English Version
This Site Is Available In English

یافتن راه زندگی خیلی خیلی مهم است

یافتن راه زندگی خیلی خیلی مهم است

جلسه هفتم از دوره بیست و نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اروند آبادان به استادی همسفر شکریه، نگهبانی همسفر عائده و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می‌نماییم.) و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۱۶ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

انسان‌های زیادی سال‌ها درگیر مشکلاتی بودند یا به‌خاطر این‌که راه درست زندگی کردن را نیافته بودند زندگی‌شان متلاشی شد؛ انسان‌های مصمم و بااراده هم در اثر انتخاب راه غلط، دچار گمراهی شدند؛ پس برای باز کردن قفل‌ها اول باید کلید آن‌ها را پیدا کرده و سپس اقدام به باز کردن قفل‌‌ها کنیم.

در این وادی آموختم که اگر دچار مشکلاتی هستم به‌خاطر این است که راه را بلد نبودم و اشتباه رفتم یا در اثر کم‌خردی، بدون تفکر، کاری را انجام دادم و الآن به دنبال راه حل هستم؛ پس یافتن راه زندگی خیلی مهم است و برای باز کردن هر قفلی، اول باید کلید آن را داشته باشیم.

می‌خواهم از تجربه خودم برای شما بگویم؛ قبل از آمدن به کنگره، مشکلات زیادی به‌خاطر پسرم داشتیم، خیلی اذیت بودم و برادرم گفت او را به بهبودی ببریم؛ قبل از این‌که پسرم را به خانه بهبودی ببریم، با مسئول آنجا صحبت کردم و لیستی برای ما نوشت که شامل یک کارتون کیک، صابون، لیوان و …  می‌شد و من مثلاً به جای دو تا صابون، یک بسته صابون گذاشتم و همه وسایل را تحویل دادم. قرار شد پسرم یک ماه آنجا بماند، ۲۸روز که گذشت، تماس گرفت و گفت مامان من خسته شدم، ماندنش را تمدید نکردیم؛ پسرم تعریف کرد که خیلی اذیت شده و غذای درست و حسابی نخورده بود؛ حتی چیزهایی که برایش خریدم هم ندیده بود.

بعد از چند هفته، برادرم آمد و گفت مهدی دوباره به اعتیاد برگشته، چیزی برای گفتن نداشتم، فقط گریه می‌کردم، دخترم هم نگرانم بود و به‌خاطر من نمی‌توانست سر کار برود؛ من را به دکتر برد، یک لیست دارو نوشتند؛ اما من خوردن قرص را دوست ندارم و مصرف نکردم؛ من را پیش مشاور برد؛ اما درحالی‌که راهکار می‌داد، نمی‌توانستم توجه کنم و فکرم جای دیگری بود، وقتی به خانه برگشتم به دخترم گفتم من دیگر نمی‌روم.

یک روز پسرم به خانه دوستش رفته بود، با من تماس گرفت و گفت؛ جایی به اسم کنگره هست؛ اگر هم باور نمی‌کنی، در گوگل جستجو کن؛ وقتی این را گفت، خیلی خوشحال شدم و ۵ تا ۷ منتظر بودم، هم خوشحال بودم هم نگران، مجدداً با من تماس گرفت و به من آدرس داد و بیرون منتظرم بود.

وقتی رسیدم، دیدم همه لباس سفید پوشیده‌اند، نمی‌دانستم با چه کسی روبه‌رو خواهم شد، همسفر مولود و همسفر ساهره من را بغل کردند و به همسفر سهام من را معرفی‌ کردند، ایشان به من مشاوره دادند، همیشه برایشان دعا می‌کنم، برای همه دعا می‌کنم.

نزدیک‌ رهایی پسرم، به‌خاطر مهریه به زندان افتاد، نمی‌دانستم چه‌کار کنم، خیلی تلاش کرده بودیم؛ اما راهنما کنارم بود و راهنمایی‌ام کردند که پسرت برمی‌گردد، پسرم ۲۸ روز زندان بود، اما من به کنگره آمدم، ادامه می‌دادم؛ درنهایت پسرم رها شد، به تهران رفتیم و گل رهایی را از دست‌های آقای مهندس دریافت کردیم؛ همیشه برای آقای مهندس و خانواده محترمشان دعای خیر می‌کنم.

در ادامه تقدیر از اعضاء لژیون سردار

مرزبانان کشیک: همسفر فرحناز و مسافر عباس
تایپیست: همسفر سوسن رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون ششم)
عکاس: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اروند آبادان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .