English Version
This Site Is Available In English

اصلی‌ترین فرمان، فرمان محبت است

اصلی‌ترین فرمان، فرمان محبت است


دهمین جلسه از دوره سوم جلسات سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی کریمان با استادی پهلوان همسفر شادی، نگهبانی همسفر مرجان و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه«از فرمانبرداری، تا فرماندهی » روز پنج‌شنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۴٠۴ ساعت ۱۵:٠٠ آغاز به کار کرد.


 

خلاصه سخنان استاد:

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما خداوند را سپاسگزارم و شاکرم که دوباره توفیق و سعادت نصیبم کرد که بین شما عزیزان بسیار خونگرم و مهربان شهر کرمان باشم و خوشحالم که در جمع شما هستم و به قول سردار سلام به دوستان محبت عزیزانی که به دور هم جمع شدند که محبت خویش را به محبت بیکران لایتناهی متصل کنند. خدا را هزار بار شکر بابت این که فرصت نشستن روی صندلی کنگره ۶۰ را دوباره نصیبم کرد. دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی و حس و حال لژیون سردار است در رابطه با دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی اصل موضوع اینکه اصلاً فرمان چیست؟ موضوع فرمان است من نگاه می‌کنم فرمان اصلی که آقای مهندس بارها با آن تکیه می‌کنند می‌گویند فرمان محبت آنچه باور است محبت است فرمان اصلی وادی ۱۴ است من می‌آیم برای اینکه به وادی چهاردهم برسم، رسیدن به توحید است.

وادی ۱۴ دقیقاً این است که موقعی که من وارد سفر دوم شدم می‌گوید: از رسیدن به خود تا رسیدن به خالق خود؛ پس قرار است این اتفاق برای من در کنگره بیفتد فرمان را متوجه شدم در روز خیلی فرمان‌ها به من می‌شود که انجام بدهم؛ ولی چرا سهل انگاری می‌کنم درس و دانشگاهی است دقیقه ۹۰ بدو بدو قرار است درس بخوانم سی‌دی نوشتن است همان لحظه آخر سر لژیون یادم می‌آید حالا سرعتی و با عجله بخواهم این کار را انجام بدهم چه می‌شود؟ گاهی بعضی از فرمان‌ها انگار بر جان آدم می‌نشیند انگار یک جورهایی جنس الهی و بسیار متفاوتی دارد. آقای مهندس چه چیزی در درونشان وجود دارد که کاریزماتیک‌ترین فردی که من در زندگی توانستم با ایشان برخورد کنم هر چند متواضعانه همیشه اعلام می‌کنند من فقط یک معلم هستم و معلم خوبم؛ ولی هیچ وقت به من شادی نمی‌گوید من حسین دژاکام محقق هستم. ما امروز که اینجا هستیم کنگره یک همایش علمی یک ولوله علمی در تهران برگزار شده در رابطه با دانش اعتیاد است.

آقای ویلیام وایت آنجا سخنرانی دارند آقای رضا دانشمند هستند خود دکتر آروین هستند. عزیزانی که آنجا قرار گرفتند آقای دژاکام محقق، عارف ذوقی دقیقاً بعضی‌ها ذوقی هستند؛ ولی ایشان هم به شکل ذوقی و با عشق دارند تدریس را انجام می‌دهند و همین که با علم دقیق مقاله پشت سر هم یک ولوله علمی هم به‌وجود آوردند. چیزی را که به من می‌گویند فرمانی که می‌گویند بر جان می‌نشیند وقتی برای روز رهایی و با یک رهجو کنارشان قرار می‌گیری احساس می‌کنی روزت ساخته شد. یک سطح انرژی فوق‌العاده بالا به تو منتقل می‌شود فکر نمی‌کنی یک کاری را انجام می‌دهی چون حلقه عشق اتفاق افتاده اینکه من بارها گفته‌ام حلقه‌ای بر گردنم افکنده دوست، دوست می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست. واقعاً هر چه بگوید نگفته نمی‌شود چون باور و ایمان قلبی است آنقدر ثابت شده است که هر موضوعی را که امر می‌کنند بر جان من بچه کنگره‌ای می‌نشیند.

