جلسه دوم از دوره شانزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی هاتف به استادی راهنما همسفر طاهره، نگهبانی همسفر سمیه و دبیری همسفر ندا، با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت مینمائیم) و تأثیر آن روی من»، روز یکشنبه ۱۶ شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که یکبار دیگر اذن و اجازه این جایگاه به من داده شد تا، بتوانم این جایگاه را بار دیگر لمس کنم. از نگهبان همسفر سمیه و از همه شما تشکر میکنم. دستور جلسه امروز، اگر خوب دقت کنیم، هر زمان آقای مهندس دستور جلسه وادیها را اعلام میکنند، بلافاصله جمله دیگری نیز بیان میکنند: و آن «تأثیر آن وادی روی من» است. وادیها، که من و شما در کتاب عشق میخوانیم، وادی هفتم را هم مطالعه کردهایم و میدانیم موضوع آن چیست، در لژیونها هم آموزش گرفتیم. در این وادی، قسمت دوم آن بسیار مهم است؛ یعنی «تأثیر آن روی من چه بوده است»؟ که در دستور جلسه نیز مطرح شده است.
قبل از اینکه وارد کنگره شویم، همه ما یک پیشزمینهای داشتیم. این پیشزمینه چه بود؟ بیشتر ما نذر و نیاز میکردیم، سفره میانداختیم، چهقدر گریه و زاری میکردیم که خداوند راهی پیش پای من قرار دهد تا مصرفکننده من فرزندم، همسرم ،یا پدرم، به درمان برسد و همه به حال خوش در زندگی برسیم. ما خیلی دنبال راه میگشتیم، خدا را شکر که پیدا شد. ما مانند بسیاری دیگر به بیراههها نرفتیم؛ زیرا راههای مختلف زیادی بود که میتوانستیم امتحان کنیم، یا به بیراهه برویم. خود وادی به ما میگوید: وقتی وارد کنگره میشویم، راه پیدا میشود.
وادی هفتم به ما میگوید: «رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم». ما همسفران خدا را شکر راه را پیدا کردیم؛ اما قسمت دوم وادی مهمتر است؛ یعنی آنچه برداشت میکنیم. رمز؛ یعنی پیدا کردن راه و راز، همان چیزی است که برداشت میکنیم. حقیقتی که ما اینجا یافتیم، درمان اعتیاد است، حقیقتی که به آرامش ختم میشود و آن چیزی که من میخواهم به آن برسم: درمان مسافرم و درمان خودم است.
در لژیون همیشه به رهجوها میگویم: مسافر را رها کنید، او خودش لژیون دارد، خود من مهم هستم که در کنگره۶۰ درمان شوم و درمان من در کنگره اهمیت بیشتری دارد؛ اما برداشتهای من چه هستند؟ همیشه در صحبتهایم، از بوئینمیاندشت مثال میزنم و از آن نمیگذرم. آنجا گیاهان دارویی بسیار خوبی وجود دارد. یادم هست وقتی کوچک بودم، همراه مادربزرگم به کوهها میرفتیم. او به ما میگفت: بیایید به شما نشان دهم آویشنها کجا هستند. ما را به آن محل میبرد. به بالای کوه که میرسیدیم، میگفت: این گیاه آویشن است، برگهایش اینگونه، و ساقههایش آنگونه است. وقتی به حرف او گوش میکردیم، آویشن خوبی میچیدیم؛ یعنی وقتی طبق سخن بزرگتر پیش میرفتم، برداشت خوبی هم داشتم؛ اما وقتی با خواهرم میرفتم، میگفت: مهم نیست بالاخره یک چیزی میچینیم. وقتی برمیگشتیم، میدیدیم گیاهی زهراگین چیدهایم. مثلاً وقتی برای چیدن پونه میرفتیم، بدون توجه گیاه میچیدیم و بعد متوجه میشدیم گیاه زهراگین خوردهایم.
زندگی ما هم همین است. گاهی گیاه تلخ میچینیم و برداشتهای تلخ، و گاهی برداشتهای خوب داریم. زندگی ما شامل دو بخش ،قبل از کنگره و بعد از کنگره، است. قبل از کنگره، من در ناآگاهی بودم و بازیها و زندگی من در ناآگاهی میگذشت؛ اما وقتی به کنگره آمدم، بازیهای من وارد آگاهی شد. مثلث دانایی را به من آموزش دادند و زندگی کردن در آگاهی را یاد گرفتم. این موضوع را به برداشتهایی که دارم ربط میدهم. گاهی بازیهایی که در کنگره یا در زندگی دارم، ناشی از خواستههای نامعقول است.
در ادامه وادی درباره کمخردان و خردمندان صحبت میکند. گاهیاوقات من در کنگره؛ وارد حاشیهها میشوم: فلانی چه گفت یا دیگری چه کاری انجام داد؟ چرا او نگهبان، یا دبیر شد و من نشدم؟ میخواهم هرطور شده جایگاه را به دست بیاورم. آگاهی دارم، مثلث دانایی را هم آموختم؛ اما آگاهی من در خدمت خواستههای نامعقول است. یادم میرود که برای درمان آمدم و در حاشیهها غرق میشوم، تا جایی که میخواهم حال دیگران را خراب کنم؛ اما اگر خردمند باشم، میگویم: بازی من باید در آگاهی و خردمندی باشد. اگر کسی نگهبان یا دبیر شد خوشحال باشم و به او تبریک بگویم. وادی هفتم میگوید: نباید به اطراف نگاه کنم؛ باید دید من به جلو باشد تا این راه به خوبی طی شود. این همان بازی در آگاهی و خردمندی در کنگره است. اگر من کمخرد باشم، مثل کسی هستم که یخچال خانهاو پر از مواد غذایی است؛ اما بلد نیست چگونه غذا بپزد، پس غذای خوبی هم نخواهد خورد؛ ولی وقتی خردمند باشم، میتوانم بهترین غذاها را بپزم.
برداشتی که از وادی هفتم دارم این است: وقتی میخواهم گیاهی بچینم، مثلاً پونه بچینم؛ باید لب رودخانه، پایم در گل فرو رود، یا دستم از خارهای آویشن زخمی شود؛ باید اذیت شوم تا گیاه خوبی به دست بیاورم. زندگی هم همین است. گاهی؛ باید سختیهای زیادی کشید تا در بازی زندگی موفق شد.
در ادامه میگوید: خردمند کسی است که گنج درون خودش را پیدا کند، نه اینکه دنبال گنج در بیغولهها بگردد؛ یعنی وقتی وارد کنگره میشوم؛ باید محکم باشم. نیروهای منفی زیاد هستند؛ اما من باید محکمتر از آنها باشم، تلاش و کوشش کنم تا موفق شوم. در آخر وادی میگوید: اگر در صراط مستقیم باشی، فنا هم بقا است. این مطلب را همسفران بدانند، گاهی سفر مسافر ممکن است طولانی شود، من همسفر؛ باید سعی و تلاش کنم، مقاوم و صبور باشم. گاهی میگویم: نابود شدم، چرا مسافر من خوب نمیشود؟ این فنا؛ باید برای من اتفاق بیفتد تا بقا حاصل شود، تا پرانرژیتر شوم. به عنوان مثال: گاهی میخواهم املت بپزم، سریع آماده میشود؛ اما اگر بخواهم قورمهسبزی بپزم؛ باید زمان و وقت بیشتری بگذارم. سفر مسافران هم همینطور است؛ یکی زودتر، دیگری دیرتر، درمان میشود؛ حتی برای پخت کیکها هم دما متفاوت است، یکی ۲۰۰ درجه و دیگری ۲۵۰ درجه لازم دارد. مسافری که نیاز به ۲۰۰ درجه دارد، نباید زود از فر بیرون بیاید. نباید زود ضجه بزنم کهچرا درمان نمیشود؟
مسافر من هفت سال در مسیر سفر است و هنوز درمان نشده است. من هم خیلی گریه و زاری کردم؛ اما در نهایت فهمیدم؛ باید صبور باشم، فنا هم بقا است. اگر بگویم جوانی من رفت و بدبخت شدم؛ نه اینطور نیست؛ باید بدانم شاید همین موضوع برای من بقا است.
در پایان وادی به عکسالعملها اشاره شده و میگوید: گاهی آنقدر در کنگره غرق و همه چیز کنگره میشود که زندگی بچهها و همسرم را فراموش میکنم، حال وحوصله من فقط برای لژیون و راهنما است، و وقتی به خانه میروم، جنگ با شوهر و فرزندان شروع میشود، اعصاب ندارم؛ حتی غذای درست و حسابیهم حاضر نمیکنم. انشاءالله در این راهی که قدم گذاشتهام، ریزبینانه، مقتدرانه، صبورانه و عاقلانه پیش بروم تا عکسالعملهای من نسبت به خانواده، خودم و زندگی بهتر شود و بتوانم بهترین گیاه را برای زندگی خود برداشت کنیم.

اهدا تقدیرنامه لژیونسردار با حضور نگهبان لژیونسردار

مرزبان کشیک: همسفر اعظم و مسافر سجاد
تایپیست: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوازدهم)
عکاسخبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر پروا (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
370