشید، این خیلی مهم است یک روزی کسانی بودند دست من را گرفتند و از تاریکیها نجات دادند امروز من هم جزء آن ساکنین آباد باشم، دست دیگران را بگیرم و از ته چاه بیرون بکشم تا ببینند نور چه شکلی است! بهواسطه مسافر من، همه دوستانی که اطرافش مصرفکننده بودند به کنگره آمدند. الان خانه هر کدامشان میرویم کنگرهای هستند، پهلوان، دنور، سردار، ایجنت و مرزبان هستند این جای شکرگزاری ندارد؟ به خانم نجمه میگفتم شب قبل به بازار گنجعلیخان رفتم، ایجنت محترم شعبه البرز با مسافرم تماس گرفته بودند، گفتند برای ما چه میخواهی سوغاتی بیاوری؟ گفت منقل هست میخواهید برایتان بگیرم بیاورم جز منقل در بازار چیزی ندیدیم، الان برای ما این خندهدار است.
من با مسافرم مسافرت میرفتم، فقط من و خانمهای آنها بودیم که میرفتیم میگشتیم، به ظاهر لذت میبردیم، مسافرانمان یک گوشه پیدا میکردند برای خودشان مواد مصرف میکردند بچه کجا بود معلوم نبود! الان چطور؟ باید شاکر باشم و جبران کنم. اگر کسانی که درمان شده بودند گذاشته بودند و رفته بودند و پشت سرشان را هم نگاه نکرده بودند الان این صندلی بود من بیایم و اینجا بنشینم یا شعبهای بود من بیایم اطلاعات و آگاهی را بگیرم و به حال خوش برسم؟ باید عاقلانه فکر کنیم. در لژیون سردار پرداختیهای خودمان را دستکم نگیریم، اینکه من ۳ میلیون تومان دادهام یا ۶ میلیون تومان دادهام، همه چیز از کم شروع میشود نمیتوانم بیایم و یک پهلوان ببینم و بگویم آره من هم میخواهم پهلوان شوم نه! من با اینکه توان مالی داشتم؛ ولی دوست داشتم همه جایگاهها را تجربه کنم اول سردار شدم، دنور شدم و بعد پهلوان شدم. لژیون سردار برای همه پیام دارد؛ ولی مهم این است ما این پیام را دریافت کنیم یا نکنیم. آن روزی که مسافرم برای اجازه پهلوانیاش رفت، اول مسافرم پهلوان شد من هنوز آمادگیاش را نداشتم در خودم نمیدیدم من خواب دیدم وقتی میخواهیم قرآن را بگیریم آقای مهندس قرآن را به من هدیه داد و شال را دور گردن مسافرم انداخت قرآن را به من هدیه داد گفت این به تو میرسد مال تو هست من قرآن را در خواب باز کردم نوشتههای طلايی با یک صفحه خیلی زیبا. آن روزی که برای دریافت شال مسافرم رفتیم، قرآن را که گرفتیم از اول بغل من بود تا به ماشین برسیم، وقتی در ماشین قرآن را باز کردم باورتان نمیشود همان صفحهای بود که من در خواب دیده بودم معجزه یعنی چه، پیام یعنی چه! این پیام را من باید دریافتش کنم ساده از کنارش بگذرید به آن نمیرسید.
گفتم یک پسر نوجوان دارم ۱۵ ساله است، سال گذشته با اینکه بهخاطر یکسری مشکلات دستمان خالی بود؛ ولی پسرم را پیش آقای مهندس برای اجازه پهلوانی بردم، اصلاً نگاه نکردند امضاء کردند فقط یک جمله به من و مسافرم گفتند که خدا را شکر میکنم که بیدار شدهاید، به مسافرم گفتم پول آن جور میشود و به بهترین شکل ممکن هم جور میشود، من میخواهم بچهام به این وسیله به کنگره وصل شود نه به طریق دیگری، میخواهم با اسم پهلوان در کنگره حضور داشته باشد، با اسم دنور حضور داشته باشد یا به اسم سردار حضور داشته باشد فرقی نمیکند، نمیخواهم به اسم یک مسافر حضور داشته باشد میخواهم اطلاعات و آگاهی کنگره را این طوری بهدست بیاورد، اینطوری در کنار ما رشد کند، پس ما سرنوشت بچههایمان را رقم میزنیم و دوباره پیام زیبای استاد امین را تکرار میکنم پهلوان به این معنی نیست که ما ۵۰۰ میلیون دادهایم مقام ما بالاتر از دیگران است، هر کسی با بالاترین توان خودش شرکت کند پهلوان است، در کائنات ثبت میشود، شالش را هم دریافت میکند و آخر صحبتهایم میخواهم بگویم اگر روزی جای دانههایی را که کاشتهای فراموش کردی، نگران نباش؛ باران به تو خواهد گفت کی و کجا کاشتهای؛ پس نیکی را بکار بالای هر زمینی، زیر هر آسمانی، برای هر کسی کار نیکی هر کجا کاشته شود به بار مینشیند، اثر زیبا باقی میماند؛ حتی اگر روزی صاحب اثر حضور نداشته باشد.

مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر علیرضا
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
تایپیست: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) و همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سلیمه (لژیون چهارم ) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
287