بعد که این فرمان‌ها را نگاه می‌کنم در نقش یک راهنما که کنگره امروز به من داده رهجو هستم، رهجوی آقای مهندس دژاکام، استاد امین، خانم آنی کماندار و خانم شانی عزیز، ولی در کسوت راهنما هم هستم فرمان را آنجا چگونه پیش ببرم چگونه حرکت کنم که رهجو همسو با کنگره باشد دست رهجوی من در دست آقای مهندس و وادی ۱۴ باشد دو سه ماه که می‌گذرد انگار کار من این می‌شود که کاری کنم رهجوی من کامل متصل به وادی ۱۴ باشد. فرمان اصلی فرمان محبت است هر چند می‌گوید دروغ نگو، غیبت نکن، قضاوت نکن همه این‌ها هستند؛ ولی اصل کاری چیزی که می‌ماند ماندگاری بی‌نظیری دارد و همه را می‌تواند پوشش دهد می‌شود فرمان محبت و عشق، وادی ۱۴ می‌گوید محبت صورت مسئله است آن مسئله می‌شود عشق لایتناهی. عشق یعنی چه؟ یعنی گذشتن از خویشتن عشق یعنی بدهی و انتظاری برای باز ستاندن نداشته باشی. عشق یعنی وادی ۱۴ یعنی لژیون سردار، عشق یعنی بخشش همه این‌ها در این قالب می‌آید و فرمان این است.

صحبت از اینکه باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم، اگر بخواهم اتفاقات قشنگ در کنگره برای من بیفتد واقعاً باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم. باید با جان و دل بخواهم. چگونه مرزبان از ساعت ۲ می‌آید و تا آخر وقت می‌ماند، دیده‌بان‌ها هر هفته کیلومترها این طرف و آن طرف جابه‌جا می‌شوند این چیه؟ عشق است آن خمی که از آن نوشیده‌اند در آن چه بوده چه داشته که این همه متحول شده‌اند. احساس می‌کنم اول در کنگره باید مثلث هستی نور، صوت و عشق در من به بیداری برسد اگر توانستم درست ببینم، درست بشنوم، صداها را دقیق بشنوم آن وقت است که آن حس در من اتفاق می‌افتد. بزرگترین انقلاب، انقلابی است که در قلب آدم‌ها رخ می‌دهد؛ یعنی یک انقلاب درونی، یک دگرگونی هر چه می‌خواهم همان شوم که آن‌ها شدند چرا اینقدر شاد هستند؟ چرا آغوششان پر از مهر و محبت است.

توی کنگره چه خبر است؟ چگونه فرمانبرداری کردند؟ آیا فرمانبرداری کردن جز اوامری است که مستحب است یا واجب؟ باید بدانم از کجا می‌آید تا من آن فرمان را بردارم و ببرم استاد امین می‌گوید فرمان نه پرمان. در گذشته گاهی اوقات مسابقه‌ای در کنگره برگزار می‌کردند مسابقه پرتاب پر، کسانی که زور بازو دارند پر را بگیرند می‌چرخاندند جلوی پایشان می‌افتاد. ما در صور پنهان قرار چیزهایی را داریم که فرمان است غیبت نکن، قضاوت نکن این‌ها آن مواردی است که مدل پر است که باید خیلی ظرافت داشته باشم تا از خودم جدا کنم. خیلی وقت‌ها زور بازوی من را نمی‌خواهند آن نیروی درونی و تمرکز را می‌خواهد. آن فکر آرام و تمرکز را می‌خواهد و اصلاً کار سختی نیست اگر قرار باشد یک رهجوی خوب کنگره۶۰ باشم فقط کافی است عاشق شوم اگر عشق در من اتفاق افتاد و فهم لژیون سردار در من به انجام رسید اگر بدانم مهندس حسین دژاکام کیست.

بدانم تعریف کنگره۶۰ چیست قطعاً یک رهجوی خوب بودن کار سختی نیست. می‌گویند سفر دوم هم سخت است هم سهل چرا سختی آن جنگ درونی است که دارم. صحبت از لژیون سردار می‌شود بحث سفر از ترس به شجاعت است. لژیون سردار در پیام‌ها می‌خوانیم سفری است از قهر به مهر از ترس به شجاعت دقیقاً کسی که فارغ التحصیل می‌شود از لژیون سردار کسی که سرداری پرداخت می‌کند صد خود را وسط می‌گذارد اصلاً مهم نیست ممکن است یک ۶ میلیون از نشانی در بی‌نشانی فوق العاده‌تر عمل کرده باشد ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم یکی از عقل می‌لافد یکی تامات می‌بافد بیا که این داوری‌ها را به پیش داور اندازیم. ممکن است به چرتکه و عقلی فکر کردن من آمدن رهجوی من با شاسی بلند جلوی شعبه بگویم از این یک پهلوان بیرون خواهد آمد خلاص؛ ولی چرا دارم قضاوت می‌کنم درون خودم را می‌گویم این دقیقاً عین قضاوت کردن است این عین متوجه نشدن علم کنگره است. اصلاً ربطی به آن صور آشکار ندارد شاید در درون بعدها غصه بخورم که روز گلریزان می‌شود بیا بالا اعلام کند من یک میلیون برای گریزان می‌دهم.

شاید در دل ناراحت شوم که من آنقدر توانمند نبودم که به رهجوی خود اعلام کنم که کنگره پول  ما را نمی‌خواهد؛ ولی خیلی راحت می‌توانم بیایم و جز حلقه‌ ثروتمندان کنگره شوم. بچه‌های سردار موضوع ترس به شجاعت را به‌طور کامل از آن عبور کردند. بحث ما بحث فرمان است موسی با ۱۰ فرمان از کوه پایین آمده می‌گوید ۱۰ فرمان دارم که شما را به سعادت و خوشبختی برسانم آقای مهندس می‌گوید من ۱۴ وادی، ۱۴ فرمان، ۱۴ قانون برای شما دارم که شما را به سعادت و حس خوب برسانم به یک بنده خوب بودن برسانم دستور جلسه‌های پشت سر هم از عقل می‌گوید از دانایی و دانایی مؤثر گفته می‌شود از عدالت آیا همه با هم برابرند؟ مسلسل‌وار و پشت سر هم می‌آید و نقطه تفکر در درون من بیدار می‌شود که اینجا چه خبر است؟ آیا همه با هم یکی هستیم؟ آیا همه به یک اندازه از یک دریچه کنگره را نگاه می‌کنیم؟ مهندس از کجا و چگونه نگاه می‌کند.

پنج صبح بچه‌ها می‌روند است همراه با بچه‌ها به استخر می‌روند آیا من رهجوی ایشان هستم یا نه؟ از من گذشته حالا بی‌خیال. نزدیک به ۵۰ سالگی نویسنده کتاب می‌شوند. مداوم پشت سر هم مقاله می‌نویسند؛ چون فرمان را متوجه شدند چون فرمان الهی است؛ چون استاد امین می‌گویند کنگره صحبت از تنزل ملائکته و روح اینجا داستان، داستان الهام و القاء است داستان سواد و دریافت، دقیقاً الهامات من چگونه باسواد شوم و الهاماتی که در مسیر زندگی قرار می‌گیرد به جانم بنشیند. آیا القائات را متوجه می‌شوم؟ آیا آنقدر در درون خود پرده کشیده‌ام؟ ثم بکم عمیون یعنی چه؟ کار کردم با خودم، چند لایه دور من است چه کار باید برای کنگره انجام دهم که این‌ها کنار بروند.
میان عاشق و معشوق هیچ هایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
حواسم باشد باید بگذرم وقتی می‌گذرم می‌توانم بگویم فرمان را فهمیدم. هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند مستوری، یعنی آدمی که احساس می‌کند می‌خواهد آگاهانه قدم بردارد، مستی یعنی رقصی چنین میان می‌دانم آرزوست.

می‌داند چه کار کند چون می‌داند جشن و عید بچه کنگره‌ای روز گلریزان است آنقدر در درون خود تمرین می‌کنم، شادی ببین کجاست که می‌تواند حالت خوب باشد. کجا این همه هم کیش می‌بینی که با جان و دل دوستت دارند و دوستشان داری، نگاهشان می‌کنی با عمق وجودشان اینقدر عاشقانه با هم رفتار می‌کنند. وقتی این‌ها را نگاه می‌کنم احساس می‌کنم کجا می‌توانم قدمی بردارم به جز کنگره، شاید قشنگ نباشد که بگویم هزینه‌ای که کنگره برای مسافر من می‌کند چقدر است؟ حدود دو سال پیش آقای مهندس گفتند: حول و حوش ۳۸ میلیون دو سال پیش اعلام شد. اصلاً هم نمی‌گویند با عشق می‌پذیرند تمام شد حالشان خوب شد هر که رفت برود به سلامت و انشاالله بهترین‌ها برایش اتفاق بیفتد هر چند بازم بچه کنگره‌ای می‌مانند؛ ولی آنکه احساس می‌کند من نشستم سر این خوان و به حال خوش رسیدم احساس می‌کنم صراط مستقیم فقط آن دنیا است نگاه می‌کنم صراط مستقیم همین‌جا  است لحظه به لحظه تصمیمات من هم هست اینکه می‌گوید چالش‌های زندگی از مو باریک‌تر اعلام می‌کنم پهلوانی بعد می‌بینم وای خدا، چه گفتم آیا من می‌توانم؟ آبرویم می‌رود یعنی نیروهای منفی می‌آیند شروع می‌کنند.

نیاز داری، فردا فرزندت می‌خواهد مدرسه برود می‌توانی؟ یک کنگره‌ای می‌داند وقتی به کنگره متصل باشند حال خودشان که خوب باشد حال بچه‌ها هم خیلی خوب است، مدرسه عادی هم که درس بخوانند جزء بهترین‌ها هستند بهترین نتایج را می‌گیرند. فرمان عشق و محبت است فرمانبرداری یک وظیفه قلبی و قانونی و عشقی است. شادی، پاداش انجام وظیفه من است وقتی سی‌دی نوشته باشم همه کارهایم را کردم با ذوق بپر بپر می‌آیم سر لژیون دستم را بالا می‌برم دوست دارم مشارکت کنم، توی آزمون شرکت کنم؛ ولی وقتی کارهایم را نکردم دست و پایم می‌لرزد امروز بهتر است نروم، راهنما ممکن است به من چیزی بگوید و اتفاقی بیفتد؛ ولی کسی که انجام وظیفه کرده با عشق پریده باشد می‌گوید بهای باده، فی‌المومنین انفسکم، بهای خوشی، مومن خودش را  وسط می‌گذارد، انفسکم وقتی به عشق می‌رسم وقتی تمام وجودم سرشار از وظیفه است اصلاً وظیفه نمی‌دانم آقای مهندس می‌گویند: نباید تحت فشار باشند اگر من راهنما می‌گویم چون دارم خودم را به چالش می‌کشم اگر من راهنما گاهی صبوری را از دست می‌دهم گاهی اوقات به‌ هم ریخته می‌شوم مطمئن باشم من در درون اینقدر غنی نشده‌ام چون از درون خیلی خیلی غنی باشی امکان ندارد این اتفاقات بیفتد هر چند در کنگره جایگاه‌ها به ما فرصت می‌دهند بهترین خودمان باشیم.

به قول خانم شانی عزیز وقتی ۴ سال تمام شد تازه تو به جایگاه راهنمایی کامل رسیده‌ای، تازه این جایگاه را تمام کرده‌ای و پاس شده‌ است یعنی امکان خطا هم هست؛ ولی بزرگ و الگوی خودمان آقای مهندس را می‌بینیم در شگفت می‌مانیم از عظمتی که دارند هیچ چیز تکانشان نمی‌دهد نگاهشان می‌کنی مثل یک کوه، وقتی به ایشان مراجعه کنی اصلاً چی شد مصرف کننده شده خوب درست می‌شود خوب می‌شود شما یک روز در ساختمان آکادمی باشید از صبح با درد دل‌های تمام نشدنی، این سرطان دارد این بچه‌اش این‌طور شده از صبح یک نفس هستند تا می‌آیند سر لایو حالا با وجود این باز حس و حال خوب دارند اصلاً یکی نیستند این که می‌گویند ما صاحب هفت پیکر هستیم دل دریایی دارند یا یاد خدا از قطره به اقیانوس هست یقیناً بعضی‌ها خود اقیانوس شده‌اند.

تایپیست: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
عکاس: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر مهدیه(لژیون اول)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کریمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .