این پیامها برای من یادآوری بزرگ بود که حرکت پایه و اساس تغییر است.
در این جهان همهچیز در حال حرکت است. فصلها عوض میشوند، شب جای خود را به روز میدهد. سیارات در مدار خود میچرخند و حتی بدن ما درون خود حرکت دارد. وقتی چیزی در حرکت است، بهطور طبیعی تغییر به وجود میآید. اما وقتی ما در زندگیمان ساکن بمانیم. هیچ اتفاق جدیدی رخ نخواهد داد.
نه حالمان بهتر میشود و نه مشکلاتمان حل خواهد شد. سکون یعنی ماندن در تاریکی و رکود. خیلی وقتها خودم را دیدهام که فقط در ذهنم آرزو میکنم شرایط بهتر شود یا از خدا میخواهم که مشکلاتم را حل کند.
اما خودم هیچ حرکتی نمیکنم و منتظر معجزه میمانم.
این سیدی به من یاد داد که با نشستن و فقط فکر کردن هیچ تغییری به وجود نمیآید. حتی اگر مسیر پر از سختی باشد
باید با قدمهای کوچک شروع کنم و به حرکت ادامه دهم.
حرکت یعنی اقدام، یعنی برخواستن از جایی که هستم.
و انجام دادن حتی کارهای کوچک که مرا به جلو میبرند.
آقای مهندس در سیدی تغییر به سه مرحله بسیار مهم اشاره کردند!
تغییر، تبدیل، ترخیص
این سه مرحله مثل یک پله هستند که باید یکی پس از دیگری طی شوند.
وقتی حرکت را آغاز میکنم اولین اتفاق تغییرات در درون من است.
نگاه من به زندگی، افکارم و حتی حسم آرام آرام دگرگون میشود.
این تغییر در ابتدا شاید کوچک و نامحسوس باشد اما به مرور زمان تمام وجودم را در برمیگیرد.
وقتی این تغییر ادامه پیدا کند در عمل خودم را نشان میدهد.
به مرحله دوم یعنی تبدیل میرسم.
تبدیل یعنی آنچه در درون من تغییر کرده، در رفتار و زندگیام هم دیده شود.
در این مرحله تاریکیها جای خود را به روشنایی میدهند.
بدیها به خوبیها تبدیل میشوند.
نتیجه تلاشهایم به وضوح در زندگیام نمایان میشود.
زمانی که خشم به آرامش تبدیل میشود، یا ناامیدی جای خود را به امید و انگیزه میدهد.
این همان لحظهای است که متوجه میشوم در مسیر درستی قدم گذاشتهام.
با صبر و حرکت به مرحله سوم یعنی ترخیص میرسم.
ترخیص یعنی آزادی و رهایی
چه از بند اعتیاد چه از ترسها، غصهها،
و افکار منفی که سالها مرا اسیر خود کردهاند.
این مرحله مثل پرندهای است که بعد از سالها از قفس آزاد میشود
و میتواند با خیال راحت پرواز کند.
آقای مهندس اشاره مهمی دارند!
نشانهها برای کسانی است که تفکر میکنند.
وقتی در حال حرکت هستم و ذهنم باز است خداوند در مسیرم نشانههایی قرار میدهد تا راه درست را پیدا کنم و گمراه نشوم.
اگر در سکون باشم حتی نشانهها جلوی چشمانم باشند آنها را نمیبینم و استفادهای نمیکنم.
این موضوع بارها در زندگیام پیش آمده که باعث سکون شده است. خداوند بارها راه را نشانم داده بود چون حرکتی نکرده بودم آن نشانهها را ندیدم.
گاهی مسیر زندگی سختی، درد، شکست یا ناامیدی است.
در این لحظات متوقف شدن و رها کردن خیلی راحت است.
آموزشها به من یاد داد که حتی در این شرایط باید به حرکت ادامه دهم.
چون با هر حرکت، حتی کوچک یک قدم به تغییر و رشد نزدیک میشوم.
در حرکت سختی است ولی تجربه هم است.
عبور از یک مرحله دشوار، طعم پیروزی و آرامش به همراه دارد.
این مثل کوهنوردی است.
وقتی به قله میرسم تمام خستگیهایم فراموش میشود.
اگر میخواهم زندگیام تغییر کند نمیتوانم منتظر دیگران بمانم یا فقط دعا کنم.
با حرکت راه نمایان خواهد شد.
هر قدمی برمیدارم مرا به تبدیل و ترخیص نزدیکتر میکند.
این مسیر زندگی است که کنگره۶۰ به من نشان داده است.
برداشت: مسافر علیرضا لژیون ۷
تایپ و ویراستاری و ارسال مسافر مجید لژیون ۷
- تعداد بازدید از این مطلب :
121