زمانیکه انسان در برابر خداوند گفت: «قالوا بلی» رمز و رازهای زیادی پدید آمد، خداوند همه چیز را آفرید و در زمین گستراند. همزمان به انسان عقل داد و انسانهای خردمندی را آفرید تا بهواسطه آنها همه چیز کشف شود و پی به رمز و رازهای جهان ببرند. بسیاری از چیزها کشف و به خیلی از رمزها پی برده شد؛ اما بسیاری از آنها فقط شناخته شد. مسئلهای که وجود دارد این است که شناخت تنها کافی نبود، باید رمزها یافته میشد.
حقیقتها وجود داشته و دارند؛ اما برای کشف حقیقتهای پنهان، نیازمند شکافتن رمز و راز آن هستیم؛ زیرا برای باز کردن هر دری یا باز شدن گره هر مشکلی باید کلید آن را پیدا و بعد اقدام به باز شدن آن کرد. در زندگی سالهای بسیاری درگیر اعتیاد بودیم و درهای پیش روی خود را بسته میدیدیم؛ زیرا رمز مشکل خود را نمییافتیم و در اعماق تاریکیها بودیم.
همیشه به دنبال راهی برای نجات خود بودیم تا بالاخره زمان گشایش رمز فرا رسید و ما وارد گروه خردمندانی شدیم که خود تاریکیها را تجربه کرده، دست همیاری به سوی ما دراز و رمزها و بندها را یکییکی از ما گشودند. حقیقت ماجرا این بود که نه تنها مسافر من؛ بلکه خود من نیز با مصرف نیکوتین بندهای ضدارزشی را به خود وصل کرده بودم؛ اما خبر نداشتم چه بند سنگینی، ملبس به لباس زیبایی بود؛ ولی قفل به دستان من زده بود.
کلید زمانی پیدا شد که من متوجه شدم، مصرف نیکوتین یک کار ضدارزشی است و فرقی با دروغ گفتن ندارد. با در دست داشتن کلید شروع به باز کردن قفل کردم و این شروع ماجرا بود. با باز شدن گرهها یکی پس از دیگری جسم من، زمینی حاصلخیز برای پرورش درون خويش شد؛ زیرا خردمندی از دل زمین بیرون و با پرورش ناشناختههای جسم، راهی را پیدا کرد که این راه همان متدDST بود و سعی کرد آن را در فراسوی زمین بگستراند.
چه انسانهای زیادی قربانی شدند، فقط به دلیل اينکه راه را پیدا نکردند یا راه را اشتباه رفتند. چه بسیارند انسانهایی که قربانی شدند و زندگی آنها متلاشی شد، فقط برای اینکه راه را پیدا نکردند. بعضی از آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و انسانهای مصمم و با ارادهای بودند؛ اما در اثر انتخاب راه غلط وسایل نابودی خود و دیگران را فراهم کردند. وادی هفتم به من میگوید: عقل باید با تمام توان خود برخی از مجهولات را کشف کند تا راه درست را به من نشان دهد.
درون من خیلی از ناشناختهها وجود داشت، با رسیدن به این وادی ذرهذره تا حدودی به ناشناختههای وجودی خویش پی بردم و در صدد رفع آنها برآمدم. تاثیری که بر من داشت، کمک کرد تا لایههای وجودی خویش را پیدا کنم. حال نیمه راه را رفته بودم؛ اما باز مسائل درونم به قوت خود باقی بود. زمانیکه در راه مستقیم قرار گرفتم، یکییکی چراغهایی در مسیر من قرار گرفت تا بتوانم کلید مناسب قفلهای درونم را باز کنم و فکر میکنم تا حدودی موفق شده باشم.
یکی از نشانههای صراط مستقیم همین است که به مقصد با وضعیت مناسب برسیم که ممکن است مقصد فنا باشد یا بقا که در این راه فنا هم بقاست؛ اما با گونهای دیگر. روزگاری آدم کمخردی بودم که این کمخردی من باعث بروز مشکلاتی برای خودم و دیگران میشد که فکر میکردم آخر خط و پایان جهان است و با نابودی خودم شاید به این مشکلات خاتمه دهم؛ اما کنگره۶۰ و وادیها به من آموخت زندگی ادامه دارد و ما از فردای خودمان خبر نداریم. خدا چنان معجزاتی پیش روی ما قرار داده که با رسیدن به آن شگفت زده خواهیم شد و این جز صبر میسر نمیشود.
منبع: کتاب چهارده وادی عشق مهندس حسین دژاکام
نویسنده و رابط خبری: راهنمای ویلیاموایت همسفر فهمیده (نمایندگی شهرری)
ویرایش و ارسال: راهنمای ویلیاموایت همسفر فریده (نمایندگی سلمان فارسی)
گروه همسفران ویلیاموایت کنگره۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
158