English Version
This Site Is Available In English

راه حقیقت که همان "کنگره" بود برای من پیدا شد

راه حقیقت که همان

ششمین جلسه از دوره‌ی سیزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دلیجان، با استادی راهنما مسافر محمد، نگهبانی مسافر رضا، و دبیری همسفر پیمان، با دستور جلسه:"وادی هفتم و تاثیر آن بر روی من"، شنبه ۱۵شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

امیدوارم امروز در کنار یکدیگر، جلسه‌ای بسیار خوب و پُرانرژی داشته باشیم. خداوند را شاکرم برای این فرصت که امروز در خدمت شما بزرگواران باشم و آموزش بگیرم. من برای هر روزی که روی صندلی کنگره ۶۰ می‌نشینم، با خدای خودم صمیمانه صحبت می‌کنم و از او قدردانی می‌نمایم؛ به‌ویژه برای وادی هفتمی که امروز دست‌جلسه آن را داریم.

پیش از آنکه در مورد دست‌جلسه صحبت کنم، از ابوذر عزیز به‌سبب دعوتشان برای امروز و خدمتگزاری در این جایگاه، تشکر می‌کنم. همچنین، تبریک می‌گویم به ایشان برای ایجنتی پارک دلیجان و در اصل، پارک محلات. همچنین به آقای کاوریان برای ایجنتی شعبه جدید تبریک می‌گویم. من تاکنون به شعبه جدید خدمت دوستان نرسیده بودم. شعبه بسیار خوبی است با حُس و انرژی بسیار بالا. امیدوارم روزبه‌روز، همان روند روبه‌رشدی که از دوستان پرسیدم و دارید، ادامه دهید و به شعبه‌ای بسیار قدرتمند تبدیل شوید.

اما در مورد دست‌جلسه: «رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی یافتن راه و دیگری آن‌چه برداشت می‌نماییم و تأثیر آن روی ما.»

تقریباً ۹۹ درصد از صحبت‌هایی که من در لژیون برای بچه‌ها و دوستان می‌کنم، از تجربیات خودم در دوران قبل از کنگره و داخل کنگره است. همان‌طور که بارها در سی‌دی‌های آقای مهندس شنیده‌ایم، تمام صحبت‌های ما در اینجا، بازگو کردن سخنان ایشان است. من چیزی از خودم برای گفتن ندارم و اگر اشتباهی در صحبت‌هایم باشد، قطعاً از جانب من است و آن را می‌پذیرم. اما بقیه صحبت‌ها در مورد وادی‌ها و سی‌دی‌ها، نقل‌قول از آقای مهندس است.

آقای مهندس می‌فرمایند: «افراد بسیار قدرتمند، فکور، قوی و بااراده‌ای بودند که می‌خواستند اعتیاد را درمان کنند. برخی از دکترها و پروفسورها وارد این مقوله شدند. برخی پس از پنج یا شش ماه متوجه شدند که این کار بسیار خطرناک است و ممکن است در این سیاه‌چاله گیر بیفتند؛

بنابراین از این قضیه خارج شدند و نتوانستند بفهمند اعتیاد یعنی چه. برخی دیگر از همین استادان، دکترها و پروفسورها ماندند تا به ته قضیه بروند و متأسفانه غرق شدند، خودکشی کردند یا در بیغوله‌ها گم شدند و نتوانستند آن مسیر را پیدا کنند؛ تا اینکه این مسیر توسط دانشمند و محققی به نام حسین دژاکام پیدا شد.»

وادی هفتم، پیدا شدن درمان اعتیاد به روش DST را به ما توضیح می‌دهد. من نیز به تبع این قضیه، سال‌ها به جاهای دیگری برای ترک و درمان خودم رفته بودم. متادون‌درمانی، ابو‌فصل‌درمانی و… را نمی‌شناختم. بسیاری از این مسیرها را که خیلی از دوستان مسافر رفته بودند، پیدا نکرده بودیم. حتی مشروبات الکلی هم به مصرف‌مان اضافه شده بود. نمی‌دانستیم در چه مسیری حرکت می‌کنیم و چه راهی را پیدا نکرده‌ایم. اما با پیدا شدن راه، یکی از دوستانمان، کنگره را به من معرفی کرد.

او گفت: «محمد! وقتی می‌روی کنگره، یک سری چیزها را از تو می‌خواهند و یک سری چیزها را می‌گویند انجام نده. اگر این دو مقوله، یعنی انجام دادن و انجام ندادن را درست انجام دهی، به درمان قطعی در کنگره ۶۰ می‌رسی.» من پرسیدم: «چی؟» گفت: «آنجا هرچه به تو می‌گویند انجام بده، بگو چشم! و هرچه می‌گویند انجام نده، نیز بگو چشم! چیزهایی که می‌گویند انجام نده، انجام نده و چیزهایی که می‌گویند انجام بده، انجام بده.»

خدا را شکر که حرف این دوستمان را پذیرفتم. راهنمام هرچه به من گفت، انجام دادم. گفت باید سی‌دی بنویسی. خوب، آن زمان سی‌دی نبود. ما از روی کتاب‌های وادی و کتاب ۶۰ درجه می‌نوشتیم. من همه کتاب‌های کنگره ۶۰ را نوشتم. همه را!

چون آن موقع سی‌دی نبود. بعدها سی‌دی آمد و آقای مهندس در وادی هفتم می‌فرمایند: «برای چه می‌گوییم دبیران یا خودتان دفاتر سی‌دی را خوش‌خط بنویسید؟ چون این‌ها تاریخ کنگره ۶۰ هستند که برای آینده ماندگار می‌شوند تا ثبت شود چه اتفاقاتی در کنگره ۶۰ و در چه سال‌هایی افتاده است.» خوب، رمز و راز کشف حقیقت پیدا شد. راه حقیقت و راه کنگره پیدا شد.

من وارد کنگره ۶۰ شدم، اما چه چیزی دریافت کردم؟ حالا رمز و راز آن چیست؟ راه پیدا شد، رمز پیدا شد، اما رازش چیست؟ رازش این است که من در این مسیر حرکت کنم، تلاش کنم، سی‌دی بنویسم، دارو را به موقع بخورم، سر ساعت بیایم، سر ساعت بروم، به بزرگ‌تر احترام بگذارم. آیا احترام می‌گذارم؟ قوانین کنگره را اجرا کنم. اگر انجام دهم، قطعاً راز را پیدا کرده‌ام و برداشت‌هایم را می‌کنم.

من با کوله‌باری از مشکلات، مثل همه دوستان مسافر، وارد کنگره ۶۰ شدم. ما صبح ساعت هفت بیدار می‌شدیم (چه سحرخیز هم بودیم!)، می‌رفتیم سر کار، به زن و بچه می‌گفتیم برویم سر کار، بلند می‌شدیم، یک نخود قایمکی می‌انداختیم بالا که یک ذره بتوانیم صورت‌مان را بشوییم، بعد می‌رفتیم به جایی که برای مصرف داشتیم. می‌نشستیم برای مصرف. زن و بچه سؤال می‌کردند: «کجایی؟» از آن طرف، صاحب‌کار زنگ می‌زد: «آقا کجایی؟ کار واجب دارم.» نمی‌توانستم بیایم.

آن «کار واجب» من، مصرف مواد بود. ساعت پنج می‌شد، بلند می‌شدم، می‌رفتم سر کار. بعد صاحب‌کار می‌گفت: «چرا الان می‌آیی؟» می‌گفتم: «کار واجب داشتم، نمی‌توانستم بیایم.» بعد می‌پرسیدم: «می‌شود من شیفت شب بیایم کار کنم؟» او می‌گفت: «مگه جغدی؟ شب‌کاری کار کنی؟» یک جوری صاحب‌کار و خانواده را می‌پیچاندیم.

اما وقتی راه در کنگره ۶۰ پیدا شد و ما وارد این مسیر شدیم، دیگر واقعاً صادقانه در مسیر حرکت کردیم تا آنچه را که باید برداشت کنیم، برداشت کنیم. خدا را شکر، آنچه برای من به طور شخصی باید اتفاق می‌افتاد، اتفاق افتاد و برداشت‌هایم را کردم.

اتفاقاتی که از نظر مالی برایم پیش آمد، افتاد. از نظر معنوی و روابط اجتماعی نیز همین‌طور. همه‌چیز خدا را شکر، نرمال شد. نمی‌گویم خیلی خوب شد، اما به تعادل نسبی رسید. اما من در این مسیر، همچنان قدرتمند حرکت می‌کنم و ادامه می‌دهم تا بتوانم قله‌های پیشرفت را یکی‌یکی بپیمایم.

این برداشت من از کنگره ۶۰ و تأثیر آن روی من بود که در وادی هفتم برایم اتفاق افتاد. اکنون جلسه را برای مشارکت عزیزان می‌گذاریم تا از صحبت‌هایشان استفاده کنیم. سپاسگزارم که تحمل کردید. متشکرم.

عکس: مسافر محمد-لژیون یکم 

تایپ، ویرایش و بارگزاری خبر: همسفر مسعود-لژیون یکم 

نمایندگی دلیجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .