سومین جلسه از دوره شصت و سوم از سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی خلیجفارس بوشهر با استادی مسافر پوریا، نگهبانی مسافر داریوش و دبیری مسافر صادق، با دستور جلسه «وادی هفتم و تاثیر آن روی من»، روز یکشنبه 16 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، پوریا هستم، یک مسافر. خداوند را شکر میکنم چرا که هر اتفاقی، هرچند ناخوشایند، پیرامون ما رخ میدهد، باز حالمان خوب است و این از هر چیزی با ارزشتر و از هر گوهری نایابتر است. عزیزانی که درمان شدهاند و در مسیر خدمت هستند، متوجه عرض من میشوند و آنهایی هم که در سفر اول هستند، انشاءالله با فرمانبرداری، قطعاً درمان خواهند شد.
خدا قوت میگویم به آقا علی عزیز و تبریک مجدد عرض میکنم خدمت آقا مهدی. مطمئنم همانطور که همیشه منسجم و یکدست کنار هم بودهایم، در آینده هم این روند ادامه خواهد داشت. تبریک و خداقوت میگویم به خدمتگزاران در لژیون ساخت و ساز گناوه. انشاءالله که به زودی فرمان شروع به کار صادر بشود و در ادامه بتوانیم نمایندگیهای بیشتری در سطح استان داشته باشیم. کمااینکه تا کنون هم با همدلی و همیاری همه عزیزان موفق شدهایم در ابتدا نمایندگی خودمان و همین ساختمان را احداث و به بهرهبرداری برسانیم، سپس نمایندگی لامرد و الان هم گناوه.
اگر میبینید با شال پهلوانی نشستهام، به این دلیل است که میخواهم در مورد مسائل مالی صحبت کنم و یک سری مطالب بازگو بشود تا عزیزانی که متوجه نیستند خدمت مالی چیست و چرا باید خدمت مالی صورت پذیرد، متوجه این امر مهم بشوند. همه ما پس از چند ماه رهایی یا بهتر شدن اوضاع و احوال زندگیمان، فراموش میکنیم که کجا بودیم و چه اتفاقی برایمان افتاده و الان کجا قرار داریم. البته که ناگفته نماند کسی که به عنوان استاد جلسه در این جایگاه قرار میگیرد، روی سخنانش در ابتدا خطاب به خودش است، چرا که میگوییم در این جایگاه قرار گرفتم که آموزش بگیرم. اینها صرفاً تعارف یا بازی با کلمات نیست؛ تکرار باعث یادآوری و در ادامه انجام و عمل میشود.

رمز و راز کشف حقیقت چه بود؟ حداقل در زمینه درمان این بود که ما هر جا میرفتیم، راهی برای درمان نبود. خداوند لطف کرد و ما وارد کنگره ۶۰ شدیم و این میشود رمز داستان، یعنی کلید را به دست ما دادند و وارد شدیم. رازش هم درمان بود، البته در پرتو رعایت حرمتها و حفظ اصول و ارزشها. روی صحبتم با آنهایی است که درمان شدهاند یا در پایان سفر اول هستند. مگر غیر از این بود که از لحاظ مالی، اجتماعی و شخصیتی در شرایط نامطلوبی قرار داشتیم؟ این حرفها گرچه تکراری، اما لازم است هرچند وقت یک بار مطرح شود.
من هنوز خیلی از مطالب و مفاهیم مهم و حتی ابتدایی را آنگونه که باید یاد نگرفتهام. مگر غیر از این بود که اعتماد به نفس نداشتم و اعتباری نداشتم؟ هر کدام از ما خودمان خوب میدانیم که چه اتفاق بزرگی برایمان رقم خورده. مگر خداوند به من کمک نکرد که اینجا به درمان برسم و از هیچی به همهچیز برسم؟ وقتی مورد لطف و عنایت خداوند قرار میگیریم، باید بازپرداخت داشته باشیم. همان که خدایی ناکرده تصادف، بیماریهای گوناگون و مشکلات را به سلامتی و توان بالا پشت سر میگذاریم، یعنی برکت بخشش خداوند.
وقتی انسان سپاسگزار و شاکر خدای خود باشد، گشایش ایجاد میشود. سپاسگزاری از خداوند تنها به کلام نیست. البته که خیلی عالی و تأثیرگذار است، ولی خب در ادامه، آیا من ندیدم یا نمیبینم که به من کمک کردند تا به درمان برسم؟ اصلاً کسی باورش میشد که درمانی باشد؟ مگر غیر از این است که خداوند این اجازه را به من داد و رمز و راز کشف حقیقت مشخص شد؟ هر کدام از ما خیلی مسائل را بلد نبودیم و در کنگره ۶۰ آموختیم. حالا سوال اینجاست، من برای آیندگان چه کردهام؟
خودم انجام دادهام و خواهم داد، اما هر کدام از ما در حد توانمان در برابر آیندگان مسئول هستیم. همیشه با خودم فکر میکنم و روی صحبتم با خودم است که چجوری میشود این همه لطف خداوند را نادیده بگیرم. هر کدام از ما خیلی از داشتههایمان را که از دست داده بودیم، دوباره بدست آوردیم. حداقلش این است که میلیونها یا میلیاردها پولی که میبایست بابت خرید مواد میدادیم، اکنون در زندگی خود و برای عزیزانمان هزینه میکنیم. آیا این نیاز به شکرگزاری ندارد؟
حال سوال اینجاست، چقدر از این مبلغ را به خدمت مالی در کنگره اختصاص دادهام؟ چقدر بازپرداخت کردهام؟ یک تشکر و خدا قوت هم عرض میکنم خدمت دوستان عزیزم، خدمتگزارانی که به نمایندگی لامرد تشریف میآورند و این خیلی خوب است که تنها نیستم. این عزیزان هستند که دارند از خودشان یک نشانی بجای میگذارند و هستی هم اینها را میبیند.
از اینکه توجه کردید، سپاسگزارم.

نگارش: مسافر صادق (لژیون هفتم)
ارسال: مسافر اسماعیل (نگهبان سایت)
- تعداد بازدید از این مطلب :
186