English Version
This Site Is Available In English

هیچ‌وقت با نتیجه کار خودت را قضاوت نکن

هیچ‌وقت با نتیجه کار خودت را قضاوت نکن

در مسیر زندگی، هر شکست و دشواری فرصتی برای رشد و تغییر است؛ ایمان به خدا و قدم‌های استوار، ما را از تاریکی‌ها عبور داده و به سوی نور و آرامش هدایت می‌کند. مهم نیست چقدر زمین خورده‌ایم، بلکه مهم این است که چطور با امید، باز ایستاده و به سوی هدف حرکت کنیم. این راه، راه انسان‌های بزرگ و رادمردان است که با عشق و صداقت، گام‌ به‌گام، پیروزی را به‌دست می‌آورند.

مرزبان همسفر منصوره به همراه مسافرشان راهنما مسافر علیرضا سال ۹۳  با آنتی‌ایکس مصرفی، شیره، شیشه، الکل و تریاک وارد کنگره شدند. به روش DST و داروی OT به راهنمایی راهنما همسفر زهرا محقق و راهنما مسافر جهانگیر مصدقی به مدت ۱۲ماه سفر کردند و با دستان پرمهر مهندس به مدت ۱۰سال و ۴ماه است که آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر در کنگره والیبال و رشته ورزشی مسافر فوتبال، والیبال و شنا می‌باشد. خدماتی که همسفر منصوره داشتند، دبیر و ‌نگهبانی جلسات، ورزشبان، دبیر و نگهبان ورزشی، نشریات، سایت، ۸سال سرداری و در حال حاضر مرزبان نمایندگی حر هستند. خدمات راهنما مسافر علیرضا، دبیر و نگهبان جلسات، ورزشبان، دبیر و نگهبان ورزشی، ۶سال سردار، ۴سال دنوری، نگهبان پارک لاله، سایت، نشریات، اوتی، مرزبان و در حال حاضر راهنما DST کلینیک مهرنام و ایجنت پارک ولایت هستند.

به مناسبت دهمین‌سال تولد این دو عزیز فرصتی بود که با کسب اجازه از ایشان مصاحبه‌ای ترتیب دادیم تا از تجربه این عزیزان بهره‌مند شویم. این گفتگو تقدیم به شما عزیزان که در جستجوی نور هستید.

راهنما مسافر علیرضا:

حس و حالتان از خدمت در کلینیک و فرق آن با خدمت در شعبه چیست؟

قبلاً که در شعبه لژیون داشتم فکر می‌کردم با تمام شدن مهلت لژیون خیلی حالم بد شود؛ اما وقتی این اتفاق افتاد حالم بد نشد انگار حسابِ بازی نداشتم، با اینکه لژیون داری شیرین‌ترین تجربه زندگی‌ام بود تا اینکه با درخواستم برای کلینیک موافقت شد. وقتی کارم را آن‌جا شروع کردم باز ایمان آوردم هیچ اتفاقی در کنگره بی‌حکمت نیست و انگار وارد کلی تجربه جدید و چالش‌های متفاوت شدم و امروز که ده ماه از آن تاریخ می‌گذرد خیلی خوشحالم که کنگره به من فرصت داد تا خدمتی متفاوت را تجربه کنم. کلنیک به من یادآوری کرد که رهجو‌های یک راهنما به صورت ناملموسی از همه چیز نمایندگی آموزش می‌گیرند؛ از مرزبان، سفر دومی‌ها، مشارکت‌های متفاوت و ... اما در کلینیک متوجه می‌شوی همه چیز را باید مو به مو به رهجو انتقال بدهی و اینکه آموزش در اجتماع آدم‌ها اتفاق می‌افتد؛ پس کار در نمایندگی بسیار کامل‌تر است. اما موضوعی که باید به آن توجه شود جایگاه کلینیک‌ها در معرفی کنگره به بدنه پزشکی و آکادمیک کشور و حتی عرصه‌های بین‌المللی است؛ پس تقویت و پربار شدن رهایی‌های کلنیک بسیار برای آینده کنگره مفید است، البته که این کار باید با صبر و سیاست‌های بجای آقای مهندس و در طول زمان اتفاق بیفتد. خدا را شکر ما بزرگی داریم که حواسش به همه چیز است و هر تصمیمی می‌گیرد بعد از مدت‌ها تازه حکمتش برایمان آشکار می‌شود.

شما در صحبت‌هایتان فرمودید برای تبدیل شدن باید از تغییراتتان لذت ببرید؛ چطور می‌توانیم تبدیل به یک فرد پنج صبحی شویم و از صبح زود بیدار شدن لذت ببریم؟

لذت بردن شرط اصلی تبدیل شدن نیست؛ بلکه یک نشانه است یعنی وقتی در حال تغییرات هستی یکی از نشانه‌های تبدیل شدن به صفت جدید این است که از رفتار جدیدمان لذت ببریم و انجام آن برایمان سخت نباشد. این نشانه‌ها و نشانه‌های دیگر به ما می‌گویند: داریم تبدیل به آدم جدیدی می‌شویم؛ اما هر تبدیلی قابل برگشت است و هنوز ترخیص نشده است، ممکن است بعد از تکرار و مدت زمان با تنظیم یک برنامه مشخص برای صبح زودمان مثل کار یا ورزش مشخص یا برنامه‌های آموزشی، مطالعه، کوه رفتن یا هر موضوع دیگری آدم سحرخیزی شویم؛ ولی این قابل برگشت است پس لذت بردن از صبح زود یک نشانه است، بدون زنگ ساعت بیدار شدن یک نشانه است، حال بد روزهایی که زود بیدار نمی‌شویم یک نشانه است؛ ولی برای رسیدن به این نشانه‌ها باید سعی کنیم تکرار کنیم، زمان بگذاریم، برای صبح زود یک برنامه مشخص بگذاریم و روی ساعت خواب شبمان تعصب داشته باشیم.

«هیچ نفسی بار نفس دیگری را به دوش نمی‌کشد» یک پدر و مادر چقدر در عاقبت بخیری فرزندانشان نقش دارند؟

اگر منظورتان از بار نفس، اثر اشتباهات پدر و مادر روی تقدیر بچه‌ها است؛ باید بگویم یکی از چالش‌های فکری من در کنگره این بوده که واقعاً چقدر از اعتیادم را می‌توانم گردن پدر و مادرم یا محیط زندگیم بیاندازم یا این که اگر اعتیاد روی ژن اثر می‌گذارد ممکن است اعتیادم باعث تخریب فرزندانم شود. خلاصه گویی این بحث سخت است؛ ولی ما آموزش‌های ارزشمندی از زبان مهندس می‌شنویم که یکی از آن‌ها قانونمند بودن است. قانون می‌گوید: عدالت قدرت مطلق در هستی جاری است، هیچ نفسی بار نفس دیگری را به دوش نمی‌کشد، قانون می‌گوید: همه ما قبل از تولد وجود داشتیم و به نوعی یک زیست را تجربه کرده‌ایم، تقدیر امروزمان را رقم زده‌ایم. اگر قبول کنیم که والدین فقط می‌توانند جسم فیزیکی نوزاد را شکل بدهند؛ ولی نفس نوزاد از قبل بوده و متناسب با قدر خودش، از بین تمام کالبدها در کالبدی قرار می‌گیرد که در راستای رشد و تقدیرش باشد؛ پس رفتار پدر و مادر من نمی‌تواند ریشه اعتیاد من باشد چون اعتیاد در تقدیر من بوده ولی برخورد درست و آموزش‌ها و نوع تربیت آن‌ها می‌تواند کمک کند که من در اعتیاد چقدر آگاهی کسب کنم یا نتوانم از جهل و سیاهی خارج شوم. اثر پدر و مادر و تربیت بر زندگی فرزند، یک اثر کمک کننده است نه تعیین کننده. می‌تواند کیفیت تقدیر را متفاوت کند و بسیار شبیه جایگاه راهنما و رهجو، یک انگشت اشاره است به هر حال تقدیر مبحث عمیقی است و انسان نمی‌تواند همه آن را درک کند. مهندس به من یاد داده است در تربیت فرزند و رهجو تمام تلاشت را بکن تا بهترین آگاهی و درست‌ترین آموزش‌ها را انتقال دهی؛ ولی هیچ‌وقت با نتیجه کار، خودت را قضاوت نکن. سهم ما از تربیت فرزندان‌مان پختگی و رشد شخصیت خودمان است؛ البته که اگر نتیجه درست هم بگیریم که انشالله می‌گیریم، شیرینی آن زحمات چندین برابر می‌شود. پس کار درست را انجام می‌دهم، به کمک قدرت مطلق ایمان دارم و سعی می‌کنم احساس گناه را در خودم پاک کنم. هر انسانی تقدیرش را خودش می‌سازد، فراموش نکنیم که ما فقط بخشی از تقدیر اطرافیانمان هستیم.

مرزبان همسفر منصوره

به نظر شما یک همسفر قوی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؛ حتی وقتی شاهد دیدن گریز مسافر است باید چگونه عمل کند؟

به نظر من یک همسفر باید اول از همه آگاهی و صبر داشته باشد. همسفر یعنی؛ کسی که با تمام وجودش درک کرده است که رهاییِ مسافر فقط با زور و اجبار به دست نمی‌آید؛ بلکه نیاز به زمان، آموزش، تجربه و البته خواستِ خود مسافر دارد. وقتی همسفر شاهد گریز است یعنی؛ می‌بیند که هنوز درگیر وسوسه است یا دارد از مسیر درمان فرار می‌کند نباید ناامید یا اعصبانی شود؛ چون در کنگره یاد گرفته‌ایم که هر سقوطی پایان نیست؛ بلکه می‌تواند آغاز یک پرواز باشد. نگاهمان را عوض کنیم و آرامش خود را حفظ کرده و حمایت کنیم نه کنترل.

خدمت در جایگاه مرزبانی در زندگی و شخصیت شما چقدر تأثیرگذار بوده و دست‌آورد خودتان را از این خدمت برایمان بگویید؟

یک فرصت برای رشد شخصی و آموزش مسئولیت‌پذیری و خدمت بی‌منت است. یاد گرفته‌ام چگونه باید مراقب مرزها و قوانین باشم ولی در عین حال با عشق و احترام با دیگران رفتار کنم. مسئولیتی که بر دوش دارم فقط محدود به خودم نیست؛ بلکه تأثیر مستقیم روی کل گروه و فضای کنگره دارد. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای من در این خدمت افزایش اعتماد به نفس و تقویت حس مسئولیت‌پذیری‌ام بود. همچنین یاد گرفته‌ام که خدمت کردن نه تنها به دیگران کمک می‌کند؛ بلکه به خودم هم آرامش و لذت می‌دهد.

کمی از حس و حالتان از پیمان وادی هشتم برایمان بگویید، برای کسانی که خود را از این پیمان محروم می‌کنند چه توصیه‌ای دارید؟

وادی هشتم برای من مثل یک چراغ راهنماست که یادآوری می‌کند باید همیشه با عقل و تدبیر حرکت کنم و از هرگونه افراط و تفریط پرهیز کنم. این وادی به من یاد داد که زندگی یک مسیر تعادل است نه سخت‌گیری بی‌جا و نه سهل‌انگاری بلکه وسط راهی که با تفکر و آرامش انتخاب شده باشد. وقتی پای پیمان وادی هشتم می‌آیم حس مسئولیت‌پذیری و آرامشی در درونم شکل می‌گیرد اینکه با هر قدم نه فقط خودم؛ بلکه اطرافیانم را هم در نظر بگیرم و از رفتارهای هیجانی و نسنجیده دوری کنم. برای کسانی که خود را از این پیمان محروم می‌کنند توصیه‌ام این است که به خودشان فرصت بدهند و نترسند از اینکه تغییر کنند و متعادل شوند.

رمز و راز این همه اشتیاق شما به خدمت در کنگره ۶۰ چیست؟

راهنما مسافر علیرضا:

اصولا اشتیاق در انسان‌ها از شیرینی بازتاب هر کاری است. خدمت در کنگره نیز بازتاب و محصولات زیادی برای خدمتگزاران دارد؛ از اعتماد به‌نفس تا دیده شدن یا احساس مفید بودن تا جبران محبت کنگره یا لذت داشتن جایگاه، اثرگذاری بر محیط و یا اثر مثبت گرفتن و شناخت خود، کمک به پیدا کردن نقاط ضعف و ترمیم آن‌ها و بسیاری اثرات مثبت دیگر، منتهی هر کدام از این اثرات یک عمر مشخصی دارند؛ مثلاً بعد از یک مدتی که فرد اعتماد به‌نفس پیدا می‌کند دیگر شیرینی آن بخش برایش کمتر و اشتیاقش کمتر می‌شود یا اگر برای جایگاه خدمت کنیم به محض اینکه جایگاه را از ما بگیرند به‌هم می‌ریزم یا اگر به دست بیاوریم طبق قانون مالکیت استاد امین، نسبت به آن بی‌تفاوت می‌شویم. باید در طی زمان نگاهمان را به خدمت ارتقاء بدهیم و هدفمان از خدمت رشد کند و متعالی شود؛ حالا این تعالی برای هر کسی یک معنای متفاوت می‌دهد. هر چقدر هدفمان از خدمت ارزشمندتر باشد لذت بیشتری از آن می‌‌بریم و اشتیاق بیشتری در انسان ایجاد می‌کند و این اشتیاق مثل آب زلال ماناتر و مفیدتر است.

مرزبان همسفر منصوره:

وقتی در کنگره خدمت می‌کنم احساس می‌کنم بخشی از یک خانواده بزرگ و دوست‌ داشتنی هستم که همه‌ ما برای یک هدف مشترک تلاش می‌کنیم که رهایی و زندگی بهتر است. خدمت به من یاد داده است که وقتی بدون توقع و با عشق خدمت می‌کنیم خودمان هم رشد می‌کنیم آرام‌تر می‌شویم و حس ارزشمندی پیدا می‌کنیم. همچنین تجربه کرده‌ام هر قدم که برای کمک به دیگران بر می‌دارم یک قدم به سمت بهتر شدن خودم هم برداشته‌ام. کنگره به من یاد داده است که زندگی یعنی حرکت و خدمت، یعنی زندگی در حرکت و عشق به انسان‌ها و این ترکیب باعث شده که هیچ‌وقت از خدمت خسته نشوم و هر روز انگیزه‌ام بیشتر شود.

شما هر دو شاغل هستید، خدمتگزار و پدر و مادر دو فرزند کوچک، چطور این همه مسئولیت را با هم مدیریت می‌کنید رمز و راز این نظم و انضباط چیست؟

راهنما مسافر علیرضا:

یکی از رازهایی که کنگره برایم روشن کرد مخصوصاً در بحث سردار این بود که وقتی چیزی را با خلوص می‌بخشی در واقع آن بخش از پول یا مال در اموال شما گنجانده شده و با آن بخشش ذره‌ای از روزی شما کم نشده؛ بلکه برکت هم پیدا کرده است در مبحث خدمت و زمان هم این قانون صادق است اگر با تعادل و عاقلانه برای خدمت وقت بگذاریم؛ قطعاً در زمان ما برکت و گشایش اتفاق می‌افتد شاید یک مقدار دوندگی‌مان بیشتر شود؛ ولی از وقت کمتری که مثلاً برای کار می‌گذاریم عایدی بیشتری پیدا می‌کنیم و قانون برکت را به وضوح در کنگره می‌شود دید و صد البته که نظم زمانی بسیار مهم است.

مرزبان همسفر منصوره:

رمز اصلی من در حفظ این تعادل توجه به خدمت و یادگیری مستمر است. خدمت به من انرژی می‌دهد و باعث می‌شود حتی در روزهای پرمشغله حس کنم که در حال ساختن یک زندگی بهتر برای خودم و خانواده‌ام هستم. زندگی یعنی حرکت حتی اگه سخت باشد؛ پس رمز کار من، برنامه‌ریزی خوب، اولویت دادن به کارهای مهم، خدمت کردن با عشق و همیشه توکل به خدا داشتن است و با این روش حتی با کلی مسئولیت می‌توانم هم مادر خوبی باشم هم در کارهایم موفق و هم خدمتگزار باشم و زندگی‌ام را با آرامش پیش ببرم.

چه زمانی کنگره را باور کردید و تصمیم به خدمت در این مسیر گرفتید؟

راهنما مسافر علیرضا:

باور مرحله‌ای است که یا با دلیل و منطق یا با چشم یا با وجود خودمان اثرات خدمت را در زندگیمان می‌بینیم؛ ولی برای شروع خدمت ابتدا باید ایمان داشت، خدمت را شروع کرد و به پاس ایمانمان اثرات خدمت را در زندگیمان می‌بینیم؛ سپس باور در من شکل می‌گیرد. خدمت من در کنگره از فرمانبرداری شروع شد. انتهای سفرم راهنما به من دستور داد در بخش کارت عضویت مشغول خدمت شوم و من چون به راهنمایم ایمان داشتم گفتم: چشم و از همان‌جا پرونده خدمت برایم باز شد و با لذت بردن از خدمت ادامه یافت و با دیدن اثراتش بر روی حالم باور در من شکل گرفت.

مرزبان همسفر منصوره:

زمانی کنگره ۶۰ را با تمام وجود باور کردم که آثار واقعی آموزش‌ها را در زندگی‌ام دیدم وقتی آرامش که سال‌ها در زندگی‌مان گم شده بود کم‌کم برگشت وقتی دیدم که مسافرم بدون اجبار و زور فقط با آموزش و عشق و حرکتِ خودش در مسیر درمان قرار گرفته آن‌جا بود که یقین پیدا کردم این راه، راه درستی است. کنگره برای من فقط یک مکان درمانی نبود بلکه یک مسیر برای ساختن انسانِ درونم بود جایی که نه‌ تنها مسافرم رشد کرد بلکه من به‌ عنوان یک همسفر هویت تازه‌ای پیدا کردم. تصمیم به خدمت در کنگره از دلِ همین باور عمیق شکل گرفت جایی در درونم گفتم؛ وقتی چنین نوری وارد زندگی من شده؛ چرا من سهمی در رساندن این نور به دیگران نداشته باشم. خدمت در کنگره برای من تنها یک وظیفه نیست بلکه ادای دینی‌ است به مسیر نجات به آموزش به عشق و به تمام آن‌ چه که از کنگره ۶۰ دریافت کرده‌ام.

تولد ۱۰سال رهایی مقدس است، بهای این روز را چطور باید پرداخت کرد؟

راهنما مسافر علیرضا:

با خدمت بیشتر، این تولد ده سال رهایی برایم بیشتر از این‌که یادم بیاندازد ده‌سال مواد مصرف نکرده‌ام به من گوش زد می‌کند خداوند من را قابل دانسته و ده‌سال به من فرصت خدمت به بندگانش را داده است و این لطف خداوند و کنگره را واقعاً چطور می‌شود حساب کرد؟ ما در مقابل خداوند و کنگره فقیرتر از آنی هستیم که بتوانیم بهایش را پرداخت کنیم فکر می‌کنم بیشتر از پرداخت بها باید تمرکزمان روی این باشد که بیشترین بهره را ببرم و با تلاش برای ارتقاء جایی که خدمتگزار هستیم به اصلاح خودمان برسیم و ایرادات خودمان را پیدا کنیم و برای سلامتی آقای مهندس دعا کنیم.

مرزبان همسفر منصوره:

تولد ده سالگی در کنگره۶۰ فقط یک جشن نیست یک نقطه عطف است یک لحظه‌ی مقدس که یادآور سال‌ها تلاش، صبر، آموزش و ایمان است. پشت این ده‌سال هزاران روز جنگ با نفس، خواسته‌های نامعقول، وسوسه‌ها و لحظاتی‌ است که شاید خیلی‌ها درکش نکنند. اما سؤال اینجاست که بهای این روز مقدس را چطور باید پرداخت کرد؟ با ماندن در مسیر، خدمت کردن بی‌منت، الگو بودن برای تازه‌واردین و وفاداری به حرمت‌ها و اصول کنگره. بهای این روز را باید با پایداری با آموزش بیشتر با عشق ورزیدن به دیگران و با بیدار نگه داشتن آن نوری که ما را از تاریکی بیرون آورد. تولد ده سالگی یعنی من ثابت کرده‌ام که می‌شود رها شد، می‌شود ساخت، می‌شود ماند و حالا وظیفه‌ دارم که چراغ راه دیگران باشم نه فقط برای امروز بلکه تا آخرین نفس.

صحبت پایانی همسفر:

در پایان صحبت‌هایم می‌خواهم بگویم که یاد گرفته‌ام همسفر بودن یعنی صبر، درک و ساختن آرام‌ آرام بدون توقع، بدون ناامیدی و با عشق. ما در این مسیر یاد گرفته‌ایم که نجات فقط مخصوص مسافر نیست همسفر هم از افکار منفی از بی‌حوصلگی از ترس و از تردید نجات پیدا می‌کند. امروز اگر آرامش و امیدی هست اگر لبخندی از ته دل روی لب‌هایم نشسته است همه به لطف آموزش‌های کنگره و خدمت در این مسیر پاک و مقدس است و در نهایت از خدای مهربان از راهنمایان عزیزم و از بنیان‌گذار محترم کنگره‌۶۰ آقای مهندس با تمام وجودم سپاسگزارم. امیدوارم بتوانم تا آخر عمرم در مسیر خدمت همسفر خوبی باقی بمانم.

از مرزبان همسفر منصوره و راهنما مسافر علیرضا سپاسگزاریم که وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما گذاشتند. بسیار تا بسیار آموزش گرفتیم. امیدواریم که همیشه در مسیر سبز کنگره مستدام بوده، همواره بدرخشند و با آموزش‌های نابشان الهام‌بخش دیگران باشند.

مصاحبه کننده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پانزدهم)
عکاس: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر‌ مریم (لژیون هجدهم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر‌ لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .