English Version
This Site Is Available In English

در بازار بهشت فروشان بلیط خدا را بردم

در بازار بهشت فروشان بلیط خدا را بردم

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم، از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم انسان به‌واقع چه ویژگی و جایگاهی در بین این خلقت عظیم کهکشان‌ها و سیارات و اقیانوس‌ها و غیره داشت که خالق بعد از خلق آن به خود آفرین گفت؟ آن علوم و توانایی‌هایی که خداوند به فرشتگان فرمود همه را به انسان دادم کدام است؟ این ویژگی‌ انسان‌های بزرگی که در کتب سماوی از آن‌ها یادشده حقیقی‌اند یا واقعی و یا افسانه؟ چرا خداوند می‌فرماید: "من از رگ گردن به شما نزدیک‌ترم و شمارا همچون خودم آفریدم و هرکس خودش را بشناسد مرا شناخته؟" آیا آنچه در قرآن و آثار عرفا آمده، پیغامبر، راهنما، امام، انسان کامل، این‌ها افراد خاصی بوده‌اند و تمام‌شده و دیگر دست‌یافتنی نیستند یا مقام‌هایی هستند که انسان‌ها در تمام اعصار می‌توانند با تزکیه، پالایش، رشد و تعالی به آن‌ها برسند؟ یا مگر می‌شود آتش به گلستان تبدیل شود؟

مگر می‌شود همچو خضر و موسی بنای خرابی را بدون چشم‌داشت و مزدی آباد نمود؟ آیا فرمان‌برداری و اطاعت محض از یک راهنما هرچند عامی و با پیروی و عمل به اصولی ساده، محمدها و مولاناها و دیگر بزرگان را ساختن برای زمان خاصی بود و یا توانایی دست پیدا کردن به علوم و اسراری از عالم غیب و شهود و نگارش آن‌ها تحت عنوان کتابی ساده که خلل‌ناپذیر باشد دیگر تمام شد؟ پس کو هادی و راهنمایی که در قرآن وعده داده‌ شده که از جنس ما باشد و در زمان ما و برای ما در بین ما باشد همچون خود ما؟ دی همی شیخ می‌گشت گرد شهر با چراغ، وز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست. در زمانه‌ای که گر نیک بنگری خواهی دید که اکثر انسان‌ها خود را در مال و منصب و جاه گم‌کرده‌اند و به بردگان و امانت دارانی بی‌اختیار تبدیل‌شده‌اند و از انسان تنها شکلی دارند و بس، اگر به حقیقت به درگاه باری تعالی، جماعتی را میابی که پس از پیدا کردن خود به شناخت خدا رسیده‌اند جماعتی که شاید به شمار اندک‌اند ولی به کیفیت بزرگ، به‌ظاهر ساده پوشند ولی به باطن لباسی از نور برتن دارند.

دغدغه‌ی آن‌ها فراتر از خوراک، پوشاک، مسکن و اتومبیل است انگار از جنسی دیگرند، گویی متفاوتند درزمانی که بسیاری فقط فکر خودشان هستند آن‌ها فکر دیگرانند، در زمانی که همه به هم زخم می‌زنند آنان مرهم دل‌های سوخته‌اند، در زمانی که به دست آوردن سخت شده آنان به فکر بخشیدن هستند، در طوفان و گردبادهای روزگار پناهگاه گم شدگان هستند. منتظر و چشم‌به‌راه تا مسافر سینه سوخته و طوفان‌ زده‌ای به درآید تا با آغوشی باز و سرشار از عشق و محبت ظرف وجود او را پر کنند و او را در کشتی نجات نوح نشانند و بامحبتی پدرانه همچون رستم با نوش دارویی سهراب زخم‌خورده و بیمار را تیمار کنند و چنان شمس به لایه‌های تاریک تفکرات او بتابند و به او بفهمانند که ورای آنچه تابه‌حال می‌اندیشیده حقیقت دیگری هم هست که با پیروی از آن‌ها، آتشی که به دست خود بپا کرده را می‌توان به گلستانی تبدیل کرد که در آن لاله‌ها توان رشد داشته باشند.

آری به مسافر می‌آموزند که با تزکیه و خویشتن‌داری می‌توان از چنگال دیو هفت‌سر داستان رها شد و دل تهمینه را شاد کرد و با پالایش می‌توان جوی خون را به نهر شرابی تبدیل کرد که مستی آن دم‌به‌دم افزون گردد و از این خرابه بنایی ساخت تا عرش خدا. این داستان سفر من بود که درآمدم به کنگره ۶۰ برای رهایی از چنگال اعتیاد ولی دیدم جماعتی که چنان از شراب عشق مستند که گویی به‌ غیر از خدا را نمی‌بینند انگار تاریکی و اعتیاد بهانه بوده تا عشق و خدا تجلی‌گاهی در زمین و انسان‌هایی برای خود برگزیند. زندگی کردن ما عرصه عشق‌بازی اوست، چون به دل‌ها بنگری داخل کاشانه هموست


 

به قلم مسافر: عباس سلطانی لژیون9

تنظیم و ویرایش: مسافر علی فدایی لژیون17

عکاس : مسافر اکبر فروغی لژیون23

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .