English Version
This Site Is Available In English

به اسم اعظم که برسیم به حقیقت دست پیدا می کنیم

به اسم اعظم که برسیم به حقیقت دست پیدا می کنیم

جلسه سیزدهم از دوره چهل و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ستارخان به استادی جانشین بنیان و دیده بان محترم استاد امین و نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه " وادی هفتم و تاثیر آن روی من" شنبه 15 شهریور  ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد :

سلام دوستان امین هستم یک مسافر. دستور جلسه این هفته وادی هفتم می‌باشد که موضوع آن این است که رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، اول یافتن راه و دیگری آن‌چه برداشت می‌نمائیم. انسان وقتی به گذشته نگاه می‌کند، متوجه می‌شود که بعضی مسائل، زمان نمی‌شناسند و در طول زمان تکرار می‌شوند. درزمان کودکی من، جناب آقای مهندس در مورد عرفان و اسم اعظم صحبت می‌کردند و مطالعات زیادی در این زمینه انجام می‌دادند چون همواره در پی یافتن راه بودند و درهر زمان خالی، مطالعه می‌کردند، شاید در یک بازه زمانی 25 ساله حدود 2000 جلد کتاب مطالعه کرده‌اند. اسم اعظم یا گوهر شب‌چراغ یا غول چراغ جادو که جن از داخل چراغ بیرون می‌آید و آرزوهایت را برآورده می‌کند، همه دوست دارند چنین چیزی داشته باشند تا آرزوهایشان برآورده شود. در مورد اسم اعظم می‌گفتند که اگر شما اسم اعظم را بلد باشید، اتفاقات خوبی برایتان می‌افتد و به هر خواسته‌ای که داشته باشید، می‌رسید. خیلی‌ها هم دنبال این اسم بودند که اساساً چی هست. ترکیب چند تا حرفه یا اسم خاصه یا یک جمله خاصیه و این خیلی جذابِ که یک کلمه رو بلد باشید که تمام خواسته‌های شمارا برآورده کند. حالا آیا چنین چیزی اساساً وجود داره؟ اکسیر حیات؟ کلمه خاص؟ جواب مثبت است، بله. شما اگر نگاه کنید می‌بینید که درکنگره 60 این اتفاق افتاده است و یک کارتن‌خواب را تبدیل به پهلوان کرده است یا کسی که همواره در حال چرت زدن بوده است، ساعت 4 صبح در پارک طالقانی در حال ورزش است این‌ها مثال‌های واقعی هستند که ما در کنگره می‌بینیم.

آقای مهندس با کشف متد DST این اسم رمز رو پیدا کردند. پس این فلز وجودی با جهان‌بینی و دانش درست باعث این تغییرات و تبدیلات شده است. آیا واقعاً این‌یک کلمه بود؟ بله متد DST یک کلمه است ولی آیا کسی با گفتن این کلمه، تغییرات در او به وجود می‌آید؟ خیر. این رمزی می‌باشد که باید به کار گرفته شود. پس این تصور که ما یک کلمه جادویی داشته باشیم و در یک‌ لحظه با بکار بردن آن کلمه، تغییرات و تبدیلات انجام شود برداشت اشتباهی می‌باشد. بعضی از رمزها هم اشتباه هستند و به‌جای اینکه دری را باز کنند باعث می‌شوند که برای باز کردن درها، آن‌ها را ببریم یا بشکنیم، یعنی بعضی رمزهای اشتباه تخریب ایجاد می‌کنند. چون وقتی رمز اشتباه را استفاده می‌کنید مثل کارت‌بانکی که می‌سوزد، بدن شما هم دچار تخریب می‌شود که حتی اگر رمز درست هم وارد کنید دیگر جواب نمی‌دهد چراکه تخریب ایجادشده است. اما آن رمز می‌بایست در طول زمان انجام شود، تکرار شود، مثل: مثلث DOD که دوز یا میزان مناسب و داروی مناسب را درزمان مناسب به کار می‌برد. دوز مناسب یعنی این فرد برای درمان نیاز به مقدار مشخصی اوتی دارد نه بیشتر و نه کمتر، و اگر بیشتر یا کمتر داده شود، قسمت دوز این مثلث دچار مشکل می‌شود، اگر به‌جای اوتی به او متادون بدهند، قسمت داروی این مثلث (O) به مشکل می‌خورد، پس رمز را که درست وارد کردید، درب باز می‌شود. یک‌بخشی از کشف حقیقت همان رمزش می‌باشد. کشف یعنی چیزی را که در صور پنهان است، به صور آشکار وارد کنیم و چون هر چیزی که کشف می‌شود همواره صور پنهان و آشکار دارد پس کشفیات همواره و به‌طور متوالی ادامه‌دارند. حالا درب را بازکرده‌ایم پس باید مسیر را طی کنیم، پیدا کردن راه کافی نیست.  بله من راه قم را پیدا کردم، آیا من رفتم به قم؟ خیر. باید حرکت کنیم و مسیر را طی کنیم چون ممکن است جایی به خاطر سرعت زیاد از مسیر خارج شویم یا زیبایی‌های مسیر ما را از مسیر دور کند و وارد مسیرهای دیگری شویم یا یافته خود را گم کنیم. درکنار این وادی باید وادی نهم را هم بلد باشیم و در مسیر نقطه تحمل هم لازم است. شاید پیدا کردن راه سالهای متمادی طول بکشد لیکن وقتی پیدا شد، هرکسی که از آن استفاده کند مثلاً بیاید کنگره وارد جهان درمانِ اعتیاد، ساختمان جسم و نیکوتین می‌شود.

حالا از این دریافت‌های خودش چگونه برداشت می‌نماید مثلاً می‌گوید: من که خودم بلد بودم، خوب اگر بلد بودی چرا جواب نگرفتید یا بااین‌همه نکات مثبتی که درکنگره 60 نصیبت شده، جسمت بهبود پیدا کرده، خوابت منظم شده و . . . چرا فقط به فکر جوش گردنت هستی و نکات مثبت را بیان نمی کنی؟ می دانید برای چه؟ زیرا این خصلت انسان است وقتی می خواهد چیزی بخرد، برای اینکه ارزان تر آنرا بدست آورد، دنبال ایراد های آن می گردد تا آنها را بزرگ کند و با قیمت ارزانتری آن جنس را خریداری نماید. کسی که آمده است برای رهایی و کلی مشکلات جسمی مثل سردرد یا سایر بیماری هایش بهبود یافته است، باید به راهنمایش احترام بگذارد، با ادب باشد، با معرفت باشد و در مناسبت ها به راهنمایش ادای احترام کند ولی چون می خواهد اینکار را نکند، بر نکات منفی سفر خود تمرکز می‌کند و می‌گوید که من هنوز خوب نشده ام و اینها را  مطرح می کند تا قدردانی نکند. این ها همگی ازحقه های نفس است و جالب اینجاست که اولین کسی که مغلوب می شود، خودت هستی. تو وقتی یک چیز ارزشمند، بزرگ و مهم را کوچک کردی برای اینکه قدردانی نکنی می گویی که کار بزرگی برای من انجام نشده است، این‌همه وقت مرا گرفته اید، یک سال دوسال، اوتی خوردم ولی هنوز خوب نشده ام، تازه یک چیزی هم به من بدهکار هستید چون دو سال از عمر من را تلف کرده اید. آن‌هایی که مچ خودشان را می گیرند و خودشان را زیر ذره بین می گذارند، آنها رستگار می شوند نه اینکه خوبی را کوچک بشماریم تا سپاس گزاری نکنیم. اتفاقی که می افتد این است که خودت بصیرت خودت را خراب کرده ای. اگر فکرکنی که خیلی بزرگ هستی و نیازی به قدردانی و سپاسگزاری نیست، جایی به تو ضربه مهلکی وارد خواهد شد و کسی که آمده که به تو کمک کند، تو راحت از کنارش رد می شوی چون آن آدم را فرستاده بودن تا به تو کمک کند ولی تو به او محل ندادی و از بالا به پایین نگاه کردی و برعکس، کسی که آمده تا به توضربه بزند یا نابودت کند را خیلی معصوم در نظر می گیری.  پس هر چه کنی به خود کنی گرهمه نیک و بد کنی؛ ما در زمان دانشگاه یک تیمی بودیم که من با خودم می گفتم این نفرات و این دوستان تا آخرعمر با من و درکنار من خواهند بود. درسمان که تمام شد دیدم همه آن ها رفتند جز یک نفر، آن شخص کسی بود به شدت لهجه داشت و من همیشه دور از او بودم. اما در ادامه دیدم که همان شخصی که فکرش هم نمی کردم برای من رفیق و دوست باقی ماند و در ادامه مسیرش هم به کنگره افتاد و روزی برادرش را آورد و خدا را شکر به رهایی و درمان رساند. بعد از آن یک نمایندگی در هیدج افتتاح کرد. این را می خواهم بگویم که در آن موقع آن منیت ها مانع رفاقت من با شخصی می شد که قرار بود روزی دوستی‌مان به خوبی ختم به خیر شود، کمک بزرگی بود وکسی را که ما به حسابش نمی‌آوردیم در آینده و ادامه زندگی برای ما مهم و سرنوشت ساز بود و قرار بود کاری انجام بدهد و اتفاق های خوبی رقم بخوره و اون منیت چی کار می‌کرد می‌گفت این شخص را بزار کنارو بی اجرش می‌کرد. پس ما در کشف این موضوع(حقیقت) یک رمزی داریم، تصوراین ‌که شما این رمز را بزنی و در عین واحد آن تغییراتفاق بیفتد، نیست. یک مفهوم هست. شاید برای یک گاو صندوق یک‌سری اعداد را وارد کنید یا یک حساب بانکی رمز را وارد کنی، باز می‌شود و شما میری پول را برداشت می‌کنید و درعین واحد اتفاق می افتد. اما در مورد انسان به این شکل نیست، آن در باز می‌شود واین درمان‌ها به خاطر کشف متد(دی اس تی) توسط آقای مهندس هست و پایه آن هست ولی مسیررا باید شما طی بکنی در طول زمان یک سال بروی، 10 ماه بری حرکت بکنی با همین علم و متد درست و راهنمای درست و مسایل درست تا به آن برسی؛

در وادی‌ها می‌خوانیم که خداوند اسما(اسم‌ها) خودش را به انسان آموخت، وقتی انسان را آفرید به فرشتگان گفت به انسان سجده بکنید همه فرشتگان به انسان سجده کردند جز ابلیس و به دیگر فرشتگان گفت از انسان سوال بکنید، مطلبی که فرشتگان از انسان پرسیدند اسما بود، در وادی چهاردهم از جانشین نیز پرسیده شده، وقتی که اسما را می‌پرسند، مثلا می‌پرسند اسما خداوند چی هست؟ می‌گوید: مثلا شجاعت، بخشندگی، رحمان، رحیم، خوبی... صفات هست. شما یک کلمه شجاع داری، برای اینکه شجاع باشی صرفا آن را فقط تکرار بکنی شجاع نمیشی باید یک فرایند را طی بکنی، وقتی می‌گویند انسان اسما خداوند را بلد هست این نیست که فقط آن ها را حفظ کرده است یعنی صفات را کسب کرده است و به دست آورده است. چون آن صفات را داشت گفت به انسان سجده بکنید. خداوند از ابلیس پرسید چرا سجده نکردی، ابلیس گفت: من از آتش هستم، او از خاک است من ازانسان بهترهستم و آنجا بود که خداوند فرمود که ابلیس کبر ورزید و معنی کبر را برای ما تعریف می‌کند. یعنی ابلیس مثلا در ذاتش خیلی بالاتر هست در صورتی که فقط ذات خداوند از همه بالاتر هست و برتر هست. اما راجع به اسم اعظم که گفته بودند چه کلمه ای است. باید تبدیل بشویم به آن صفت، می‌گویم ازقهر به مهر، از ترس به شجاعت، از نفرت به عشق، باید اون صفت در ما به وجود بیاد یعنی ما تبدیل بشویم به یک انسانی که عشق در وجودش هست به انسانی تبدیل بشویم که نفرتی و کینه ای ندارد یا کمتر بشود وقتی این اتفاق درما افتاد اون اسم می‌شود صفت ما، آقای مهندس جدیدا صحبت کرده اند که اسم اعظم همان فرمان عقل است. یعنی این اسم اعظم که ما دنبالش هستیم، نتیجه آن فرمان عقل هست یعنی ما به نقطه‌ای برسیم که هر چی که عقلش حکم میکنه به تواند به درستی انجام بدهد و اجرا بکند و چون میگه عقل فر ایزدی داره و الهی هست به شر امر نمی‌کند پس فرمان عقل یک چیز خیر هست، شر نیست. مثلا می‌گوید که کارت را درست انجام بده، صبح زود بیدار شو یا نظافت شخصی ات را رعایت کن به نزدیکانت توجه کن... بتواند انجام بدهد، بتواند تمام این فرمان‌ها را اجرا بکند. اگر انسان به تواند به این نقطه برسد یعنی اینکه او توانسته اون اسم اعظم را یاد بگیرد. حالا اگر انسان بخواهد به همان فرمان عقل برسد باید از چه چیزی عبور بکند. اگر به دنبال اسم هستید، اسم اعظم که می‌گویند برای خداوند هست، آن همان چیزی هست که برای خالق هست و برای مخلوق نیست. یک نگاه آن همین هست دیگه، کدام اسم هست که ما دنبالش می‌گردیم و به خداوند تعلق می‌گیرد ولی به انسان تعلق نمی‌گیرد. به نظر من اسم اعظم همان تنها صفت و اسم خداوند است که نمی شود به انسان نسبت داد. همان اکبر است؛

اکبر یعنی برترین یا بالاترین، والاترین در ماهیت در ذات، که آن مطلق به خداوند است  و به این دلیل می گوئیم اسم اعظم، که انسان متوجه شود و بفهمد که این اسم متعلق به او نیست. وقتی که تاریکی شروع می‌شود، داستان تاریکی با کبر شروع می‌شود. ابلیس اول کبر پیدا می‌کند و تاریکی آغاز می‌شود، یعنی بازی شروع می‌شود. بعد می‌رود سراغ آدم و حوا، می‌گوید به شما یک چیزی نشان بدهم(درخت) اگر بروید به سمت آن یا ازش استفاده بکنید، به فرشتگان برگزیده می‌توانید تبدیل بشوید، یعنی جایگاه تان خیلی بره بالا، یعنی می‌خواهید ماهیت‌تان، ذات‌تان جهش پیدا بکند. اون دعوت‌شان می‌کند و قبول می‌کنند. آن ها هم می‌روند نقض فرمان می‌کنند و به آن شجره خبیثه که آقای مهندس در کتاب ادموند و هلیا به زیبا ترین شکل ممکن شکافتن که می‌تواند همان مواد مخدر باشد یا ضد ارزش‌ها باشد، نزدیک می‌شوند. ابلیس خود بیماری کبر پیدا می‌کند و به آدم و حوا هم منتقل می‌کند. حالا داستان ها در کلام( الله ) یک مفهوم خاص دارد و یک مفهوم عام که می گوید آیا فقط آدم و حوا توسط ابلیس دچار کبر شدند یا خیر؟ نه. اینجا از یک زوج سخن می گوید(زن و مرد) وبه عنوان یک نمونه هستند؛ چرا خداوند آن ها را همان موقع نبخشید؟ چون خداوند به آن ها گفت که شما دچار کبر شده اید و این یک بیماری است وشما تبدیل شدید. شما وقتی بیمار می‌شوید می‌روید پیش دکتر نمی‌گید که من را ببخش، می‌گید من را درمان یا خوب کن و اون باید یک فرایندی روی شما انجام بدهد. مثل بیماری اعتیاد یا اگر شخصی اضافه وزن داشته باشد، بگوید من را ببخش در عین واحد کاهش وزن پیدا نمی‌کند. باید فرایندی رخ بدهد. این کبر در خود دارای خودخواهی و خود برتربینی و منیت و چندین مقوله می باشد که باید طی یک فرایندی بهبود پیدا کند. خداوند هم می‌گویند: می‌بخشم ولی شما باید بروید  ودرستش کنید، برو زمین و حرکت کن من برات نشانه می‌فرستم و راهنمایی می‌فرستم، تو این مراحل و مراتب را طی کن تا اون بیماری درمان بشود. اون کِبری که وجودت را گرفته تبدیل شده به صفت تو تبدیل شده به فلز تو این از وجودت خارج بشود، پس در همه انسان ها کبر در وجودشان هست. حالا اون هایی که این مسیر را طی می‌کنند اون سختی ها و پالایش ها، آزمون ها را پشت سر می‌گزارند، این کبر یواش یواش تیکه تیکه از وجودشان کنده می‌شود. نشانه های کبر: خودخواهی و غرور می‌آورد، کسی را به حساب نیاوردن، شما اگر نگاه کنید کسی که کبر دارد دیگر برایش فرقی نمی کند که کسی گرسنه باشی یا خیر؛ مثلا ما انسان ها، آیا ما در زندگی نگران کرم های در باغچه یا پشه ها هستیم؟ جواب خیر است و این درست مانند حس یک آدم متکبر به پیرامون خودش است. مثل فرعون در کتاب آمده است. پس در واقع این را به ما می گوید که همه انسان این کبر در ذاتشان وجود دارد و در واقع انسان آن را از خدا دزدید و وقتی این اتفاق افتاد تمام صفات دیگر که خوب بود و خداوند به تو داده بود از تو گرفته می‌شود. رحمان از تو گرفته می‌شود رحیم از تو گرفته می‌شود غفور و خردمند... از تو گرفته می‌شود، چون رمز اشتباهی گرفتی و برداشتی. حالا انسان در این مسیر خروج از تاریکی، این صفت را برمی‌گرداند سر جای خودش و می‌گوید نخواستم این کبر را و مال من نیست.  بعد انسان آمد و در برابر خداوند اقرار کرد که تو اعظمی و اکبری و فقط تو بزرگی و این کم کم به وجود می آید وانسان در این مسیر خروج از تاریکی این صفت را بر می گرداند و می گوید من متوجه شدم که این صفت مال من بنده نیست. اسم اعظم را برگرداند به خدا، یواش یواش این اتفاق می‌افتد و خداوند هم بقیه صفاتش را یواش یواش به او بر ‌گرداند. انسان یواش یواش رئوف می‌شود،حکیم می‌شود... تازه از آن موقع شروع میکنه به دست آوردن به صورت تدریجی  وتعادل بین از دست دادن صفت کبر و به دست آوردن صفات خوب و این صفات خوب را در خود پرورش داد، می تواند به فرمان عقل برسد.  پس آن نوری که در مرغزار است  متعلق به خداوند است و انسان متکبر از دریافت آن نور محروم می شود یعنی سهمیه نور آن قطع می‌شود وقتی سهمیه نورش قطع شد و از نور عقل کل که مانند خورشید می ماند بهره نبرد و از آن مرغزار رفت بیرون و از آن نور خداوند محروم شد و شخص مجبور می‌شود به انرژی دزدی و برود به جون بقیه مخلوقات بیفتد چون مجبور هست برود انرژی خودش را از دیگران و سهم دیگر انسان ها تامین بکند و آن ها مجبور هستند انرژی دزدی بکنند، اعصاب دیگران را خراب کنند و بهم بریزند و شر درست کنند و گره درست بکنند به شکل های مختلف و ترفندهای مختلف تا انرژی انسان های دیگر را از آن ها بگیرند و هرچه مقدار آن کبر در انسان بیشتر باشد میزان دریافت او از نورِ عقلِ کل کمتر می شود و هنگامی که آن نور در انسان بیشتر شد ما به فرمان عقل می‌رسیم. پس کسی که از کبر عبور می‌کند کسی هست که اسم اعظم رایاد گرفته است و توانسته است که آن را به صاحب اصلی آن(خداوند) برگرداند.

در ادامه مراسم تجلیل از ایجنت همسفران آقا همسفر مهراد و مرزبانان همسفران آقا، همسفر احمد و همسفر امیر توسط دیده بان محترم استاد امین انجام شد و حکم پیمان خود را از جانشین بنیان دریافت کردند. تقدیم نگاه زیبای شما

شایان ذکر است، همچنین مراسم بستن پیمان و اهدای شال ایجنت جدید همسفران آقا نمایندگی ستارخان همسفر محسن و مرزبانان همسفران آقا، همسفر محمد و همسفر علی توسط دیده بان محترم استاد امین اجرا شد

با آرزوی موفقیت وبلاگ نمایندگی ستارخان

تایپ: مسافر حمید رضا و مسافر ماهان
ضبط صوت و هماهنگی: مسافر شهاب و مسافر امیر حسین
مسئول صوتی: مسافر عرفان و مسافر یعقوب
بارگزاری: مسافر ماهان

مسئول سایت و عکس: مسافر طاها

مرزبان خبری: مسافر ماهان

مرزبان کشیک: مسافر ایوب 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .