به نام قدرت مطلق « الله »
سیزدهمین جلسه از شصت و دومین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار، با استادی: راهنما مسافر محمد علی، نگهبانی: مسافر مهدی و دبیری: مسافر حسن، با دستور جلسه "وادی هفتم و تاثیر آن روی من" روز دوشنبه مورخ هفدهم شهریور ماه 1404 راس ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمدعلی هستم یک مسافر،

سلام دوستان محمدعلی هستم یک مسافر،
از نگهبان جلسه،به خاطر فرصت خدمت کردن در این جایگاه تشکر میکنم. خدارا شکر میکنم که در این لحظه، یکی از خدمتگزاران پرستار هستم و میتوانم از انرژی که اینجا در جریان است استفاده کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم.
موضوع صحبت من، «وادی هفتم و تأثیر آن بر من» است. پیش از هر چیز، تشکری ویژه دارم از ایجنت ومرزبانان و تمام عزیزانی که این چند روز در اینجا با هم زحمت کشیدهاند. نکتهای که نباید نادیده گرفته شود این است که اگر زمانی از برخی عزیزان خواسته میشود خدمتی را انجام دهند، باید با جان و دل این کار را بکنند؛ زیرا اینجا را من همیشه خانه اول نامیدهام. زیرا آدم در وقتهای ضروری از تاریکی بیرون میآید، اما یادش میرود که چه تاریکیهایی را پشت سر گذاشته است.من خودم هیچوقت به یاد نمیآورم که کجا رفتم و چه تاریکیهایی را پشت سر گذاشتم. ممکن است گاهی که بسیار در خودم فرو میروم، چیزی به ذهنم میآید یا یک فلشبک میزنم؛ یعنی پردهای از نمایش همیشه در ذهنم میآید که چه مسیرهایی را طی کردهام. میبینم که بعد از این تاریکیها اکنون چه جایگاهی دارم . نه جایگاه بالای اجتماعی، اما حداقل از آن حالت مصرفکنندگی، کرختی یا آن حالت تباهی که داشتم، خدارا شکر بیرون آمدهام.جا دارد که پیشاپیش هفته ایجنت و مرزبانان را نیز تبریک بگویم. در مورد دستور جلسه هم باید بگویم که رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم.
همیشه وقتی وادی هفتم میآید، اولین جملهای که به یادم میافتد، این است که انسان با نیروی عقل و نیروهایی که در اختیار دارد، باید راهش را پیدا کند. یک مرتبه نمیشود قفل این موضوع را باز کرد وقتی تازهوارد وارد کنگره ۶۰ میشود، ذره ذره مسیر را پیدا میکند. وقتی به وادی هفتم میرسد که درباره کشف حقیقت است، دقیقاً مرا مانند یک پاورقی به وادی اول ارجاع میدهد.چگونه شکستن رمز یا راز را فهمیدم یا کشف حقیقت را چگونه میتوان فهمید؟ اول باید وادی اول را فهمید. کمکم باید پلهپله حرکت کرد و قدم برداشت تا به وادی هفتم رسید. وادی هفتم میگوید که آن وقت میتوانی از نیروی عقل و نیروهایی که درون آن وجود دارد کمک بگیری و به این صورت دست پیدا کنی.من از مسیر زندگی خودم که نگاه میکنم، به بچههای محل، در فامیل، در سنین بسیار پایین، حتی افرادی بودند که به خاطر ندانستن راه، به دنبال درمان رفته بودند. نامش را در بیرون «ترک» میگذارند، نمیدانستند، اما چون راه را نمیدانستند، برگشتند و به مواد روی آوردند. گاهی باعث شده که اوردوز کنند یا سکته کنند یا تشنج کنند و متأسفانه فوت کنند؛ به این خاطر که مسیر را نمیدانستند و راه را بلد نبودند.به قول مهندس، در این حال به آخر خط رسیدی. ایشان میگفتند که استادان چیزی را به ما هدیه دادهاند؛ دستبهدست رسیده تا به خود مهندس هم رسیده که نامش «درمان اعتیاد» است. و بالاتر از درمان، تعادل و آموزش است. مهندس در سی دی آخر نام آن را «هدیه» گذاشت: هدیه از جانب خداوند، هدیه الهی که بسیار ارزشمند است.وقتی شخصی میآید که کاملاً همه چیز را میفهمد، کاملاً آگاهی دارد، از همه چیز برخوردار است، سطح بالایی از تکامل و عقل و تجربه کرده، میگوید چیزی از جانب خداوند به ما رسیده به نام «هدیه الهی». من باید قدر این را بدانم.در بخش دوم وادی هفتم نیز گفته میشود که رمز و راز کشف حقیقت؛ رمز یعنی آن راز پوشیده و خود راز یعنی آن مطلب پنهان و پوشیده که من باید آن را پیدا کنم. من در سفر اولم باید بدانم برای چه به موقع میآیم. اصلاً دلیل به موقع آمدنم را باید بفهمم. فلسفهای که من باید نظم داشته باشم این است که اگر انسان منظم بشوم، کمکم همه سلولهایی که دارم (سی و هفت و معیار دو تریلیون سلول)من وقتی بعد از ظهر قبل از ساعت پنج به اینجا میرسم.اگر دقت کنیم و به درون خودمان برویم، حال ساعت پنج آمدن اولش یک زور و سختی دارد، اما کمکم وقتی این مطلب اجرا میشود، آن سلولهای بدن انسان کمکم یاد میگیرند که باید به موقع بیایند. کمکم یاد میگیرند که باید نظم داشته باشند، دارویشان را درست مصرف کنند، و نوشتن سیدیها، گرفتن آموزشها، گوش کردن به صحبتهای راهنما و اجرا کردن آنها، کمکم کمک میکرد که من مسیر زندگی را پیدا کنم.نشانه وادی هفتم درون من وقتی متجلی میشود و آشکار میشود که همان چیزی است که وادی هفتم میگوید: اول فکر میکنم، بعد حرف میزنم. یکمرحله شروع نمیکنم به حرف زدن. چون در وادی هفتم، دو دسته انسان وجود دارند: خردمندان و بیخردان. بیخردان انسانهایی هستند که اول صحبت میکنند، بعد میروند راجع به آن فکر میکنند که «عه، چه حرفی زدم؟» ولی انسانهای خردمند اول تفکر میکنند بعد صحبت می کنند، وقتی راجع به صراط مستقیم صحبتمیشود، دیگر آن رفتارها و اندیشههای نادرست تکرار نمیشود. وقتی از مسافر خواسته میشود بهموقع بیاید، این نظم بهتدریج در وجودش نهادینه میگردد. در این حالت، حجابها و پردهها کنار میروند و همانگونه که در وادی هفتم آمده است، با عقل و نیروهای درونی میتوان بر صراط مستقیم گام نهاد و به اهداف موردنظر رسید.
امیدوارم بتوانیم این وادیها را در زندگی بهکار گیریم. مشکلات بسیاری در زندگی وجود دارد، بهویژه در شرایط کنونی که دشواریها و بحرانها بیشتر شده است. امیدوارم در همین شرایط سخت بتوانیم خود را ارتقا دهیم و به حال خوش و تعادل دست پیدا کنیم.
از توجه شما سپاسگزارم.
تایپ و ویراست: مسافر علی لژیون ششم
عکاس: مسافر علی لژیون ششم
بارگزاری: مسافر حسین لژیون دوازدهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
53