English Version
This Site Is Available In English

حقیقت بدون یافتن راه معنایی ندارد

حقیقت بدون یافتن راه معنایی ندارد

سلام دوستان مریم هستم یک همسفر

وادی هفتم برای من حکم چراغی را دارد که مسیر تاریک زندگی‌ام را روشن کرد. همیشه در جست‌وجوی حقیقت بودم؛ اما نمی‌دانستم که حقیقت بدون یافتن راه و بدون برداشت درست از آن هیچ معنایی ندارد. بارها تلاش کردم که همسرم و خانواده‌ام را از اعتیاد و مشکلات بیرون بکشم؛ ولی چون راه را نمی‌شناختم تلاش‌هایم، مثل دویدن در بیابانی بی‌انتها بود؛ پر از خستگی و ناامیدی. وقتی وارد کنگره شدم فهمیدم که راه درست همان مسیر مشخص و تجربه‌شده‌ای است که دیگران با موفقیت طی کرده‌اند. این وادی به من آموخت که اگر راه، روشن و مطمئن باشد می‌توانم با دل آرام قدم بردارم؛ اما نکته مهم‌تر این بود که یاد گرفتم حقیقت فقط در خود راه نیست؛ بلکه در برداشت و نگاه من نهفته است. اگر با عجله و قضاوت حرکت کنم، چیزی جز سردرگمی نصیبم نخواهد شد. برداشت من از این وادی این است که زندگی، مانند سفری طولانی است. حقیقت در همان قدم‌هایی است که برمی‌داریم، در همان تجربه‌هایی است که به آرامی در دل ما جا می‌گیرد. امروز یاد گرفته‌ام که صبور باشم، آموزش بگیرم و هر روز اندکی بهتر برداشت کنم. وادی هفتم برای من امید تازه‌ای بود؛ امیدی که نشان داد اگر راه درست را پیدا کنم و درست برداشت کنم، هیچ مانعی نمی‌تواند جلوی رسیدنم به آرامش و حقیقت را بگیرد. اکنون با ایمان بیشتری به این مسیر قدم می‌گذارم؛ چون می‌دانم هرچقدر برداشت من از آموزش‌ها عمیق‌تر و روشن‌تر شود، حقیقت نیز زیباتر و دست‌یافتنی‌تر خواهد شد. این وادی به من نشان داد که رهایی فقط یک مقصد نیست؛ بلکه سفری است که در هر لحظه می‌تواند زندگی مرا سرشار از عشق و آرامش کند.

سلام دوستان آرزو هستم یک همسفر

وادی هفتم به ما می‌گوید که «رمز و راز کشف حقیقت، در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری، آن‌چه برداشت می‌کنیم.» من باید برای انجام هر کاری ابتدا خوب فکر کنم تا راه صحیح و درست را پیدا کنم، مثلاً اگر می‌خواهم به مسافرت بروم، ابتدا باید تفکر و تحقیق کنم تا بهترین راه را بیابم که با سلامتی و کمترین خطر به مقصد برسم. قبل از این‌که وارد کنگره شوم، اول کارها را انجام می‌دادم و بعد تفکر می‌کردم. وقتی به مشکل برمی‌خوردم و کارهایم خراب می‌شد، به خودم و دیگران ضربه می‌زدم. این مشکل برای من همیشه ادامه داشت و درواقع از این چاله به آن چاه می‌افتادم و باعث رنجش اطرافیانم می‌شدم. همیشه هم می‌خواستم به سرعت کارهایم را انجام بدهم و به نتیجه دلخواه برسم؛ اما هر بار با شکست مواجه می‌شدم و هرگز به چیزی که می‌خواستم نمی‌رسیدم و کارهایم همواره نیمه‌تمام می‌ماند؛ اما اکنون که به کنگره آمده‌ام، سعی می‌کنم آرام آرام تفکر کنم و راه درست را پیدا کنم و در صراط مستقیم حرکت کنم تا به نتایج خوب و مورد نظرم برسم. بنابراین برای پیدا کردن صراط مستقیم باید خوب تفکر کنم و همه جوانب را بررسی کنم تا با حال خوب و سلامت به مقصد راستین برسم؛ زیرا تمامی پیامبران، اندیشمندان و صاحبان تفکر همواره در پی نشان دادن راه به انسان‌ها بوده‌اند تا آنان به سمت صلح، آرامش، آسایش، عشق و محبت حرکت کنند. از نشانه‌های صراط مستقیم این است که ما را با سلامتی به اهداف‌مان برساند.

سلام دوستان نفیسه هستم همسفر

سال‌ها درگیر اعتیاد همسرم بودم و راه‌های گوناگونی را برای نجات او آزمودم؛ از روش‌هایی چون «مامان‌درمانی» و «میوه‌درمانی» تا کمپ‌های مختلف ترک اعتیاد؛ اما همه این راه‌ها ساده، زودگذر و بی‌ریشه بودند. هر بار، بدون آن‌که تفکری پشت‌شان باشد ما را به نقطه آغاز بازمی‌گرداندند. در طول این مسیر پر از شکست، آموختم که همیشه راه ساده، راه درست نیست. گاهی مسیر درست سخت‌تر و طولانی‌تر است؛ اما در عوض ما را به نور می‌رساند. بارها در دوراهی‌های زندگی ایستادم. با این‌که وسوسه انتخاب راه آسان در وجودم بود؛ ولی وجدانم هشدار می‌داد که ممکن است آن راه مرا به بیراهه بکشاند. از آن مسیرها چشم پوشیدم. پیش از ورود به کنگره، ذهنم تماماً درگیر تصمیم به جدایی از همسرم بود؛ اما با حضور در جلسات و شنیدن کلام راهنما، فهمیدم که طلاق ممکن است نه‌تنها گره‌گشا نباشد؛ بلکه گره‌های بیشتری در زندگی‌ام ایجاد کند. امروز با وجود چالش‌ها و حوادث تازه‌ای که در مسیر زندگی‌مان پیش می‌آید دیگر، مانند گذشته تنش ایجاد نمی‌کنم. حتی اطرافیانم نیز با دیدن آرامش در رفتار من، خودشان آرام می‌گیرند.

من امروز، دیگر آن نفیسه سابق نیستم که از شدت درد و خشم، زبان به کفر و ناسزا علیه خداوند بگشاید. این‌بار، در دل بحران، نوری دیدم و آن را نشانه‌ای از سوی خدا دانستم؛ نشانه‌ای برای ادامه، برای ماندن و برای رشد. چندی پیش به مسافرم گفتم: «از تنهایی در این شهر خسته‌ام. دلم می‌خواهد به اصفهان بازگردم.» او پاسخ داد: «نفیسه، این اولین بار است که از یک راهنما خوشم آمده است و حرف‌هایش واقعاً به دلم نشسته.» در آن لحظه، با خودم فکر کردم اگر اکنون بازگردم، شاید اتصال او به کنگره گسسته شود و دوباره به عقب برگردیم. پس راه درست را انتخاب کردم؛ نه تنها تصمیم گرفتم بمانم، بلکه تنشی ایجاد نکردم و اصراری هم نکردم؛ فقط آرام ماندم و با عشق و درایت مسیر را پذیرفتم. از همه مهم‌تر، خداوند دو بار مسیر کنگره را برایم فراهم کرد. بار اول، نمی‌دانستم چطور باید از آن استفاده کنم؛ پس رهایش کردم و ۱۲ سال در منجلاب رنج‌ها و تاریکی‌های خودم دست و پنجه زدم؛ اما خداوند دوباره این راه را برایم باز کرد و من از این موضوع بسیار خوشحال هستم. امروز تمام تلاشم را می‌کنم که قدر این فرصت را بدانم و با آگاهی، سپاسگزارش باشم.

رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر شهزاد رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دوازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وحید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .