English Version
This Site Is Available In English

رمز می‌شود یافتن راه و متد DST یافتن راه بود

رمز می‌شود یافتن راه و متد DST یافتن راه بود

چهاردهمین جلسه از دوره سی‌ ام کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی مسافر حمید، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مسلم با دستور جلسه (وادی هفتم و تاثیر آن روی من)یکشنبه 16 شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ شروع به کارکرد

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان حمید هستم یک مسافر؛
در ابتدا خداوند بزرگ را شاکرم که بار دیگر فرصت داد من در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم، از راهنمای خودم ایجنت محترم آقا فرهاد خیلی تشکر می‌کنم بابت آموزش‌هایی که در کنگره گرفتم، از آقا رضا عزیز هم بابت فراهم ساختن این بستر در شهر و استان خودمان متشکرم.

دستور جلسه "وادی هفتم و تاثیر آن روی من است" این وادی می‌گوید "رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می‌نمایم" در این وادی چند کلمه برای ما مشخص شده است کلماتی مثل رمز، راز، کشف، حقیقت و برداشت هستند.
من این را برای خودم می‌خواستم ساده کنم فهمیدم اصولاً انسان وقتی بر سر یک چند راهی قرار می‌گیرد و می‌خواهد راهی را انتخاب کند که بهترین راه ممکن باشد، به طور مثال دوراهی رفتن به NA و یا کمپ و یا آمدن به کنگره اینجا مهم این است که انسان راه را پیدا کند و در مسیر قرار بگیرد و وقتی که در راه قرار گرفت و در مسیر قرار گرفت می‌تواند آن چیزی که لازم است را برداشت نماید.

رمز می‌شود یافتن راه و متد DST یافتن راه بود، ما وقتی در این مسیر درست قرار گرفتیم آنچه که برداشت می‌کنیم می‌شود رهایی، درمان، حال‌خوش و خدمت کردن، که در کنگره 60 بسیار با ارزش است. تجربه‌ای که برای خودم در این خصوص پیش آمد و دوست دارم این تجربه را با دوستان در میان بگذارم در خصوص قسمت دوم این دستور جلسه بود که می‌گوید تاثیر آن روی من.

جمله معروفی هست درکنگره که می‌گویند خداوند اجازه خدمت کردن به بندگانش را به هرکسی نمی‌دهد و واقعاً هم همینگونه است، اما چند هفته پیش این جمله رفته بود در ذهن من که چون خداوند اجازه خدمت کردن را به من داده و قرار است من راهنما شوم پس خیلی آدم خوبی هستم و به اینجا هم ختم نمی‌شد و کسانی را تصور می‌کردم که در جایگاه‌های بالای علمی و یا مالی بودند ولی خدمت نمی‌کردند و با خودم می‌گفتم آنها چون خدمت نمی‌کنند آدم‌های بدی هستند و من آدم خوبی هستم، اتفاقاً به این نتیجه رسیدم که شاید اجازه خدمت به من داده شده برای این است که شاید بتوانم آدم خوبی بشوم.

سر ساختمان در حال کار کردن بودیم که آجرهای سفال را با بالابر از دو طبقه بالا می‌بردیم و بعد دست استادکار می‌دادیم تا آنها را در دیوارچینی ساختمان به کار گیرد، ناگهان یکی از آجرهایی که در مراحل نهایی بالا رسیدن با بالابر بود افتاد و تیکه تیکه شد، همانجا فهمیدم که این می‌تواند خود من باشم و با خودم گفتم اگر از ابتدای راه می‌افتادم ممکن بود دو تیکه یا نهایتاً سه تیکه می‌شدم ولی وقتی بالاتر می‌آیی اگر مواظب نباشی با یک اشتباه کوچک ممکن است پرت شوی و تیکه تیکه شوی، این بالابر کنگره بود که من را از اعتیاد، ترس، منیت و غیره بیرون آورد و بالا کشید، لذا اگر درست نفس را نشناسم درست در زمانی که قرار بود آن آجر در دیوار قرار گیرد و عضوی از یک ساختار شود و ماندگار گردد با یک لغزش کوچک افتاد و پودر شد حال شاید باید هزاران سال دیگر بگذرد تا کسی بیاید و آن تیکه‌های سقوط کرده را بکوبد و خاکش را علک کند و بعد قالب بزنند و سپس در کوره بگذارند و تبدیل به سفال کند تا چه زمانی یک ساختار پیدا شود و ما خودمان را در آن ساختار جای دهیم.

که بعد آمدم در خانه یک CD از استاد امین گوش کردم که می‌گفتند فکر نکنید اگر خدمتی می‌کنید آدم‌های خیلی خوبی هستید همانجا بود که فهمیدم استاد امین نفس را شناخته و می‌گوید نفس می‌تواند به بهترین شکل ممکن پشت کارهای خوب ما قرار گیرد و ضربه خودش را سر بزنگاه بزند. در کنگره همان روز اول گفتند نفس را باید پرورش داد و نباید سرکوبش کرد و همینجاست که یافتن راه و برداشت مطرح می‌گردد و امکان ندارد انسانی فرمانبردار نباشد و بتواند راهش را پیدا کند. 

از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید ممنون و متشکرم .

 

تایپ و تنظیم : مسافر حسین لژیون پنجم
عکس : مسافر امیر لژیون ششم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .